جان میرشایمر
برگردان: سمیعالله مهدی، رییس رادیو آزادی در افغانستان
چین نمیتواند بهگونهی صلحآمیز صعود کند و اگر توسعهی اقتصادی دراماتیک این کشور طی چند دههی دیگر نیز به همین شکل ادامه یابد، ممکن است ایالات متحده و چین وارد یک رقابت شدید امنیتی شوند که احتمال جنگ در آن خیلی باشد. بسیاری از همسایههای چین بهشمول هند، جاپان، سینگاپور، کوریای جنوبی، روسیه و ویتنام احتمالا برای مهار چین در کنار ایالات متحده میایستند.
برای پیشبینی آیندهی آسیا، به یک نظریهی نیاز است که بتواند رفتار قدرتهای در حال ظهور و واکنش سایر دولتها به آنها را تحلیل کند. نظریهی من در زمینهی سیاست بینالمللی حکم میکند که قدرتمندترین دولتها تلاش میکنند در حوزهی خودشان قدرت هژمونیک شکل دهند و همزمان میخواهند مطمئن شوند که قدرتهای بزرگ رقیب منطقههای دیگر را زیر سلطهی خود قرار ندهند. هدف نهایی هر قدرت بزرگ به حداکثررساندن سهم خودش از قدرت دنیا و در نهایت تسلط کامل بر نظم جهانی است.
نظم بینالمللی دارای چندین ویژگی است. بازیگران اصلی دولتها هستند که در یک فضای هرجومرج عمل میکنند. قدرتهای بزرگ دارای نیروی نظامیاند که به آنها توان ضربهزدن به همدیگر را میدهد. و در نهایت، هیچ دولت نمیتواند با اطمینان بداند دولتهای دیگر برای آینده چه نیتهایی دارند. بهترین روش برای بقا در همچون یک نظام این است که باید به حد ممکن در برابر قدرتهای دیگر قدرتمند بود. هرقدر یک دولت قدرتمند باشد، امکان حمله بر آن از سوی دولت دیگر کمتر میشود.
قدرتهای بزرگ تنها به دنبال این نیستند که بزرگترین قدرت باشند، بلکه میخواهند یگانه قدرت برتر و هژمون در سیستم بینالمللی باشند. اما در دوران مدرن دستیافتن به جایگاه هژمونی جهانی برای دولتها تقریبا ناممکن است، چون تبارز و حفظ قدرت در تمام گوشههای جهان بسیار دشوار است. حتا ایالات متحده یک هژمونی منطقهای است، نه جهانی. بهترین نتیجهی که دولت میتواند انتظار داشته باشد سلطه بر حوزهی خودش است.
دولتهای که به جایگاه قدرت برتر یا هژمون منطقهای دست مییابند، هدف دیگری در سر دارند: جلوگیری سلطهی دیگر قدرتهای بزرگ بر سایر منطقهها. به زبان دیگر، قدرتهای برتر منطقهای نمیخواهند رقیبهای همشأن داشته باشند. در عوض، آنها میخواهند مناطق دیگر در میان چندین قدرت بزرگ تقسیم شده باشد تا آنها با هم در رقابت باشند. در سال ۱۹۹۱، بلافاصله پس از پایان جنگ سرد، ادارهی بوش پدر جسورانه گفت که ایالات متحده حالا قدرتمندترین دولت جهان است و میخواهد چنین باقی بماند. همین پیام در استراتژی امنیت ملی مشهور بوش پسر نیز در سال ۲۰۰۲ انعکاس یافته بود. موضعگیری این سند پیرامون جنگهای پیشگیرانه انتقاد فراوان روبهرو شد، اما در واکنش به تأکید امریکا در مورد مهار قدرتهای در حال ظهور برای حفظ جایگاه برترش در توازن جهانی قوا هیچ اعتراض صورت نگرفت.
چین به دنبال سلطه بر آسیا است، به همان شکل که ایالات متحده نیمکرهی غربی را زیر تسلط خود درآورده است. بهگونهی مشخص چین تلاش خواهد کرد فاصله قدرت میان خود و همسایههایش، بهویژه روسیه و جاپان، را به حد اکثر برساند تا اطمینان یابد که هیچ دولت در آسیا نمیتواند آن کشور را تهدید کند. بعید است چین دست به دیوانگی بزند و کشورهای دیگر آسیایی را اشغال کند. در عوض، چین میخواهد حدود رفتار قابل پذیرش همسایههایش را تعیین کنند؛ شبیه به آنچه ایالات متحده در قارهی امریکا انجام میدهد. قدرت روزافزون چین سبب خواهد شد این کشور بخواهد ایالات متحده را از آسیا بیرون براند، چنانکه ایالات متحده قدرتهای بزرگ اروپایی را از نیمکرهی غربی بیرون انداخته است. کسب هژمونی منطقهای احتمالا یگانه راه تسلط دوباره بر تایوان خواهد بود.
چرا از چین انتظار داشته باشیم متفاوت از امریکا رفتار کند؟ سیاستگذاران ایالات متحده در برابر حضور نیروهای نظامی قدرتهای بزرگ دیگر در نیمقارهی غربی بهشدت واکنش نشان میدهند. به این نیروهای خارجی همواره بهعنوان یک تهدید بالقوه به امنیت امریکا دیده میشود. آیا چینیها بااصولتر، اخلاقگراتر، کمتر ملیگرا، یا در مقایسه به غربیها کمتر نگران بقای خود هستند؟ هیچ کدام از اینها در مورد چین صدق نمیکند، به همین دلیل چین احتمالا از ایالات متحده تقلید میکند و به دنبال تبدیلشدن به هژمون منطقهای خود خواهد بود. مردم و رهبری چین به یاد دارند زمانیکه در قرن گذشته جاپان قدرتمند بود و چین ضعیف، چه اتفاقی افتاد. در جهان پُرهرجومرج سیاست بینالمللی، بهتر است گرگ باشی تا گوسفند.
نظر به تجربهی تاریخ واضح است که سیاستگذاران امریکایی در برابر تلاش چین برای سلطه بر آسیا چه واکنشی نشان خواهند داد. ایالات متحده رقیب همسنگ خود را تحمل نمیکند. چنانکه در قرن ۲۰ نشان داد، مصمم است که بهعنوان یگانه قدرت برتر منطقهای جهان باقی بماند. بنابرآن، ایالات متحده تلاش خواهد کرد چین را مهار و در نهایت تا به حدی تضعیف کند که دیگر ظرفیت تسلط بر آسیا را نداشته باشد. اساسا ایالات متحده ممکن است همان برخورد را با چین داشته باشد که در جریان جنگ سرد در برابر اتحاد شوروی داشت.
+++
چین، همسایهی ما و یکی از دو قدرت بزرگ جهان، در حال گسترش نفوذ اقتصادی، سیاسی و امنیتی خود در حوزههای آسیای میانه و جنوب آسیا است. این کشور با راهاندازی پروژهی بلندمدت کمربند و راه «BRI» و احیای راه باستانی ابریشم، هوای تسلط بر شاهراههای اقتصادی ایروشیا، شرق میانه، افریقا، حوزهی دریای جنوب چین و حتا امریکای جنوبی را در سر دارد. افغانستان، از لحاظ حغرافیایی در میان شاهراه زمینی «کمربند» و بزرگراه بحری «راه» افتاده است. با خروج زودرس نیروهای امریکایی و همپیمانان غربیاش از افغانستان، نقش کشورهای منطقه، بهویژه چین، احتمالا تعیینکنندهتر از هر زمانی دیگر میشود؛ اما شناخت حلقات دیپلماتیک، دانشگاهی، رسانهها و افکار عامهی افغانستان از این «ابرهمسایه» چیست؟ تا چه حد سیاست خارجی آن کشور پیرامون آسیای میانه و جنوب آسیا برای ما قابل فهم است؟
با ترجمه و نشر مقالههای اکادمیک که بیشتر در حوزههای دانشگاهی و یا مراکز معتبر پژوهشی تولید شده، تلاش داریم روزنهای برای مخاطبان در شناخت چین و برنامههای آن کشور برای منطقه و کشورما بگشاییم. ارزش علمی، تازگی، بیطرفی و عمق تحلیل مقالهها، معیارهای انتخاب ماست. آقای سمیع مهدی، خبرنگار و استاد دانشگاه کابل، پذیرفته است که هفتهی یک مقاله برای نشر در این بخش به اطلاعات روز بفرستد. البته این کار پاک از اشتباه و کوتاهی نخواهد بود و در این مسیر نیاز به نقد و رهنمایی کسانی که این ستون را دنبال میکنند داریم.