مریم قادری و آرمان قادری
اصطلاح «محیط زیست» هرچند آشنا بهنظر میآید، اما پیشینهی کاربرد آن در محافل علمی و تخصصی، جدید است. پرداختن به «محیط زیست» و کاربرد پیوستهی این واژه، با پیشآمدن حوداثی زیستمحیطی مثل؛ آلودگی هوا، گرمشدن کرهی زمین، نازکشدن لایهی اوزون و اعلام تهدید و انقراض بسیاری از گونهها و از این دست مسائل که بخش بزرگ آن ناشی از برخورد نادرست انسان و نگرش او در مورد طبیعت و استفادهی بیرویه از آن است، از نیمهی دوم قرن بیستم شدیدا رواج یافت.
محیط زیست در معنای وسیع کلمه، «کره زمین» را تماما در بر میگیرد. به عبارت دیگر، محیط زیست، تمام چیزهای طبیعی است که پیرامون زندگی انسان وجود دارند. در این تعریف وسیع، مسائل زیستمحیطی، طبیعت را نیز در بر میگیرد.
در یک مفهوم محدودتر، «محیط زیست» عبارت است از:
• «منابع تجدیدپذیر و تجدیدناپذیر مانند؛ خاک، آب، هوا و کلیه جانوران و گیاهان و تأثیر متقابل این عوامل بر یکدیگر؛
• اموال و داراییهای که جزء میراث فرهنگی است؛
• مناظر و چشماندازهای ویژه که بناها، آثار تاریخی، ساختمانهای گوناگون و «محیط زیست» ساخت دست بشر هم شامل این تعریف میشود».
پیامدهای دخالت و تصرف انسان در طبیعت، رشد صنعت و تجارت، جنگهای داخلی و بینالمللی، رقابتهای تسلیحاتی و آثار مخرب هر یک از آنها بر کرهی زمین، مسأله محیط زیست را در محور محافل و گفتوگوهای ملی و جهانی قرار داده است.
حفاظت از محیط زیست در قرن کنونی بهعنوان یکی از از هشت رکن اهداف توسعهی هزاره و از ارکان سهگانهی اهداف توسعهی پایدار است. از معاهدات و کنوانسیونهای با ماهیت حقوقی مثل کنوانسیونهای ریو و کنفرانس استهکلم و برنامههای اقتصادی متمرکز بر استفادهی پایدار و سالم از محیط زیست، تا تشویق انسان و دولتها در برخورد نرم و عاقلانه آن بهعنوان میراث مشترک بشریت و توجه به اهمیت آن برای نسل حال و آینده، از طریق مراجع اخلاقی و روحانی مثل دین و نهاد ادراکی مثل عرفان از تلاشهای است که در خصوص حفظ محیط زیست صورت گرفته است.
چنانچه مطرح شد، در نوشتههای گوناگونی از اهمیت و جایگاه «محیط زیست» در حقوق و اقتصاد و یا رابطهی آن در جامعهشناسی بحث شده است. در مطالعات دینی مختلفی از اسلام تا پژوهشهای مبتنی بر آموزههای مسیحیت، سعی شده تا مظاهر طبیعت و محیط زیست مورد احترام تلقی شده و بر حفاظت آن تأکید شود. در همین راستا بود که در سال ۱۹۹۵ در یک کنفرانس ویژه و تخصصی که به ابتکار اسقف اعظم کلیسای ارتدکس سازمان یافته بود، دانشمندان، متخصصان و کارگزاران از ادیان، مذاهب و مشربهای مختلف جهان اعم از اسلام، جامعهی مسیحیت، هندو، یهودیان و دیگران گرد آمده بودند و در مورد اهمیت و احترام به «محیط زیست» در آموزههای دینی خویش نظر دادند که از مسائل مهم مطرحشده در این نشست بزرگ، تأکید بر آن شد که حفاظت «محیط زیست» بهعنوان یک ارزش اخلاقی در ادیان و تخریب آن به مثابهی بیاحترامی به مخلوقات خداوند و از جمله گناهان تشریح شود.
بنابراین نگاه به «محیط زیست» یا به مجموعهای از عوامل زنده و غیرزنده در جهان که بخشی از طبیعت هم است از دریچهی عرفان، به سلسله کوششهای هر یک از افراد جامعه بهعنوان ساکن این کرهی خاکی، در جهت برجستهسازی اهمیت «محیط زیست» و توجه به آن، خالی از ارزش جستاری و پژوهشی نیست. از آنجایی که «از عوامل اصلی چالشهای زیستمحیطی، برخورد غلط انسان با طبیعت است که به نوبهی خود ناشی از خطای شناختی انسان است. بهترین راه اصلاح این خطای شناختی، تغییر نگاه غلط انسان دربارهی طبیعت و جایگاه و ارزش آن خواهد بود. عرفان از جمله راهکارها و ظرفیتهای موجود در این زمینه است. با قبول ناکافیبودن این ظرفیت بهتنهایی، عرفان در کنار دیگر رویکردها و در جهت تکمیل و ارتقای نگرشهای زیستمحیطی و ارائهی یک نگاه جامع میتواند سودمند باشد.»
در این میان عرفان و پیام عرفانی مولانا که هم در جهت گسترش صلح اجتماعی و هم در تقرب مشترکات انسانی در عصر کنونی در بسیاری از تجمعات علمی و کارگزاری مورد توجه قرار میگیرد، سیری بر افق طبیعت و محیط زیست در عرفان مولانا خواهد توانست مکمل دیگر در راستای تلاشهایی باشد که در فکر تعدیل رابطهی انسان و طبیعت است.
اگرچه نتیجهگیری دربارهی جهانبینی عرفانی مولانا کاری نیست که به آسانی صورت پذیرد، زیرا تنها روح مولانا میتواند آن جهانبینی و وسعت زوایایش را برتابد و همچنان که قراردادن سیستمهای علمی و دانشهای امروزی بهنحوی در این جهانبینی شاید نباید مقایسه شود ولی باز هم، از شامخبودن جهانبینی مولوی است که میتوان مفاهیم جدیدی مثل «محیط زیست» را با تکیه بر عناصر اصلی جهانبینی او و با رد نکردن ظرف زمانی آن شیخ مقبول، مورد مطالعه قرار داد.
اگر با رویکرد زیستمحیطی به قضیه وارد شویم، در جهانبینی مولانا، آفرینش همهی مخلوقات (انسان، طبیعت و محیط زیست) خدامحور است. از این منظر سرچشمه آفرینش واحد است (وحدت الوجود) و عظمت خداوند در همهی این صنعت، متجلی میشود. و باید خدا را در این آیات و نشانههای موجود در محیط و ماحول نیز جستوجو کرد به تعبیر مولوی:
جنبـش كـفها ز دريا روز و شب كف هميبينيودرياني، عجب
ما چو كشتيها به هم بر ميزنيم تيره چشميم و در آب روشنيم
ايتو در كشتيّ تن رفته به خواب آب را ديدي، نگر در آب آب
(از دفتر سوم مثنوی)
از آنجایی که خالق تمام عالم يكي است و تمامي موجودات از يك وجود خلق شده، انديشههاي برتريجويانه و هرنوع برتری به معنای حق تخریب و نابودی هر یک از اجزای این مجموعهی واحد توسط انسان، مردود است. یعنی، اندیشهی خودبرترپندارانهی انسان که هر طوری بخواهد در کاینات خدا جولان بدهد، منتفی است. برخورد و و اکنش انسان در برابر طبیعت، رفتار انسان در برابر مظاهر الهی را نشان میدهد، زیرا این کاینات مظهر و تجلی بزرگی خداوند است. در واقع، مولانا در این نگاه، به طبیعت و عناصر آن به دید مقدسی نگرسته و تعامل احترامآمیز را از مقتضیات رابطهی انسان و طبیعت میداند. به عبارت دیگر، مدل رابطهی انسان با «محیط زیست» در عرفان مولانا، مبتنی بر نوعی از تقدس «محیط زیست» و طبیعت است که از مظاهر وجود خداوند است. بنابراین، واجبالاحترام بوده و از تصرفات بیرویه و تخریب بیمورد، باید در امان باشد.
درواقع، این طبیعت مهمانسرای انسان است و انسان، باید از آن لذت ببرد بدون آنکه در و دیوار مهمانخانه را در هم بشکند، «حال اﻳﻦ ﺳﺮﺧﻮان ﻣﻬﻤﺎﻧﺎن، وظیفهی ﺧﻮد ﻣﻲداﻧﺪ ﻛﻪ در ﮔﻠﺸﻦ اﻟﻬﻲ ﮔﻠﺒﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﺧﺎر؛ و در ﺑﺎغ دل، ﺑﻠﺒﻠﻲ ﺧﻮشﻧﻮا ﺑﺎﺷﺪ ﻧﻪ ﺟﻐـﺪي ﺷـﻴﻮنﺳـﺮا».
با اشاره به دو تعریف وسیع، «محیط زیست» تمام کرهی زمین یا تمام اجسام در طبیعت گفته شد و در تعریف محدود «محیط زیست» شامل عناصر تجدیدپذیر و تجدیدناپذیر مانند خاک، آب، هوا و کلیه جانوران و گیاهان و تأثیر متقابل این عوامل بر یکدیگر و همچنان مناظر و زیباییها بود. میتوانیم برخی از این عناصر را در ابیات و اشعار مولانا که در حقیقت راوی عرفان و بازگوکنندهی اندیشهی ایشان است کوتاه بپردازیم. اجزای طبیعت، عناصر و دیگر موارد مربوط به آن مثل آب، خاک، آتش، حیوانات، درختان، بوستان و گل و چمن و دریا همه و همه بر علاوه از آنکه ذوق شاعرانه مولانا را به نمایش میگذارد، استفادهی مکرر آن در کلام مولانا ارتباط او با طبیعت و دیگر مخلوقات و چگونگی این برخورد را تعریف میکنند.
بهطور نمونه در دیوان کبیر مولانا با یک محاسبهی تقریبی میتوانیم دریابیم که، در ۵۲۴ بیت، واژهی آب را ذکر کرده و در مثنوی معنوی هم کمتر از این نخواهد بود. از دید او، آب مایهی حیات انسان، گل، گیاه، درخت و دیگر موجودات است. آب، پژمردگی را به طروات تبدیل میکند. اگر معشوق هم، آب حیات را در بدن عاشق جاری کند، خارهای تیز و آزاردهندهی حسرت شورستان وجود عاشق همچون گل، شاداب و خندان میشوند.
ﺑﺎغ ﭼﻮ زرد و ﺧﺸﻚ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺨﻮرد ز آب ﺟـﺎن ﺷﺎخ ﺷﻜﺴـﺘﻪ را ﺑﮕـﻮ آب ﺧـﻮر و ﺑﻴﺎزﻣـﺎ (غزل ۴۴).
ﺳﻮي ﺷﻮرﺳﺘﺎن روان ﻛﻦ ﺷـﺎﺧﻲ از آب ﺣﻴـﺎت ﭼﻮن ﮔﻞ ﻧﺴﺮﻳﻦ ﺑﺨﻨﺪان ﺧﺎر ﻏﻢ ﻓﺮﺳـود را (غزل۱۳۴).
واژه خاک، ۴۸۴ بار در دیوان شمس بهکار رفته است. خاک و زمین در عرفان مولانا والامقام است چه از آن جهت که انسان از خاک آفریده شده و چه که روح خدا در انسان خاکی دمیده شده است. خاک لازم است تا مورد ادب و احترام انسان باشد.
در غزل ۳۰۸ دیوان خود، به خاک از میان چهار عنصر (آب، آتش ، باد و خاک) چنین اشاره میکند که:
بر خاک رحم کن که از این چهار عنصر او او بیدستوپاتر آمد در سیر و انقلاب (غزل۳۰۸).
آب، خاک و سایر مخلوفاتی که به چشم جمودات است، در واقع همه با خدا سخن میگویند و در حال تسبیحاند که اهل دل بدان پی میبرند:
نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس احواس اهل دل (مثنوی دفتر اول).
مولانا انسان و جسم او را بهعنوان عامل تأثیرگذار بر طبیعت و محیط آن، مثل زمین و خاک، لایق چیزهای خوب میداند؛ همانطوری که در زمین باید نهال و گل و گیاه برای سرسبزی و زیبایی کاشت، در خاک جسم و در قلب انسان هم باید تخم مهر و عشق را کارید:
در این خاک در این خاک در این مزرعهی پاک به جز مهر، به جز عشق دگر تخم نکاریم (غزل ۱۴۷۵).
این تشبیه و استعارات که ذوق مولوی را تداعی میکند، رابطهی مولانا با طبیعت را نیز بهوضوح برملا میکند که نگاه پاک و محبتآمیز را نشان میدهد.
چه در مثنوی و چه در دیوان شمس به کثرت، دیگر اجزای طبیعت و تحولات آن مانند حیوان، گیاه، درخت، دریا، گل، آفتاب و مهتاب و فصول سال یاد شده است که گفتمان عرفانی مولانا را در خصوص رابطه انسان با طبیعت بهعنوان مخلوفاتی که منشأ واحدی دارند و مظهر تجلی خداوند هستند، از یک طرف و از طرفی، ذوق مولانا را در استفاده از این تشبیهات و استعارات در زیباسازی و رساسازی کلاماش نشان میدهند.
در نتیجه باید گفت که با توجه به اهمیت روزافزون مسأله و آسیبهای «زیست محیطی» که ناشی از دخالت بیرویه و مغرورانهی انسان در کرهی زمین به تعبیر مولانا «در این عنصر بیدستوپاتر از دیگر عناصر» نیاز است تا رفتار انسان با محیط زیست بازنگری شود که لطافت عرفان در مجموع و معانی بلند عرفان مولانا بهخصوص در تغییر و یا دستکم در تعدیل رفتار و نگرش انسان به «محیط زیست» و در نرمکردن برخورد آن با طبیعت مؤثر خواهد بود.