Hamzeh Vaezi

زوال اخلاق و انحطاط روشنفکری

ماجرای برخورد بدماشانه‌ی «حفیظ منصور» با «رمضان بشردوست» در صحن مجلس شورای ملی، شاید در نگاهِ نخست خیلی مهم به نظر نیاید. این مهم به نظر نیامدن نه از بابت اخلاقی‌بودن چنین رویکردهایی، بلکه به جهت معمول‌بودن آن در اغلب پارلمان‌ها و به‌ویژه در دو دور پارلمان افغانستان‌، می‌باشد. آنچه برخورد تهدید‌آمیز حفیظ منصور با بشردوست را مورد تأمل قرار می‌دهد، از دو منظر مهم و قابل تأمل است:

نخست آن‌که در لحن کلام و محتوای تهدید آقای منصور، نوعی «تحقیر نژادی» نهفته است. هرچند بشردوست خود را متعلق به هیچ قومی نمی‌داند؛ اما نمی‌توان کتمان کرد که او «هزاره» است. در گذشته برخی از کابلیان، هزاره‌ها را با اصطلاح «قلفک‌چپات» تحقیر می‌کردند. حال، منصور که خود کابل‌نشین هم بوده، می‌خواهد با این جمله‌ی «به رویت می‌زنم»، عمدا خواسته تخفیف و تحقیری را متوجه بشردوست نماید که یادآور یک طعن و تمسخر تاریخی و اجتماعی نسبت به هزاره‌ها می‌باشد. انتخاب این جمله آگاهانه و مبتنی بر نوعی بارِ تحقیر نژادی بوده است و اِلا خطاب به بشردوست می‌توانست بگوید: «به دهنت می‌زنم».

چرا که جدال بشردوست زبانی بود، نه چهره‌ای!

دوم آن‌که حفیظ منصور به تعبیر دوست عزیزم، «علی عالمی کرمانی»، خود را روشنفکر دینی هم قلمداد می‌کند. حال پرسش اساسی از آقای منصور این است که مفاهیم «اخلاقی» و باورهای «روشنفکری دینی» را چگونه می‌توان با چنین اوباشگری و تحقیر نژادی سازگاری داد؟ جز این‌که بگوییم آقای منصور حامل همان نفرت‌های قومی دهه‌ی 90 و احیاگر همان استبداد ذهنی و فرهنگ آمرانه‌ی جهادی می‌باشد؟

مطئناً بار روانی و فرهنگی خشونت زبانی و تحقیر نژادی مخرب‌تر از خشونت‌های فیزیکی برای به انحطاط کشانیدن ارزش‌های اخلاقی و انسانی و مناسبات شهروندی به شمار می‌رود.

چنین برخوردهایی، آن‌هم در صحن دموکراسی و از سوی عناصر کتابخوان و اهل نوشتن و مدعی روشنفکری دینی، مانند حفیظ منصور، ضمن آن‌که حرمت‌شکستن آزادی بیان و قانون و معیارهای دموکراسی می‌باشد، بوی مشمیزکننده‌ی نفرت و نفرین و ناشکیبایی و ناپایداری تعامل دموکراتیک را می‌دهد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *