درد من دوای تو نمی‌شود

رییس دارالانشای کمیسیون مستقل انتخابات‌- آقای ضیا‌الحق امرخیل- متهم است که به‌نفع یکی از نامزدها تقلب کرده است. با انتشار فایل‌های صوتی منسوب به او، این اتهام غلیظ‌تر شده است.

یکی از بحث‌های جالبی که در متن این ماجرا بر‌انگیخته شد، این بود که چه کسی گفت‌و‌گوهای تیلفونی آقای امرخیل با هم‌دستان او را شنود کرده است و آیا از نظر قانونی و اخلاقی چنین کاری مجاز است؟ البته همیشه می‌توان در باره‌ی قانونی و اخلاقی بودن یا نبودن این‌گونه اقدامات بحث کرد. اما در عمل، بحثی که در مقامِ آینده‌نگری در این مورد صورت می‌گیرد، با بحثی که در مقامِ کالبد‌شکافی یک عمل انجام شده به میان می‌آید، فرق دارد. به بیانی دیگر، ممکن است بخواهیم برای آینده بحث کنیم که افراد مجاز باشند گفت‌و‌گوهای تیلفونی هم‌دیگر را شنود کنند یا نه. اما اگر شنودی انجام شده باشد و ما بخواهیم در باره‌ی قانونی بودن آن بحث کنیم، با مسئله‌ی بسیار متفاوتی رو‌به‌رو هستیم. بگذارید مثالی از زند‌گی خصوصی یک زوج بدهم:

خانم الف و آقای جیم بیست سال پیش با هم ازدواج کرده‌اند. این دو نسبت به هم‌دیگر اعتماد دارند. از ابتدا هم توافق کرده‌اند که برای هم‌دیگر تا حدی حریم خصوصی قایل باشند. مثلا به هم‌دیگر اجازه بدهند که ای‌میل‌های مخصوص خود‌شان را داشته باشند و هیچ‌کس به ای‌میل دیگری سرک نکشد. روزی خانم الف می‌بیند که شوهرش آدرس ای‌میل خود را در گوشه‌ای از دفتر تیلفون خود نوشته و در زیر آن رمز عبور ای‌میل خود را هم گذاشته (شاید می‌خواسته در صورت فراموش کردن آن رمز عبور، ای‌میلش قفل نشود). خانم الف وسوسه می‌شود که ای‌میل شوهر خود را باز کند. چند‌بار در برابر این وسوسه مقاومت می‌کند. اما سرانجام مقاومتش می‌شکند و می‌رود ای‌میل آقای جیم را باز می‌کند. در میان ای‌میل‌های آقای جیم، پیامی از یک خانم هم هست که به آقای جیم اظهار عشق کرده است. خانم الف تمام ای‌میل‌هایی را که از این خانم آمده باز می‌کند و یکی یکی می‌خواند. بعد پاسخ‌های شوهر خود به آن ای‌میل‌ها را می‌بیند. یک‌باره روشن می‌شود که آقای جیم آن نیک‌مرد وفاداری که می‌نمود، نیست. او حتا به آن خانم قول داده که تا شش ماهِ دیگر خانم خود، یعنی خانم الف را طلاق کرده و او را به همسری خواهد گرفت.

شام‌گاه آن روز، خانم الف پیش شوهر خود می‌نشیند و از او می‌پرسد که چرا به او خیانت کرده است. شوهرش انکار می‌کند. اما وقتی معلوم می‌شود که خانم الف ای‌میل‌های او را خوانده، با عصبانیت فریاد می‌کشد که «تو حق نداشتی ای‌میل‌های خصوصی مرا بخوانی».

حال، در این ماجرا چه کار خانم الف را غیراخلاقی بدانیم و چه ندانیم، در اصل مسئله تغییری نمی‌آید. اصل مسئله این است که آقای جیم به کس دیگری دل باخته و تصمیم دارد خانم الف را ترک کند. در این‌‌جا حتا اگر خانم الف به‌صراحت به خطای خود اعتراف کند و بگوید که به خاطر کار غیراخلاقی خود شرم‌سار است، آن تکه‌ی دیگر مسئله که مربوط به آقای جیم می‌شود، هم‌چنان سر جای خود است.

در مورد قضیه‌ی آقای امرخیل هم وضع از همین قرار است. حالا که صدای آقای امرخیل ثبت و ضبط شده (با فرض این‌که این صدا قطعا از اوست)، شما می‌توانید کسانی را که گفت‌وگوهای او را شنود کرده‌اند، محاکمه کنید. اما این کارتان در اصل ماجرا هیچ تغییری نمی‌آورد. اصل ماجرا این است که رییس دارالانشای کمیسیون مستقل انتخابات به‌نفع نامزد مطلوب خود تقلب کرده است. افشای این تقلب حتا اگر به غیرقانونی‌ترین وجه هم ممکن شده باشد، هنوز تقلب تقلب می‌ماند. شما اگر افشا کنند‌گان را اعدام هم بکنید، باز انتخاباتی که در آن تقلب به‌دست یکی از مدیران اصلی کمیسیون مستقل انتخابات صورت گرفته باشد، هم‌چنان بی‌اعتبار می‌ماند. این که عده‌ای اصرار دارند که این شنودها غیرقانونی بوده، ممکن است برای شنود کنند‌گان درد‌سر‌ساز شود، اما مشکل آقای امرخیل و مشکل مشروعیت کار کمیسیون را ذره‌ای حل نمی‌کند.