برای صلح واقعی، افغانستان به «طرح جایگزین» نیاز دارد
Firefighters spray water at the site of an explosion targeting the convoy of Afghanistan's vice president Amrullah Saleh in Kabul on September 9, 2020. - Afghanistan's vice president Amrullah Saleh sustained minor injuries on September 9 in an explosion targeting his convoy in Kabul that killed at least 10 people, officials said, as government-backed negotiators and the Taliban prepared to meet in Doha for the long-delayed peace talks. (Photo by - / AFP) (Photo by -/AFP via Getty Images)

برای صلح واقعی، افغانستان به «طرح جایگزین» نیاز دارد

لووی انستیتوتنیشانک موتوانی
مترجم: جلیل پژواک

در مقاله‌ای که اخیرا در واشنگتن پست منتشر شد، رییس‌جمهور اشرف غنی هدف کشورش را «یک افغانستان مستقل، متحد و دموکراتیک، در صلح با خودش، با منطقه و با جهان و قادر به حفظ و گسترش دستاوردهای دو دهه گذشته خود» خواند. این، برای ملتی که چندین سال درگیر جنگ بوده و رنج دیده، هدفی است که نمی‌تواند خیلی زود و راحت به‌دست آید. و تلاش‌های حکومت وی برای عملی‌شدن توافق‌نامه صلح امریکا و طالبان ــ که اوایل سال جاری در دوحه بین دو طرف به امضا رسید ــ با آزادکردن بیش از پنج هزار زندانی طالبان، نشان‌دهنده قیمتی است که غنی برای اثبات تعهدش حاضر است بپردازد.

طالبان اما هیچ امتیاز قابل مقایسه‌ای نداده‌اند. موضع ثابت طالبان به‌دست گرفتن قدرت دولتی در افغانستان بوده است. حمایتی که این گروه از پاکستان دریافت می‌کند نشان می‌دهد که هدف نهایی مشترک طالبان و پاکستان، در تضاد مستقیم با اهداف کابل قرار دارد. رابطه طالبان با پاکستان، با توجه به این‌که اسلام‌آباد به‌جای حکومت ملی‌گرا، حکومت اسلام‌گرا را برای تحکیم نفوذ خود بر افغانستان ترجیح می‌دهد، و نیز با توجه به هدف طالبان که تحمیل یک دولت اسلامی سخت‌گیر برای غیرقانونی انگاشتن سایر اشکال رقابت ایدئولوژیک یا سیاسی در افغانستان است، نباید تعجب‌آور باشد.

اگر قرار است چشم‌انداز غنی برای افغانستان فرصت تحقق پیدا کند، افغانستان به‌‌شدت به یک «پلان B» یا «طرح جایگزین» نیاز دارد؛ به یک استراتژی برای محافظت از دموکراسی شکننده‌ای که این کشور طی دو دهه گذشته ساخته است. در غیر این‌صورت، بازگشت به روزهای تاریک گذشته عملا اجتناب‌ناپذیر است.

وجود طالبان به پاکستان وابسته است و اسلام‌آباد نیز همچنان در پی تأسیس یک دولت دست‌نشانده در افغانستان است. هم‌سویی متقابل اهداف طالبان و پاکستان باعث شد که اسلام‌آباد از طالبان حمایت استراتژیک نظامی، اقتصادی و سیاسی کند تا این گروه قادر شود به‌عنوان یک جنبش رشد کرده و سرانجام در سپتامبر 1996 کابل را تصرف کند. برای این‌که طالبان با چشم‌انداز «افغانستان متحد و دموکراتیک» سازگاری پیدا کنند، این گروه به یک تغییر جهت اساسی نیاز دارد تا ویژگی‌ها و خصوصیات بدخیم خود را به کلی کنار بگذارد و همچنین نگاه پاکستان به افغانستان به‌عنوان همسایه‌ای که باید دولتش وابسته به پاکستان باشد، تغییر کند.

امرالله صالح، معاون اول رییس‌جمهور افغانستان و رییس پیشین دستگاه استخبارات این کشور، اخیرا در مصاحبه‌ای در کابل اظهار داشت که «طالبان به جز ویرانی [برای افغانستان] چه چیزی به بار آورده‌اند؟»

روز چهارشنبه هفته گذشته، صالح، مخالف سرسخت طالبان، از یک حمله هدف‌مند در کابل که منجر به کشته‌شدن 10 نفر شد، جان سالم به در برد. همان‌طور که قابل‌ پیش‌بینی بود، کسی مسئولیت این حمله را برعهده نگرفت و طالبان هرگونه دست‌داشتن در آن را رد کردند. اما چنین حملاتی نشانه‌هایی را با خود حمل می‌کند که مشخصه راه و روش طالبان است: حمله‌کردن، سپس منکرشدن و همچنان همه را سوار قطار صلح کردن.

تمایل امریکا به خروج از افغانستان به طالبان دست باز داده است که حملات خود را بدون ترس از عواقب آن انجام دهد، زیرا امریکایی‌ها نشان داده‌اند که به هیچ وجه تمایلی به اعمال فشار بر طالبان ندارند.

خاطره وحشی‌گری طالبان علیه افغان‌های عادی تا زمان سرنگونی حکومت‌ این گروه در اکتبر 2001، در حافظه‌ افغان‌های سراسر کشور همچنان تازه است و ترکیبی از احساسات «دیگر هرگز» را با ترس از انتقام طالبان در صورت بازگشت این گروه به عنوان پیروز میدان، برمی‌انگیزد. یک عضو پارلمان افغانستان در صحبت با من هشدار داد که «صرف‌نظر از هرگونه توافق صلح، هیچ تضمینی مبنی بر این‌که شورش در افغانستان پایان می‌یابد، وجود ندارد. طالبان هنوز خواستار امارت هستند.»

تصور این‌که طالبان با وجود 20 سال دوری از قدرت، راه و روش خود را تغییر داده باشند، خوش‌خیالی بیش نیست. از جانب طالبان حتا یک بیانیه صادر نشده که نشان‌دهنده تغییر در این گروه باشد. گزارش‌های وحشی‌گری طالبان بسیار زیاد است، از جمله وقتی که جنگ‌جویان این گروه در اکتبر 2016 شهر کندز را تصرف کردند و دست به قتل‌های غیرقانونی، تجاوزهای دسته‌جمعی، شکنجه، غارت و جست‌وجوی خانه‌به‌خانه توسط جوخه‌های مرگ زدند. چنین رویه‌هایی در مناطق تحت کنترل یا نفوذ طالبان رایج است و ادعاهای این گروه مبنی بر پاسخ‌گونگهداشتن جنگ‌جویانش و بازخواست از آن‌ها در صورت بدرفتاری، ادعاهای ساختگی بیش نیست؛ زیرا مقامات طالبان چنین کارهایی را غیرقانونی نمی‌دانند. تفسیر طالبان از شریعت و اجرای آن، پوشش دائمی را برای این گروه فراهم کرده تا همچنان دست به نقض حقوق بشر و همچنین توجیه آن بزند.

طالبان هرگز به انتخابات یا پاسخ‌گویی به مردم اعتقاد نداشته‌اند. امیر طالبان، هبت‌الله آخندزاده، بارها خواستار «حکومت اسلامی واقعی» شده است اما هرگز معنای «واقعی» را توضیح نداده است. آنچه ما می‌دانیم این است که آخندزاده و پیشینیان وی به‌طور مداوم با اعمال خشونت، با انتخابات مخالفت کرده و تلاش کرده‌اند مردم را از رفتن به پای صندوق های رأی بازدارند و حکومت افغانستان را تضعیف کنند. رأی‌دهندگان انتخابات ریاست‌جمهوری ماه سپتامبر 2019 در کابل در صحبت با من اظهار داشتند که رأی‌دادن «وظیفه» آن‌هاست، درحالی‌که برخی دیگر تأکید کردند که رأی‌دادن «سرپیچی» آن‌ها از طالبان است. این دو مورد نشان می‌دهد که افغان‌ها ترجیح می‌دهند رهبران خود را انتخاب کنند نه این‌که برآن‌ها تحمیل شود.

رأی‌دهندگان افغان در انتخابات‌های 2018 و 2014 نیز نظرات مشابهی داشتند. من در آن انتخابات‌ها ناظر بودم. بسیاری از رأی‌دهندگان عکس انگشتان خود را که با جوهر پاک‌نشدنی رنگی شده بود، پس از رأی‌دادن، در شبکه‌های اجتماعی گذاشتند تا نشان دهند که تهدیدها و اعمال خشونت‌بار طالبان را رد می‌کنند.

دموکراسی انتخاباتی از ریشه با دیدگاه امارت اسلامی طالبان یا دولت اسلامی، مغایرت دارد و این مسأله، ناسازگاری نظام ارزشی‌ آن‌ها را با جامعه افغانستان بیش‌تر از پیش برجسته می‌کند.

اهداف استراتژیک و امنیتی متضاد حکومت افغانستان و طالبان ــ و به این‌ترتیب پاکستان ــ به این معنا است که فضا برای مذاکرات واقعی در قالب فعلی عملا وجود ندارد. گفت‌وگوهای بین‌الافغانی آغاز می‌شود اما نه برای آوردن صلح. از دید طالبان، هدف این گفت‌وگوها تسهیل خروج ایالات متحده از افغانستان به گونه‌ای است که به آن‌ها فرصت اعمال فشار برای دست‌یابی به قدرت کامل را فراهم کند.

شمار نیروهای امریکایی مستقر در افغانستان تا نوامبر امسال به کم‌تر از 5 هزار نفر کاهش می‌یابد. هم‌زمان با آن، طالبان احتمالا تلاش می‌کنند ایالات متحده را به اعمال فشار برای انحلال حکومت فعلی افغانستان و ــ تحت پوشش توافق تقسیم قدرت ــ ایجاد یک اداره مؤقت به جای آن در ازای آتش‌بس، وا دارند. انحلال دولت فعلی موجب خلأ استراتژیکی می‌شود که در آن گروه طالبان به جایگاه قدرت‌مندترین بازیگر در این کشور ترفیع می‌کند.

رسیدن طالبان به چنین جایگاهی احتمالا سایر افراد قدرت‌مند افغانستان را نیز تحریک می‌کند به صفوف این گروه ملحق شوند، نه به این دلیل که این بازیگران، طالبان را دوست دارند، بلکه به خاطر زنده‌ماندن و بقای سیاسی خودشان. بازهم، باید توجه داشت که طالبان اساسا نگاه متفاوتی به صلح دارند و تعریف آن‌ها از صلح به معنای واداشتن دیگران به تبعیت از حاکمیت این گروه است.

توافق‌نامه صلح ایالات متحده و طالبان پلی ایجاد کرده است که به طالبان کمک می‌کند حکومت افغانستان را با هدف تسریع روند سقوط آن، تحت محاصره خود بگیرند. این حس محاصره از هم‌اکنون در کابل احساس می‌شود و همچنین در بیانیه عمران خان نخست‌وزیر پاکستان، هنگامی که سال گذشته وی در مصاحبه‌ای گفت که حکومت افغانستان «مانعی فراروی روند صلح است که اصرار دارد طالبان با آن [حکومت] گفت‌وگو کند» نیز احساس شد.

یک دیپلمات اروپایی مستقر در کابل در صحبت با من در خصوص رویکرد پاکستان در قبال افغانستان اظهار داشت: «طالبان با منحل‌شدن خود موافقت نخواهند کرد زیرا منحل‌شدن این گروه به معنای نابودی تضمین برای بقای نظامی و سیاسی این گروه است. پاکستان دلیلی ندارد که طالبان را تحت فشار قرار دهد که اهداف خود را تغییر دهند، زیرا پاکستان از این اهداف سود می‌برد.»

این مشاهدات هدف ثابت پاکستان در رابطه به افغانستان را برجسته می‌کند. پاکستان خواهان حکومتی ضعیف و «بلی‌گوی» در کابل است که اسلام‌آباد بتواند آن‌را کنترل کند. تلاش مستمر پاکستان برای ایجاد رژیمی دلخواه خود در کابل، نشان می‌دهد که اسلام‌آباد اهدافی را دنبال می‌کند که کم‌تر به امنیت پاکستان و بیشتر به تجدیدنظرطلب بودن پاکستان به عنوان یک بازیگر ربط دارد.

افغانستان گزینه‌ی آسانی روی میز ندارد. ورود طالبان به نظام سیاسی افغانستان یک چالش وجودی برای حکومت افغانستان خلق خواهد کرد، ماهیت دولت را به طور اساسی و غیرقابل بازگشت تغییر خواهد داد، ریشه‌ی طالبان را در افغانستان محکم خواهد کرد و نفوذ پاکستان را بر همسایه‌اش، یک کشور مستقل، تقویت خواهد کرد.

روند صلح فعلی به نفع طالبان پیش می‌رود و به نفع این گروه است که تا اپریل 2021 همچنان در این روند دخیل بماند تا اطمینان حاصل کند که ایالات متحده تعهدات مندرج در توافق‌نامه دوحه خود را مبنی بر خروج از افغانستان، یک به یک برآورده می‌کند. تیم مذاکره‌کننده رییس‌‌جمهور غنی احتمالا از طالبان می‌خواهد که دولت کنونی را به رسمیت بشناسند، قانون اساسی 2004 افغانستان را بپذیرند، از دستاوردهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دو دهه گذشته حمایت کنند، از حقوق زنان محافظت کنند، اعلام آتش‌بس کنند و از طریق انتخابات ملی در حکومت مشارکت کنند. اما همه‌ی این‌ها خیال خام است.

گفت‌وگوی بین‌الافغانی سرانجام ربط و اهمیت خود را از دست می‌دهد، زیرا رویدادها و حوادثی که در ساحه عمل اتفاق خواهد افتاد، بر مواضع هریک از طرف‌ها در میز مذاکره تأثیر خواهد گذاشت. در آن‌زمان، اقدام برای نجات یک شریک پریشان و از پا درآمده خیلی دیر خواهد بود.

پس متحدان افغانستان برای محفاظت از این کشور چه کاری را می‌توانند تحت عنوان «پلان B/ طرح جایگزین» انجام دهند؟

برنامه احتمالی باید شامل گام‌های مشخص باشد و به کابل اطمینان بخشد که ارزش محافظت را دارد. گام اول، متوقف‌کردن اجرای توافق‌نامه صلح ایالات متحده و طالبان باشد، زیرا طالبان ثابت کرده‌اند که که حاضر به عملی‌کردن تعهدات خودشان، از جمله قطع رابطه با سازمان‌های تروریستی، نیستند.

همان‌طور که من قبلا هم نوشته‌ام، تعلیق گفت‌وگوها سابقه دارد، از جمله وقتی که رییس‌جمهور ترمپ از امضای یک توافق‌نامه «بد» با کیم‌ جونگ اون، رهبر کوریای شمالی خودداری کرد و از مذاکرات با وی خارج شد. و همین‌طور در سپتامبر 2019، وقتی که او از مرحله اولیه مذاکره با طالبان خارج شد. همچنین خودِ طالبان نیز قبلا در سال 2012 مذاکرات با ایالات متحده را بر سر موضوع آزادی زندانیان به حالت تعلیق درآورد.

گام دوم، ایالات متحده باید پس از انتخابات ماه نوامبر، توافق‌نامه دوحه را مورد بازنگری قرار دهد، زیرا توافق‌نامه صلحی که به خاطر منافع انتخاباتی با عجله سامان یافته باشد محکوم به شکست است. هرکسی که در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز شود و در صورتی‌که ارزش‌هایی فراتر از منافع شخصی انتخاباتی خود در افغانستان ببیند، قانونا می‌تواند توافق‌نامه دوحه مورد بازنگری قرار دهد.

گام سوم، فشار نظامی بین‌المللی بر طالبان حفظ و نیروهای باقی‌مانده در افغانستان نگه داشته شود تا بتواند هزینه‌های قابل‌توجه را بر طالبان تحمیل کند، زیرا طالبان حملات خود را به شدت افزایش داده‌اند. توافق‌نامه صلحی که فاقد امکان تحمیل هزینه بر طالبان به دلیل عدم پابندی‌اش به تعهداتش باشد، بی‌معناست و فقط به تشجیع این گروه منجر می‌شود.

هزینه‌های استراتژیک احتمالی خروج امریکا از افغانستان طبق توافق‌نامه دوحه چیست؟

نخست، تأثیر غیرمستقیم خروج امریکا از افغانستان، احتمالا تجدید روحیه گروه‌های تروریستی اسلام‌گرای افراطی در افغانستان، منطقه و حتا در سطح جهان خواهد بود. چنین سازمان‌های تروریستی، خروج امریکا از افغانستان را شکست یک ابرقدرت دیگر در افغانستان می‌دانند و باور می‌کنند که این ایدئولوژی تند و «برند» دینی جهادی آن‌ها بوده که ابرقدرت جهان را به زانو درآورده.

عواقب این درس برای گروه‌های تروریستی خشن می‌تواند برای چندین نسل پیامدهای فاجعه‌بار داشته باشد، از جمله این‌که می‌تواند گروه‌های راست افراطی را تقویت کند.

دوم، خروج امریکا به احتمال زیاد باعث مهاجرت گسترده می‌شود؛ میلیون‌ها افغان از ترس جان خود فرار خواهند کرد، نه به آسیای میانه یا ایران، بلکه به اروپا.

سوم، فروپاشی جدی دولت می‌تواند منجر به جنگ داخلی طولانی‌مدتی شود که تمام دستاوردهای دو دهه گذشته افغانستان را که برای دست‌یابی به آن جهان ده‌ها هزار نظامی و غیرنظامی و صدها میلیارد دالر هزینه شده است، ضرب صفر می‌کند.

اگر ایالات متحده خارج شود و حمایت سیاسی، نظامی و مالی خود را قطع کند، افغانستان همچنان باقی خواهد ماند اما جنگ 40 ساله آن تا زمانی که طالبان به پیروزی کامل نرسند یا کاملا شکست نخورند، ادامه خواهد داشت. هیچ قدرت خارجی احتمالا در افغانستان مداخله نخواهد کرد، مگر این‌که به خاطر وقوع رویدادهای مهم دیگری مجبور به این کار شود. ارزش ندارد داروندار خود را به یک سازمان تروریستی ببازیم که احتمالا روز بعد به نام دفاع از خود، دست به حمله خواهد زد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *