مترجم: محمد ستوده
صبحِ امروز یک پرندهی زیبا را دیدم؛ پرندهی سیاهی که گردن سرخرنگ داشت. نمیدانم که آن پرنده را چه مینامند. بسیار زیبا و تماشایی بود؛ از این درخت به آن درخت میپرید و با خودش آواز میخواند. اما امروز دوست دارم با شما دربارهی موضوع جدیتر صحبت کنم. باید با دقت بشنوید و در صورت تمایل، بعدا میتوانید با معلمان خود در میان بگذارید و با هم بحث کنید. میخواهم در مورد موضوعی صحبت کنم که مربوط به تمام جهان است؛ در مورد آن چیزی که در تمام جهان مختل شده است. موضوع سخن امروز من ذهنیت علمی و معنویت دینی است. این دو گرایش در جهان وجود دارد. فقط همین دو حالت ذهنی دارای ارزش است که یکی ذهنیت راستین علمیست و دیگری معنویت حقیقتا دینی. تمام فعالیتهایی که خارج از این دو حالت باشند، ویرانگرند و آدمی را بهسوی بدبختیهای بزرگ، سردرگمی و رنج میکشانند.
ذهن علمی بسیار واقعگراست. رسالت این ذهن، کشف و استنباط است. اشیا را با میکروسکوپ و تلسکوپ مشاهده میکند تا واقعیت آنها را کشف کند. نتایج و نظریههای علمی از همین مشاهدات بهدست میآید. این گونه ذهن از یک حقیقت به حقیقت دیگر پی میبرد. روحیهی علمی با شرایط افراد، با ملیگرایی، قومگرایی و تعصب سازگار نیست. کار ساینسدانها این است که مواد را مطالعه کنند و به ساختار زمین، ستارهها و سیارهها پی ببرند. آنها میکوشند تا شیوهی درمان بیماریهای بشر را جستوجو کرده و دریابند که چگونه میتوانند به طول عمر آدمی بیفزایند. آنها همچنان به توضیح زمانهای گذشته و آینده میپردازند.
اما ذهن علمی و اکتشافات آن، توسط ذهنیتهای قومگرایانهای که خود را مثلا وابسته به کشورهای هند، روسیه یا امریکا و غیره میدانند، مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. ذهن علمی و اکتشافات آن را دولتهای حاکم و قارهها سوءاستفاده کردهاند.
حالت دیگر، همان ذهن دینی است؛ ذهنِ حقیقتا دینی که به هیچ فرهنگی، به هیچ گروهی، به هیچ دینی و به هیچ نهاد مذهبی سازمانیافتهای تعلق ندارد. ذهن دینی به معنای ذهن هندو نیست، ذهن مسیحی نیست، ذهن بودایی و یا اسلامی نیست. ذهن دینی به هیچ یک از این گروههایی که خود را دین قلمداد میکنند تعلق ندارد. ذهن دینی آن ذهنی نیست که به کلیسا یا به مندیر و مسجد برود یا پابند یک اعتقاد خاص و جزماندیش باشد. ذهن دینی کاملا مجزا از اینهاست. ذهن دینی، ذهنیست که خطاهای معابد، دگماندیشیها، اعتقادات و سنتها را درک کرده است. ملیگرایانه نیست و تحت تأثیر چنین شرایطی قرار ندارد. افق دیدگاه این گونه ذهن وسیع و نامحدود است. این ذهن، تازه است، جوان و معصوم است. این ذهن، انعطافپذیر و موشکاف است؛ به هیچ چیزی بسته نیست. این ذهن میتواند آنچه را که «خدا» مینامیم، به تجربه دریابد؛ همان خدایی که سنجشپذیر نیست.
هرگاه روحیهی واقعا علمی و معنویت حقیقتا دینی در آدمی وجود داشته باشد، میتواند او را به یک انسان راستین تبدیل کند. سپس همین انسانها یک دنیای زیبا را خواهند ساخت؛ دنیایی که نه کمونیست باشد، نه کاپیتالیست؛ نه جهانِ برهمنان و نه جهان کاتولیکهای روم.
برهمن راستین در حقیقت به هیچ دینی تعلق ندارد، مربوط به هیچ طبقهی اجتماعی نیست؛ فاقد قدرت است و در جامعه مقام رسمی ندارد. برهمن راستین یک انسان نو است؛ کسی که ذهن علمی و دینی در او باهم وجود دارد و در درون او یک هماهنگی و تعادل فارغ از تناقض شکل گرفته است. من فکر میکنم که هدف از آموزش و پرورش، خلق چنین ذهن تراونده است؛ ذهنی که در الگوهای برساختهی جامعه منحل نشود.
ذهن دینی یک ذهن خلاق است؛ در زمان حال فعالیت دارد، نه در گذشته. ذهنیست که توان پژوهش و تحقیق را دارد و برداشتهایش معطوف به کتابهای مقدس از قبیل گیتا، اپانیشادها و انجیل نیست. چنین ذهنی میتواند واقعیتهای تازه را خلق کند که متکی به برداشتهای خشک دینی نباشد.
بسیار مشکل است که همزمان هم دیندار باشیم و هم یک ذهن دقیق علمی داشته باشیم. داشتن ذهنی که ترسو نباشد، دنبال مصوونیت خود نباشد و از ترس و نگرانی خود را رها کرده باشد، آسان نیست. تا زمانی که به خودشناسی دست نیافته باشید، نمیتوانید یک ذهن دینی داشته باشید. ذهن دینی پس از درک کارآیی جسم و ذهن شما، پس از درک احساسات شما و آگاهی از شیوهی کارِ مغز و کاربرد عقل شما شکل میگیرد.
برای اینکه موضوعات نامبرده را درک بتوانید، باید با یک ذهن دقیق علمی، شفاف و غیرمتعصب وارد شوید؛ ذهنی که محکوم نمیکند، بلکه فقط به مشاهده و تحقیق میپردازد. اگر چنین ذهنی داشته باشید، شما واقعا یک انسان فرهیختهاید و مهربانی را درک میکنید. چنین انسانی میداند که زندگی برای چیست.
خوب، چگونه آدمی را این گونه بار بیاوریم؟ برای چنین کاری، لازم است دانشآموزان را یاری کنیم که علمی فکر کنند، فکر شفاف و ریزبین داشته باشند و تیزهوش باشند. آنها را در درک ژرفای ذهن کمک کنیم، در اینکه بتوانند فراتر از واژهها و برچسبهایی چون هندو، مسلمان و مسیحی بروند.
آیا امکان دارد تا دانشآموز را طوری آموزش دهیم که فراتر از این برچسبها فکر کنند و حقیقتی را که با ذهن قابل درک و سنجش نیست، به تجربه (experience) دریابند؟ آیا ممکن است تا دانشآموزان طوری آموزش ببینند که بفهمند هیچ کتابی و هیچ گورویی نمیتواند آنها را بهسوی حقیقت رهنمایی کند؟ اگر چنین آموزشی در مکاتبی مثل مکتب شما ممکن باشد، عالی خواهد بود. همهی شما باید توجه داشته باشید که ساختن چنین مکتبی بسیار سودمند است. چندین روز در این باره با معلمان شما صحبت کردهام. ما دربارهی چیزهای بسیار عالی سخن گفتهایم ــ دربارهی اداره، دربارهی نظم، روش تدریس، موضوع تدریس، اینکه شنیدن چیست، آموزش چیست، فرهنگ چیست و چگونه خاموش بنشینیم.
زندگی تنها توجه به رقص، به آهنگ، به مضمون حساب و بقیهی درسها نیست. بخشی از زندگی خاموش نشستن و به خود نگاه کردن است؛ بصیرت داشتن و ناظر به احوال خود بودن است. فهمیدن این نیز لازم است که بدانیم دربارهی چی چیزی باید فکر کنیم و چرا باید فکر کنیم. بخش دیگر از زندگی، تماشای پرندگان و دیدن مرمان دِه و وضع بههمریختهی آنان است و اینکه ما هم هر کدام به آن شیوهی که مورد پسند جامعه است، تربیت شدهایم. همهی این چیزها بخشی از آموزش و پرورش است.