کابل هنوز بار جنگهای گروهی مجاهدین را بهدوش میکشید و بخشهای زیادی از پایتخت ویرانهای بیش نبود. طعم تلخ جنگ را تقریبا هر خانواده چشیده بود که ورود طالبان در شامگاه 6 میزان 1375 خورشیدی به کابل چتر سیاهتری را بر زندگی مردم کشید.
طالبان با ورودش به کابل قید و بندهای تازهای بر مردم وضع کردند بسیاری از شهروندان از جمله زنان بهطور کامل از حقوق فردی و اجتماعیشان محروم شدند. این قید و بندها روند زندگی مردم را مختل کرد و خانوادههای زیادی آواره و بیجا شدند.
نیلوفری در مرداب
خانوادهی زازی یکی از صدها خانوادهی بیجاشده از جنگهای داخلی بود. این خانواده باشندهی ولایت پکتیا بود که بهدلیل جنگ به کابل پناه آورد و در منطقهی «ارزان قیمت» شهر کابل مسکنگزین شد. در کابل نیز روزگار به وفق مرادشان نبود.
سپیڅلي زازی یکی از هزاران زن افغان است که دوران طالبان زندگیاش را دگرگون کرده است. او در زمان داکتر نجیبالله مکتبش را به پایان رساند و در انتظار ورود به تحصیلات عالی بود. آمدن طالبان پروندهی این آرزویش را بست. او مثل تمام زنان افغان خانهنشین و مجبور به ازدواج شد. او به روزنامه اطلاعات روز میگوید: «تازه مکتب را تمام کرده بودم. خانواده بهدلیل ترس از طالبان، عروسی مرا با کسی کردند که هیچ ندیده بودم و بعد از عروسی دیدم؛ خانوادهی سنتی و ظالم.»
سپیڅلي زازی برای کمک به اقتصاد خانوده و به تلافی بیکاری مردان در زمان طالبان، همچنان مجبور به انجام کارهای شاقه شد. او میگوید با آنکه باردار بود، مجبور بود کارهای شاقه کند: «در یک خانوادهی سنتی، بسیار سختی کشیدم. همه لتوکوبم میکردند.»
دوسال از حکومت طالبان گذشته بود. در 18 حمل سال 1377 در خانوادهی پرجمعیت زازی، سپیڅلي دومین فرزند و در عین حال دومین دخترش را به دنیا آورد. او نام کودکش را زلا یعنی روشنایی گذاشت. به باور مادر، او باید روشنی در دل تاریکی میشد و مانند نیلوفر در مرداب: «تولد دختر بسیار جنجال داشت و آنهم دومین دختر که هیچ کسی او را نمیخواست و ننگ میگفتندش، من او را زلا نام گذاشتم تا مثل نامش شود.»

زلا عضو خانوادهی پنج نفری است. این خانواده باور داشت که زنان ناقصالعقلاند و جایشان یا در خانه است یا در گور. در چنین حالتی و در میان این باورها زلا با هر روز بزرگشدن صرفا آرزو داشت که مانند پسران درس بخواند؛ آرزویی که به شنا برخلاف جریان آب میماند. او به روزنامه اطلاعات روز میگوید که براساس رسم معمول در میان قبیلهشان دختران حق آموزش را ندارند و تنها در شماری محدود از خانوادههای آزاد دختران حق تعلیم دورهی ابتدایی را دارند: «با حمایت مادرم شامل مکتب شدم، اما از همان زمان همیشه دلهره داشتم که چه زمانی مرا مجبور میکنند که مکتب را ترک کنم.»
زلا در سال 1383 شامل لیسه حسین خیل در ارزان قیمت شهر کابل شد، اما با بالا رفتن صنف درسیاش در مکتب، ترس زلا از احتمال بازماندنش از درس و آموزش نیز بیشتر میشد، زیرا او و مادرش همواره مورد شکنجه قرار میگرفتند.
مادر زلا زازی به روزنامه اطلاعات روز میگوید که بهدلیل حمایت از آموزش دخترانش بارها از سوی خانوادی شوهرش لتوکوب شده است: «درس خوانده بودم، اما وظیفه نداشتم و بسیار با سختی زندگی میکردم. نمیخواستم دخترانم مانند من زندگی کنند. دخترانم را به مکتب فرستادم، اما خانوادهی شوهرم نمیخواستند.»
مادر زلا زازی اضافه میکند که خانوادهی شوهرش با لتوکوب او، قصد داشتند که او را از حمایت دخترانش منصرف کنند تا او خود مانع آموزش دخترانش شود، اما او تسلیم خواست آنان نمیشود: «در نهایت برایم شرط گذاشتند که دختران تا صنف پنجم درس بخوانند.»
در خانوادههای نسبتا آزاد قبیلهی زلا زازی، درسخواندن دختران تا صنف پنجم مکتب معمول است، اما خلاف عرف و شرط تعیینشده مادر زلا همچنان از آموزش دخترانش حمایت کرد: «در خانه خیاطی میکردم تا هزینه و مصارف تعلیم دخترانم را مهیا کنم.»
مادر زلا زازی میگوید که برای قوم شوهرش، مدام او و دخترانش لکهی ننگ پنداشته میشد و هنوز چنین است، اما این رفتار آزاردهنده برایش اهمیت ندارد.

با فوت پدر زلا زازی در سال 1392، مشکلات خلقشده از سوی خانواده نیز شدت میگیرد، اما با حمایت مادر به قیمت لتوکوبشدن مداوم او، زلا و خواهرش توانستند مکتب را با ارتقای یک صنف، در سال 1394 به پایان برسانند و شهادتنامه صنف دوازدهم را بگیرند.
انتخاب سخت و انزوای بیشتر خانواده
زلا با ختم دوران مکتب و برخلاف خواست خانواده و اطرافیانش به صفوف نیروهای امنیتی پیوست. او میگوید که ترس محرومیت از آموزش و سختیهایی که آنان برای گذراندن دوران مکتب کشیدهاند، او را به این نتیجه رسانده است که آستین بالا زند و مدافع حقوق دختران در جامعهی بهشدت سنتی شود.
پیوستن به صفوف نیروهای امنیتی تنها راه ممکن رهایی از سختیها و کمک برای دیگران بوده است: «سرنوشت سختی که من گذراندم، سختیهایی که کشیدم، مرا به این فکر انداخت که باید کاری بکنم تا در آینده بتوانم حداقل به یک خانم و یا یک دختر مثل خودم کمک کنم تا او حداقل مشکلات مرا نداشته باشد.»
او برای مسلکیشدن در صفوف نیروهای امنیتی افغانستان، به فراگیری مهارتهای نظامی رو آورد. بعد، او به همراه 250 دختر خانم دیگر برای فراگیری آموزش نظامی بهتر به خارج از کشور فرستاده شدند.
زلا میگوید که بهدلیل پیوستن به صفوف نیروهای امنیتی در انزوا بهسر میبرد. زیرا به گفتهی او همه مخالف او هستند. با این وجود زلا تنهایی را ترجیح میدهد و تعلیم در خارج از افغانستان را قبول میکند: «مخالفتها از اول بسیار زیاد بود. من با تمام این مخالفتها به ترکیه رفتم تا تحصیلات نظامیام را بخوانم و به مهارتم بیفزایم.»
زلا اضافه میکند که رفتنش به ترکیه بهمنظور فراگیری آموزش نظامی، برای خانواده بهویژه برای مادرش نیز سنگین تمام میشود و آنان نیز در انزوا قرار میگیرند: «تمام روابط من با قوم قطع بود. با ترکیه رفتنم، قوم و خویش روابطشان را حتا با خانوادهام نیز قطع کردند، حتا تا به حال نیز همین گونه است.»
مادر زلا زازی میگوید که فرستادن دخترش به خارج از افغانستان را همواره از خویش و قومش پنهان میکرده است تا اینکه در روزهای آخر با وجود انکار او، نزدیکانش از واقعیت خبر میشوند.
زلا با ختم دورهی آموزش نظامی ششماهه در ترکیه، دوباره در دوم ماه حمل امسال به کشور برگشت. او با خواست خودش کار در ولایت خوست را برگزید و از سوی وزارت داخله بهعنوان آمر دفتر اداره مبارزه با جرایم جنایی فرماندهی پولیس این ولایت گماشته شد: «در میان ولایتهایی که برای فارغان برای محل کار بعد از دوره آموزشی پیشنهاد شده بود، لوی پکتیا نبود، اما ولایت خوست همسایه ولایت پدریام بود.»

او میخواهد با سنتهایی مبارزه کند که زندگی را برای دختران در این ولایتها دشوار کرده است و حق تعلیم دختران را گرفته است.
یا در خانه یا در گور
خوست، در جنوبشرق کشور، یکی از ناامنترین ولایتها بهشمار میرود. زهره جلال، عضو شورای ولایتی ولایت خوست به روزنامه اطلاعات روز میگوید که مردم ولایت خوست بهشدت سنتی هستند. درس و کارکردن زنان در ادارههای دولتی و در فضای مشترک با مردان برای بسیاری از مردم ننگ دانسته میشود. براساس همین باور حضور زنان در ادارههای محلی این ولایت بسیار اندک است.
به گفتهی خانم جلال، در سطح ولایت خوست تنها سه خانم در ریاستهای ادارههای محلی بهشمول ریاست امور زنان در مرکز این ولایت کار میکنند. در کنار این در ولایت خوست، تنها ریاست امور زنان توسط زنان اداره میشود و دو خانم بهعنوان آمر جندر (یکی در ریاست دانشگاه و دیگری در فرماندهی پولیس) در این ولایت کار میکنند.
شفیقه نورزی، رییس امور زنان ولایت خوست به روزنامه اطلاعات روز میگوید که براساس سنتهای حاکم در ولایت خوست، به جز مرکز ولایت، هیچ زنی در ادارهی محلی ولسوالیها حضور ندارد: «هرچند وضعیت بهبود یافته، اما هنوز ضربالمثل معروف جای زن «یا په کور کی یا په گور کی» در خصوص زنان بین مردم رایج است و از آنان حقوقشان را میگیرند.»
خانم نورزی تأکید میکنند که در ولایت خوست خانوادهها به دختران و زنانشان حتا اگر تحصیلات عالی داشته باشند، اجازهی کارکردن در بیرون را نمیدهند، مگر این که محرم شرعی همراه داشته باشند، در دفتر جداگانه کار کنند و سرویس مخصوص رفتوآمد به خانه را داشته باشند.
او اضافه میکند که بهدلیل حضور نداشتن زنان در ادارههای محلی ولایت خوست، حتا زنان به خدمات حقوقی دسترسی ندارند و به همین دلیل حقوقشان تأمین نشده و جنجالهای حقوقی زنان در جرگههای قومی فیصله میشوند.
این در حالی است که بهتازگی و برای نخستین بار، زلا زازی بهعنوان آمر دفتر اداره مبارزه با جرایم جنایی ولایت خوست تعیین شده است.
انتصاب پرسروصدا
گماشتهشدن خانم زازی در این پست با واکنشهای گستردهای همراه شد. شماری از کاربران رسانههای اجتماعی گماشتهشدن یک زن را در جامعه سنتی خوست در صفوف پولیس خلاف رسوم و عنعنات و حتا توهین به مردم این ولایت میدانند.
نقیبالله مندوزی، یکی از کاربران فیسبوک با نشر عکسهای زلا زازی نوشته است: «حکومت! خوستیها مردم فرهنگدوست و مهماننواز هستند اما تو (حکومت) قصدا میخواهی آنان را مانند خودت ذلیل و رسوا بسازی.»

شمار دیگری از باشندگان خوست از تقرر زلا زازی حمایت کردهاند و گماشتن یک زن را بهعنوان مسئول یک نهاد پولیس در این ولایت اقدام بهجا میدانند.
شفیه نورزی، رییس امور زنان ولایت خوست میگوید شماری با آنکه خودشان را مدافع حقوق زنان میدانند، با نشر عکس زلا زازی به ضد او تبلیغات منفی را شروع کردند: «شماری از افراد تا دیروز از کار زنان در بیرون حمایت میکردند و خود را مدافع حقوق زنان میدانستند، اما حال که نوبت به خودشان رسیده، برای زلا مشکلات خلق کردهاند. امید داریم که زلا ایستادگی کند.»
او تأکید میکند که تقرر یک دختر در آمریت جنایی ولایت خوست میتواند مشکلات زنان را در بخش قضایای جنایی کاهش دهد و به مردم در راستای تأمین حقوق زنان کمک کند.
زهره جلال، عضو شورای ولایتی خوست نیز میگوید که زلا زازی باید راه هزاران دختر تحصیلکردهای را باز کند که سنتهای حاکم دستوپایشان را بسته است: «حرفهایی که امروز بر ضد خانم زلا در لب سرک و فیسبوک گفته میشود، از گفتن و تحمل انسان نیست. این حرفها و ممانعتها حتا به زنان مسن که در ادارهها کار میکنند، نیز گفته میشود. زلا باید قوی کار کند.»
در جامعهی سنتی و محافظهکار خوست، کارکردن زنان در دفاتر دولتی بهویژه در بخشهای نظامی کار سادهای نیست و از سوی اکثر مردم به چشم حقارت دیده میشود. با آنهم نخستینبار در این ولایت زلا زازی بهعنوان آمر دفتر اداره مبارزه با جرایم جنایی فرماندهی پولیس کارش را آغاز کرده است.
رتبهی نظامی زلا زازی «دوهم سارن» است و یک دورهی کورس کوتاهمدت نظامی را در ترکیه فراگرفته است. او (دوشنبه، 19 جوزا) کارش را رسما بهعنوان آمر دفتر اداره مبارزه با جرایم جنایی فرماندهی پولیس ولایت خوست آغاز کرد.
زلا زازی به اطلاعات روز میگوید که قصدش کمک برای بهبود وضعیت زندگی مردم ولایت خوست است، اما نهتنها از سوی مردم استقبال نمیشود، بلکه تحقیر و توهین نیز میشود. او تأکید میکند که در سختی قد کشیده است و هرگز تسلیم وضعیتی که برایش خلق میکنند، نخواهد شد: «با آنهم به قضاوتها و برخوردهای بیجا اهمیت نمیدهم، اما حتا در خود دفتر کاریام، از نگاه روانی وضعیت خردکنندهای است که توان گفتنش را ندارم.»