طالبان؛ از گروه اصلاح‌گر تا مدعیان انحصاری قدرت

طالبان؛ از گروه اصلاح‌گر تا مدعیان انحصاری قدرت

محمدهادی ابراهیمی

ظهور طالبان از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین پدیده‌های تاریخ معاصر افغانستان است؛ گروهی که توانست در مدت کوتاهی بر بیش‌تر از دو-سوم افغانستان تسلط یابد و برای مدت پنج سال، حکومت را در دست داشته باشند. با توجه به قرارداشتن در آغاز مذاکرات بین‌الافغانی و احتمال ورود رسمی طالبان به عرصه‌ی سیاست و سهم‌گیری آنان در ساختار دولت، مطالعه و بررسی پدیده‌ی طالبان، بیش‌تر از هر موضوع دیگری لازم و ضروری به‌نظر می‌رسد. این نوشته می‌کوشد تا با بررسی روند شکل‌گیری و افزایش قدرت طالبان این نکته را تبیین کند که طالبان در ابتدای ظهور خود، بیش‌تر از آن‌که به فکر تصاحب قدرت و تشکیل حکومت باشند، به فکر بازگشتاندن امنیت و مقابله با هرج و مرج و فساد بودند و پس از پیروزی‌های غیرقابل پیش‌بینی و حمایت دولت وقت پاکستان، اقدام به تشکیل حکومت کرده و به مرور زمان، خود را مستحق انحصاری حکومت معرفی کردند و کمر به حذف تمام مخالفان‌شان بستند.

هسته‌ی اولیه‌ی طالبان در روستاهای قندهار و توسط شخص ملاعمر ایجاد شد. ملاعمر که سال‌ها در حزب اسلامی یونس خالص به جهاد پرداخته بود، بعد از خروج قشون سرخ شوروی از جنگ کناره‌گیری کرده و در یکی از روستاهای قندهار مشغول تحصیل و تکمیل علوم دینی شد. اما وضعیت نابهنجار جنگ‌های داخلی و فسادهایی که از سوی زورمندان و تفنگ‌داران بر مردم صورت می‌گرفت، باعث شد تا ملاعمر با جمعی از طالبان علوم دینی و همفکران خود، به ایجاد یک گروه برای اصلاح و امنیت اقدام کند.

تشکیل گروه طالبان یک اقدام خودجوش بود، جریان طالبان در حقیقت واکنشی طبیعی علیه وضعیت نابهنجار و بحرانی سال‌های ۱۹۹۲‌-‌۱۹۹۶بود، این جریان بدون حمایت دولت‌های منطقه تشکیل شد، اما پس از مدتی و به‌دلیل موفقیت‌های متعدد، باعث شد تا نظر مثبت پاکستان به طالبان جلب شده و دولت بوتو، در پی سرمایه‌گذاری بر روی طالبان شود. دولت بوتو طالبان را به‌عنوان گروهی که می‌توانست منافع سیاسی و اقتصادی پاکستان را در منطقه تأمین کند، شناخته و مورد حمایت مالی، سیاسی و نظامی خود قرار داد.

احمد رشید، روزنامه‌نگار پاکستانی که از نزدیک با جنبش و رهبران طالبان آشنا بوده است و یکی از کامل‌ترین و موثق‌ترین گزارش‌ها در مورد طالبان را در کارنامه‌ی خود دارد، بر این امر تأکید می‌کند که شکل گیری هسته‌ی اولیه‌ی طالبان، به‌صورت خودجوش و بدون حمایت خارجی بوده است و این توانایی طالبان در ایجاد امنیت بود که باعث شد وزیر وقت پاکستان، نصرالله بابر، به فکر سرمایه‌گذاری بر روی طالبان بیفتد و از آنان به‌عنوان آلترناتیو و جانشین حزب اسلامی حکمتیار استفاده کند.

طالبان در ابتدای تشکیل خود، منحصر در گروهی کوچک و 30 ‌نفره بودند؛ گروهی که تمام سلاح آنان چند سلاح سبک بود که آن را از مردم منطقه عاریت گرفته بودند، نه رهبران طالبان و نه هم اعضای اولیه‌ی گروه طالبان، هیچ‌کدام به فکر ایجاد دولت اسلامی و تصرف تمام افغانستان نبودند، بلکه تنها به برقراری امنیت و مقابله با فساد اخلاقی می‌اندیشیدند. به همین جهت اقدامات آنان محدود به قندهار و اطراف قندهار بود.

بنابر روایت احمد رشید، به‌نظر می‌رسد که اولین حرکت طالبان علیه قوماندانان و زورمندان قندهار، زمانی بود که اهالی سینگسار برای شکایت از یک قوماندان نزد ملاعمر آمدند. آن‌ها از قوماندانی شکایت داشتند که دو دختر جوان را ربوده بود و بر آنان تجاور کرده بود. ملاعمر با جمع‌آوری سی نفر از طالبان علوم دینی به پایگاه قوماندان حمله کرده و پس از کشتن فرمانده‌ خاطی او را به لوله‌ی تانک آویزان کردند. ملاعمر و همراهانش در این حمله، به مقدار زیادی از مهمات و سلاح‌ دست یافت و بر قدرت تسلیحاتی آنان افزوده شد. ملاعمر پس از این عملیات اظهار داشت: ما علیه آن دسته از مسلمان‌ها که گمراه شده بودند جنگیدیم، چطور می‌توانستیم آرام بشینیم وقتی مشاهده می‌کردیم که علیه زنان ما جنایت صورت می‌گیرد.

همین‌طور پس از گذشت چند ماه از این حادثه، دو قوماندان در قندهار، به‌دلیل کشمکش بر سر تصاحب پسربچه‌ای رو در روی همدیگر قرار گرفتند و در نتیجه‌ بین آنان جنگ شد و چند شهروند بی‌گناه در تیراندازی کشته شدند. ملاعمر در این کشمکش نیز وارد شد و به آزادسازی پسربچه اقدام کرد. پس از این واقعه بود که مردم محل از ملاعمر تقاضا کردند تا در صورت وقوع مشاجرات محلی، به کمک آنان بشتابد.

به‌صورت تدریجی به نیروهای ملاعمر افزوده شد و پس از مدتی، ملاعمر همراه نیروهای خود که نزدیک به دوصد نفر بودند، به تأمین امنیت شاهراه‌های قندهار پرداخته و در مقابل حقوقی ماهیانه و ثابت که از تاجران دریافت می‌کردند، امنیت کاروان‌ها را در مقابل راهزنان و عوارض‌بگیران تأمین می‌کردند. موفقیت طالبان در تأمین امنیت راه‌ها، باعث شد تا نظر نصرالله بابر به گروه طالبان جلب شده و از آنان، برای تأمین امنیت کاروان‌های تجاری پاکستان که عازم ترکمنستان بود کمک بگیرد. در نتیجه، طالبان در ۱۲ اکتبر سال ۱۹۹۴، و با هماهنگی با ارتش پاکستان، از سه جناح به نیروهای مربوط به حکمتیار حمله کرده و با تصرف انبار تسلیحاتی (پاشا) به مقدار زیادی از اسلحه دست یافتند. طالبان موفق شدند با سلاح‌هایی که از انبار به دست آورده بودند، کاروان‌های تجاری پاکستانی را که در قید نیروهای حکمتیار بود، آزاد کرده و امنیت آنان را تأمین کنند.

با توجه به دو روایت فوق و روند گسترش قدرت طالبان، می‌توان به خوبی درک کرد که حوزه‌ی عمل طالبان در ابتدا محلی بود و هدف شخص ملاعمر، تنها ایجاد امنیت و دفاع از مظلومان بوده است. نه ملاعمر و نه هم اطرافیان ملاعمر، سودای حکومت و تصاحب قدرت را نداشتند، بلکه در روند گسترش قدرت خود و با توجه به جلب نظر پاکستان به آنان، در پی ایجاد حکومت اسلامی شدند. به همین سبب است که «جعفر مهدوی» در کتاب «جامعه‌شناسی سیاسی طالبان» معتقد است که طالبان قبل از تصرف کابل، تحت گفتمان «بنیادگرایان نوین» دسته‌بندی می‌شوند. بنیادگرایان نوین به آن دسته از کنش‌گرانی گفته می‌شود که تنها به فکر اصلاح جامعه‌ای در فساد هستند. بنیادگرایان نوین به‌جای آن‌که به تصاحب قدرت و یا اسلامی‌کردن سیاست بپردازند، به اصلاح امور اجتماعی متمایل‌اند. بنیادگرایان نوین، به‌جای آن‌که الگویی برای اسلام سیاسی پیشنهاد کنند، به مسلمان‌بودن و پاک‌بودن حاکمان تأکید می‌کنند.

یکی دیگر از نشانه‌هایی که تأییدکننده‌ی مدعا است و نشان می‌دهد که طالبان در ابتدای ظهور به فکر تأسیس حکومت و تصاحب قدرت نبودند، نام شکیلاتِ حکومتی طالبان است. طالبان در ابتدای تصرف کابل نام تشکیلات خود را شورای سرپرستی گذاشتند، و ملاربانی، رئیس شورای سرپرستی عنوان گرفت و وزرا با نام سرپرست خطاب می‌شدند. اما به مرور زمان طالبان به دنبال تصاحب کامل قدرت برآمدند و خود را سزاوار حکومت دانستند و نام شورای سرپرستی به شورای وزرا تغییر یافت و ملاربانی، عنوان رئیس‌الوزرا، را از آن خود کرد. برخی شواهد حاکی از آن است که پاکستان، در این تغییر رویه‌ی طالبان نقش فعالی داشته است و با فرستادن هیأتی از علما به دیدار ملاعمر، تلاش کرده است تا ملاعمر را به تشکیل دولت اسلامی ترغیب کند.

یکی دیگر از مویدات این نظر، گفته‌‌های رهبران طالبان است. به‌عنوان مثال می‌توان به سخنی که ملاغوث، اولین وزیر خارجه‌ی طالبان در پاسخ به معاون سازمان کنفرانس اسلامی مبنی بر نقض تعهدات طالبان گفته بود، استناد کرد. وقتی معاون سازمان کنفرانس اسلامی طالبان را متهم به نقض توافق می‌کند و مدعی می‌شود که طالبان در ابتدا قصد تشکیل حکومت نداشتند و دنبال سپردنِ حکومت به افراد صالح بودند، اما پس از فتح کابل از این تعهد خود بازگشتند. ملا غوث در پاسخ به معاون سازمان کنفرانس اسلامی می‌گوید: «چگونه می‌توانستیم حکومت را به دیگران بسپاریم، درحالی‌که از آغاز تحریک طالبان تا زمان فتح کابل، چهار هزار شهید داده‌ایم؟» این سخن ملاغوث نشان‌دهنده‌ی آن است که طالبان، به ادعای خودشان، به‌دلیل این‌که در مسیر آرمان خود شهید داده بودند، به سمت انحصار حکومت در دست خودشان شدند.

لذا می‌توان روند تکامل طالبان را از یک گروه اصلاح‌گر محلی، به یک گروه مدعی انحصاری قدرت پی‌گیری کرد. مطالعه‌ی این روند می‌تواند درس‌های زیادی برای مذاکرات پیش رو داشته باشد. چندی پیش رهبر طالبان در پیامی که به مناسبت عید قربان نشر شده بود مدعی آن بود که طالبان در پی انحصار قدرت نیستند و از ایجاد حکومتی همه‌شمول سخن زده بود. اما باید توجه داشت که مطالعه‌ی جریان طالبان نشان‌دهنده‌ی آن است که طالبان، پابند به تعهدات خود نیستند و چه بسا، از مسیر تعهد خود بیرون شده و دوباره به سمت تصاحب انحصاری قدرت قدم بگذارند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *