نقل شده که امام حسین گفت: «اگر دین محمد جز با کشته شدن من برپا نمیماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید.»
اگر حرکت امام حسین در برابر یزید را «قیام» بدانیم، امام چرا در برابر یزید قیام کرد؟ برداشت غالب همان است که در سخن بالا -منسوب به امام حسین- بیان شده. گفته میشود که امام حسین برای دفاع از اسلام اصیل، برای برپا نگه داشتن دین و برای برگرداندن آیین جدش به مسیر صحیحِ نخستین قیام کرد. یزید دین اسلام را به انحراف کشانده بود و امام تکلیف دینی خود میدانست که در برابر این انحراف خاموش ننشیند.
در میان مسلمانان برداشت ضعیفتر دیگری هم هست و آن این است که جنگ یزید و حسین جنگ بر سر قدرت بود. براساس این برداشت، یزید و حسین دو نماینده از دو خاندان معروف و قدرتمند آن روزگار در پایگاه اصلی اسلام بودند و جنگی که میانشان رخ داد، جلوهی خونین یک نزاع دیرینهی سیاسی بود.
این برداشت دوم در میان مسلمانان (شیعه و سنی) برداشت مقبولی نیست و طرفداران زیادی ندارد. مسلمانان در تمام کشورهای اسلامی به ماه محرم و واقعهی کربلا احترام دارند و در این ماه مراسم عزاداری برگزار میکنند یا حداقل به احترام امام حسین و اهلبیت او نذر میدهند، روزه میگیرند و دعا میخوانند. اگر برداشت عموم مسلمانان این بود که امام حسین به خاطر کسب قدرت دنیوی با یزید جنگید، طبعا ماه محرم نمیتوانست احترامی را که اکنون در میان مسلمانان دارد، داشته باشد.
حال، اکثر مسلمانان وقتی قبول کردهاند که امام حسین به خاطر اسلام قیام کرد، بحث به پایان خود رسیده است. یعنی همین قدر که مسلم شود امام حسین به خاطر اسلام شهید شده و نه به خاطر قدرت سیاسی یا انگیزههای دنیوی، دیگر جایی برای گفتوگوی بیشتر نمیماند. به بیانی دیگر، تقریبا ناممکن است که کسی بپرسد «آیا انحراف یزید از مسیر اسلام لزوما او را در موضعی ناحق قرار میدهد؟» اگر کسی این سوال را بپرسد، بسیاری از مردم مسلمان در جامعهی ما و جاهای دیگر اصلا متوجه نمیشوند که منظور پرسنده چیست. چرا؟ برای این که اکثر مسلمانان انحراف از طریق اسلام را چنان نادرست، غیراخلاقی، غیرطبیعی، زشت و غیرقابل قبول میدانند که باورشان نمیشود در این مورد حتا پرسشی قابل طرح باشد؛ برایشان مطلقا بدیهی است که انحراف از اسلام هر انسانی را در موضعی ناحق و بر طریق ضلالت قرار میدهد.
در میانهی این باور گسترده در جامعهی اسلامی، تصور کنید که کسی بگوید:
«من قبول دارم که امام حسین برای برپا داشتن دین اسلام قیام کرد. نیز کاملا میپذیرم که یزید از مسیر اسلام منحرف شده بود. اما سوال من این است که آیا هیچ کس حق ندارد با اسلام مخالفت کند؟»
میدانیم که اکثر مومنان در جامعهی ما و جوامع اسلامی دیگر به این سوال پاسخ منفی میدهند. برای اکثر ما کاملا طبیعی است که کسی حق مخالفت با دین اسلام را نداشته باشد. تنها این هم نیست که بگوییم «نه، کسی اجازه ندارد مخالفت کند.» مخالفت با اسلام و انحراف از شریعت این دین پیامدهای وحشتناکی نیز دارد. ولی با وجود این ممنوعیت، آن پرسش همچنان سر جای خود هست. یعنی وقتی که ما نمیگذاریم کسی با دین ما مخالفت کند، هنوز آن سوال پاسخ نیافته که چرا. اگر فردی با عقاید دینی ما مخالف باشد یا به باورهای ما باور نداشته باشد و زندگی خود را براساس آموزههای اسلامی تنظیم نکند، چرا ما باید حتما او را سرکوب و مجازات کنیم؟ آیا پیروی نکردن از اسلام پایان همه چیز است؟ این که بگوییم فرد مورد اشاره باید مجازات شود چون دین ما اسلام است و این دین برای قرنها دین اجداد ما بوده، پاسخ محکمی نیست. اگر دلیل اصلی ما این است که دین اسلام دین حق است و از حقانیت آن میتوان به نحوی مستدل دفاع کرد، در آن صورت نباید از همان ابتدا جلو مخالفت مخالفان را بگیریم. نمیتوان گفتوگو دربارهی یک امر استدلالپذیر را ممنوع کرد و گفت پس روشن است که ما برحقیم!