آندارک – روچی کمار
مترجم: جلیل پژواک
صبح روز دوازدهم ماه مِی، رفیعالله شریفی 26 ساله داخل موتر خود در بیرون شفاخانه صد بستر دشت برچی نشسته بود که سه فرد مسلح به ساختمان شفاخانه حمله کردند. موتر او درست دم دروازه شفاخانه پارک بود که اولین انفجار رخ داد. او برای جلوگیری از اصابت گلوله و ترکش انفجار سر خود را دزدید و به همسر خود نازیه 24 ساله که چند ساعت قبل در همان شفاخانه زایمان کرده بود، تماس گرفت. شریفی از همسر خود خواست که خود و نوزادشان را از چشم مهاجمین مسلح پنهان کند. تماس آنها برای مدتی ادامه داشت و سرانجام قطع شد. او سپس درحالیکه حمله ادامه داشت، ساعتها پشت دیوارهای ساختمان شفاخانه منتظر ماند تا نیروهای امنیتی نوزادان را بیرون آوردند و به شریفی اجازهی ورود داده شد.
در حمله به شفاخانه صد بستر دشت برچی 25 نفر بهشمول کودکان، مادران و کارمندان شفاخانه کشته شدند. رنگ خون بر دیوارها و فضای داخلی شفاخانه هنوز تازه و اجساد قربانیان هر طرف افتاده بود. شریفی میگوید: «من جسد همسرم را زیر بسترش یافتم.» وقتی جسد نازیه را پیدا کردند، بازوهای او به شکلی جمع شده بود که بهنظر میرسید هنگام مرگ تلاش کرده کودک خود را در آغوش نگه دارد. کودک اما زنده نجات یافته و از شفاخانه بیرون آورده شده بود. چند گلوله به پای کودک اصابت کرده بود و به همین دلیل او را با عجله به شفاخانهی دیگری در کابل به نام «انستیتوت طبی فرانسه برای مادران و اطفال» منتقل کردند.
در شفاخانه، این دخترک همانند بسیاری از حدود 20 نوزادی که آنروز نجات یافتند، هنوز نامی نداشت. تنها وسیله برای شناسایی وی نوار صورتیرنگ کوچک روی مچ دستش بود که روی آن نوشته شده بود «کودک رفیعالله و نازیه.» نجیبالله بینا، جراح کودکان که اکنون مسئول مراقبت از دختر آقای شریفی است، میگوید که او سه زخم بزرگ را بر اثر اصابت گلوله متحمل شده بود. پای او سرد بود و به اندازهی کافی خون به آن نمیرسید و قسمتهایی از ماهیچه و پوست او از بین رفته بود. معاینه اشعه ایکس نیز نشان داد که استخوانهای پای او دچار شکستگیهای متعدد شده است.
هیچ گروهی تاکنون مسئولیت حمله به شفاخانه صد بستر دشت برچی را بر عهده نگرفته است، اما حمله به یک زایشگاه فصل جدیدی را در منازعهی جاری در افغانستان گشود. گروههای شورشی همچون طالبان و داعش اکنون بیشتر از هر زمان دیگری غیرنظامیان –بهویژه زنان و کودکان- را هدف قرار میدهند. براساس آمار سازمان ملل متحد، در سال 2019 بیش از سههزار مورد تلفات کودکان در افغانستان به ثبت رسیده است و بیش از 400 کودک در ماههای اول سال 2020 کشته یا زخمی شدهاند. این یعنی جراحان کودکان در افغانستان اکنون با چالش جدیدی روبهرویند: تشخیص بهترین روش برای معالجه زخمهای ناشی از جنگ بر بدن کودکان نوپا و نوزادان افغان.
آقای بینا توضیح میدهد: «در سایر کشورها کسی بر نوزادان 8 یا 11 ساعته تیراندازی نمیکند.» بینا و همکارانش در نبود رهنمودهای پزشکی مخصوص، هنگام اجرای جراحیهای پیچیده روی نوزادان با ناشناختههای بسیاری روبهرو میشوند.
تیم آقای بینا و همکارانش پس از معاینه دختر آقای شریفی، در مورد تجارب بالینی مربوطهی خود بحث و تبادل نظر کردند و بهطور جمعی اقدام به ایجاد روش درمانی کردند که به باور آنها بهترین راه برای زندهنگهداشتن او پس از یک حملهی بیپیشنه بود. اولین اقدام، جلوگیری از وخیمشدن اوضاع دختر بود. تیم پزشکی زخمهای پای او را تمیز کرده و سپس پمادهای موضعی را روی آن استفاده کرده و بانداژ پیچیدند. صبح روز بعد وضعیت کودک بهتر بود و تیم آقای بینا تصمیم گرفتند که او را برای یک عمل جراحی پیچیده آماده کنند. بینا میگوید: «ما تقریبا چهار ساعت روی پای این کودک کار کردیم. و خوشحالم که میتوانم بگویم نتایج فوری عالی بودند.»
با اینحال کودکانی که به علت جنگ چنین آسیبهای جدی را متحمل میشوند، با آیندهی سختی روبهرو هستند. دختر شریفی برای اطمینان از بهبودی مناسب زخمهایش و انجام جراحیهای اضافی که او ممکن است به آن نیاز پیدا کند، باید بهطور منظم معاینه شود. در حال حاضر تیمی که مسئول مراقبت از وی است، علائم پیشرفت را در وجود او دیدهاند و دلگرم شدهاند. دخترک آقای شریفی از زمان عمل تاکنون تقریبا نیم پوند وزن اضافه کرده است و شریانها و رگهای وی بهبود یافته است. آقای بینا میگوید: «جراحات کوچکی در عصب سیاتیک وی هنوز باقی مانده است اما او یک نوزاد است و نوزادان معجزه هستند.»
با اینوجود کار پزشکی روی جثهی کوچک نوزادان چالشهای خاص خود را دارد. حمید استانکزی، جراح کودک در کابل میگوید: «جراحی روی نوزادان کمتر از دو ساله نیازمند دقت و ظرافت و توجه روی جزئیات است.» استانکزی بهعنوان پزشک در سال 2015 در اتاق عاجل شفاخانه اطفال ایندرا گاندی در کابل مشغول کار بود که یک موتربمب در وسط یک محله مسکونی منفجر شد.
او آن حادثه را به خاطر دارد: «در آنشب کودکان بسیاری به اتاق عجل منتقل شدند» و یک کودک در ناحیه معدهی خود ترکش خورده بود. آنشب استانکزی عمل لاپاراتومی را انجام داد و شکاف بزرگی در شکم آن کودک برای تشخیص آسیبها و انجام عمل جراحی باز کرد. لاپاراتومی روشی غیرمعمول است و اگر روی نوزاد یا کودکان خردسال انجام شود، میتواند خطرناک باشد. براساس رهنمود «شفاخانه اطفال ملبورن» در مورد درمان زخم، جراحان باید از آسیبزدن به اندامهای شکمی و دندههای کودکان که نسبت به مال بزرگسالان نازکترند و از اینرو آسیبپذیر، خودداری کنند.
«خورخه آنتُن»، جراح جنگ که با «مرکز جراحی فوریتهای پزشکی ایتالیا» برای قربانیان جنگ در کابل کار میکند، میگوید که تقریبا 30 درصد از بیمارانی که به مرکز آنها مراجعه میکنند زنان و کودکان زیر 14 سال هستند. او میگوید: «مثالهای غمانگیز کودکانی هستند که روی ماین پا گذاشتهاند. این میتواند باعث صدمات ویرانگری شود که درمان آن مستلزم قطع عضو است.»
مقالهای که در سال 2019 منتشر شد، دادههای اولیه از مناطق جنگی در افغانستان و خاورمیانه را برای درک بهتر آسیبهایی که انفجار به کودکان وارد میکند، به بررسی گرفت. نویسندگان مقاله دریافتند که این انفجارها برای کودکان خردسال بیشتر از کودکان بزرگسال و بزرگسالان، ویرانکننده و کشنده بوده است. در این مقاله آمده است که این کودکان نسبت به قربانیان بزرگسال جنگ، به مراقبتهای پزشکی بیشتری نیاز دارند.
سایر مقالات روشهای پزشکی و نتایج آن در میان کودکان آسیبدیده از جنگ را به معرفی میگیرند. برای مثال، یکی از این مقالهها روشهای درمانی آسیبدیدگی رگهای خونی کودکان را که میتواند بر اثر انفجار بمب، مواد منفجره یا اصابت ترکش باشد، توضیح میدهد. مقالهی دیگری که در «جورنال جراحی کودکان» منتشر شده، جراحات و نتایج درمان کودکانی را شرح میدهد که در طول جنگ داخلی سوریه در یک مرکز پزشکی اسرائیلی بستری شده بودند. (در بین 117 کودک، شایعترین نوع جراحت ضربه مغزی بود. حدود 70 درصد آنها به عمل جراحی نیاز داشتند و 97 درصد آنان زنده ماندند.) پژوهش دیگری که توسط دانشمندان انجام شده است، بر 2060 کودکی که در شفاخانههای نظامی ایالات متحده در افغانستان و عراق تحت درمان قرار گرفته بودند، متمرکز است. این گزارش نشان میدهد که 75 درصد این کودکان دچار جراحت شده بودند و بیش از 75 درصد آنها زخمهای عمیق مانند جراحات ناشی از اصابت گلوله و ترکش مواد انفجاری بوده است.
بینا میگوید با اینکه پزشکان ممکن است برای داشتن پیشزمینه کلی به این مقالات مراجعه کنند، اما وقتی نوبت به ارائه رهنمود فنی برای انجام جراحی روی کودکان به خاطر جراحات خاص ناشی از جنگ میرسد، ادبیات پزشکی موجود کم میآورد. برای مثال او میگوید که منابع اندکی دربارهی بهترین روش برای رسیدگی به جراحات پیچیده شریانهای نوازدان وجود دارد.
استانکزی با بینا موافق است. او و همکارانش در کابل اغلب برای معاجله زخمهای ناشی از چاقو یا مثلا مصدومیت ترافیکی به ادبیات پزشکی موجود مراجعه میکنند، «اما وقتی شما با فاجعهای مانند حمله به شفاخانه دشت برچی روبهرو هستید، دیگر چیزی موجود نیست که از آن برای درمان کمک بگیریم.»
زیرساختهای پزشکی افغانستان با نواقص و کاستیهای زیادی روبرو است و این امر رسیدگی به آسیبهای جسمی ناشی از جنگ را دشوارتر میکند. افغانستان همانند سایر کشورهای کمدرآمدِ جنگزده، فاقد آزمایشهای پزشکی مخصوص، بخش مراقبتهای ویژه بهصورت کافی و مراقبتهای اولیه قابلدسترس برای همه است. تمام این کاستیها دست به دست هم داده و مراقبتهای پزشکی مورد نیاز را به تأخیر میاندازد و حتا منجر به مرگ غیرضروری میشود. آنتُن میگوید: «متداولترین و در عین حال غمانگیزترین نمونهها کودکانی هستند که از روستاهای دوردست به شفاخانه منتقل میشوند، اما متوجه میشویم که بهدلیل مسیر طولانی و دشوار رسیدن به دارو و درمان از دنیا رفتهاند. فشار بر زیرساختهای پزشکی افغانستان بهخصوص حالا با شیوع ویروس کرونا به سراسر کشور، تشدید شده است.»
در جریان درمان در شفاخانه، نام آمنه، نام مادر پیامبر اسلام، بر نوزاد شریفی و نازیه گذارده شد. بینا میگوید آمنه زن قوی بود و این نام برای «این کودک کوچک که همچون آمنه قوی و مبارز است» مناسبترین است. با اینحال آمنه با وجود بهبودی، نشانههای آسیبهای روانی را نیز از خود نشان میدهد. پدر او میگوید: «هر وقت کسی از او عکس میگیرد، آمنه تکان میخورد. صدای کلیک دوربین بهنظر میرسد که او را میترساند. بهنظرم این صدا او را به یاد صدای مرمی میاندازد.»
بینا میگوید: «همه برای او دعا میکردند. این کودک خاص و مهم است. آمنه در این روزگار شکننده به نماد پیروزی تبدیل شده است.»