روزمرگي به مثابه امر مبتذل و ضدآوانگارد
- امر روزمره را در یک بیان خیلی کلی میتوان در برابر امره ایدهآل تعریف کرد. امر روزمره در برابر امر غیرروزمره، از این منظر، امری است محکوم به عادیبودگی، عادتوارگی و قاعدگی و از آنجا که هر امر عادی امر روزمره است، در نتیجه، امر عادی امر مبتذل نیز است. اما ابتذال از این چشمانداز، نوعی گرفتاری در ورطهی باورهای مرسوم، فرهنگ حاکم، نگاه غالب و زیباییشناسی حاکم است.
- زیست در روزمرگی اما، خصیصهی برجسته جهان افغانستانی در زمان است. جهان افغانستانی، برخلاف جهان دینامک یونان باستان، برای آنکه فاقد روح ایدهآل است، درگیر امر روزمره، عاری از کنش خلاق و در نتیجه، فاقد انسان هومری و تهی از خرد آنتیگونهای است. از آنجا که بودن در افغانستان نوعی زیستن در روزمرگی است، در نهایت زیست افغانستانی فاقد نیروی خلاق و عاری از گوهر دینامک است. در نتیجه، ادبیات، هنر و سیاست در جهان افغانی گونهای تقلا است در ابتذال افغانستانی.
- با اینهمه، وجود در افغانستان عاری از ذهن پرسشگر، خرد نقاد و تفکرِ آوانگارد است. در افغانستان، خرد، نقد و تفکری که بتواند بنیادهای خود را در برابر امر عادی پیکرآرایی کند، بهندرت دیده میشود. وجود در افغانستان از این منظر، وجود در سرآب بیفکری است: نه پرسشی، نه پاسخی، نه طرحی، نه چشماندازی. به سخن دیگر، وجود در افغانستان، بودن در روال عادی زندگی و زیستن در باورهای مرسوم است: قومیت، سیاستزدگی، چاپلوسی، کلیشهزدگی و لاسزنی عادیبوگی است که وجودِ افغانی محکوم به زیستن در آنها است. وجود افغانی به چنین تعبیری، «مورسو»یی است محکوم به بودن در مردهریگهای ابتذال.