بیبیسی – ریچارد فیشر
مترجم: جلیل پژواک
برای برخی، این تنبلانهترین شکل کنشگری است. «مبارزان زیر لحاف» حمایت خود را از یک هدف با تغییردادن تصویر پروفایل، ریتویتکردن یک نظر یا استفاده از یک هشتگ ترند، در شبکههای اجتماعی ابراز میکنند. واژهنامه اوربان «اسلکتیویسم» یا (Slacktivism) یا به فارسی «مبارزه زیر لحاف» را چنین تعریف میکند: «احساس رضایت کاذب که به شخص پس از لایککردن، اشتراکگذاری یا ریتویت چیزی دست میدهد و این شخص فکر میکند با لایک و ریتویت کار مهمی کرده است.»
اما آیا اسلکتیویسم ــ یا شکل کمتر تحقیرآمیز آن «کلیکتیویسم» یا (Clicktivism) یا به فارسی «کلیکگرایی» ــ واقعا در این حد بیفایده است؟
شواهد روزافزون نشان میدهد که کنشگری آنلاین مؤثرتر از آنی است که بسیاری از افراد تصور میکنند. و شواهد تازه نشان میدهد که در دنیای سیاست، جناح راست و چپ از این نوع فعالیت به روشهای متفاوت و اغلب نامحسوس و پنهان برای پخش و گسترش عقاید و اندیشههای خود استفاده میکنند.
همانطور که تحلیلگری یک دهه پیش گفته بود «کلیکگرایی در کنشگری مانند این است که آدم از مکدونالد انتظار غذای آرامپخت داشته باشد»، کلیکگرایی شهرت بد پیدا کرده است. سال گذشته باراک اوباما، رییسجمهور پیشین ایالات متحده گفت که کنشگری آنلاین نمیتواند جای سازماندهی و فعالیت اجتماعی یا اعتراض در جهان فیزیکی را بگیرد. او گفت: «این برداشت وجود دارد» که برای برانگیختن تغییر «باید تا حد ممکن در مورد سایر افراد قضاوتگر بود و این برای ایجاد تغییر کافی است. اما این کنشگری نیست. این آوردن تغییر نیست.»
شاید. اما همانطور که «دین فریلون» و همکارانش در دانشگاه کارولینای شمالی در مقاله جدیدی برای جورنال ساینس نوشتهاند، بسیاری از انتقادها از کلیکگرایی بر دو فرض اشتباه استوار است. فریلون میگوید: «یکی از بزرگترین باورهای غلط این است که برخی معتقدند [کلیکگرایی] هیچ فایدهای ندارد. اشتباه دوم این است که فکر میکنند کلیکگرایی به نوعی کنشگری فیزیکی را منزوی میکند یا جای آنرا اشغال میکند. ولی ما میدانیم که هردوی این فرضها اشتباه است.»
شواهد جمعآوریشده در دهه اخیر حاکی از آن است که در کل کلیکگرایی میتواند در پخش و گسترش ایدههای کمترشناختهشده و تبلیغ مفاهیمِ غیر جریان اصلی بسیار مؤثر باشد. با اینکه یک پیام تویتری نمیتواند دنیا را تغییر دهد، اما وقتی هزاران تویت یکجا میشود، میتواند بذر باورهایی را بکارد که دنیا را تغییر خواهد داد. فریلون میگوید: «کلیکگرایی از این نظر که مجرایی را برای جنبشها به منظور برقراری ارتباط با مردم فراهم میکند، تأثیر عمدهای دارد.»
طبق پژوهشهای انجامشده طی دهه گذشته، در ایالات متحده و در سطح بینالمللی، جنبشهای آنلاین نظیر جنبش «والاستریت را اشغال کنید»، «جان سیاهپوستان مهم است»، «من هم»، دادخواهیهای ضدمهاجرتی جناح راست افراطی و جنبش حقوق مردان همه از طریق کلیکگرایی اهداف خود را پیش بردهاند. در همینحال، مطالعات نشان میدهد افرادی که در فضای آنلاین بهشدت درگیر سیاست میشوند، در زندگی آفلاین خود نیز این کار را انجام میدهند. وقتی یک کاربر درباره مسائل سیاسی در شبکههای اجتماعی فعالیت میکند، به احتمال زیاد در نشستهای سیاسی، کارزارهای کمکرسانی و سایر اشکال مشارکت مدنی نیز سهم میگیرد.
فریلون میگوید: «جنبشهای واقعا مؤثر قرن 21 چندسره هستند.»
کلیکگرایی همچنین موجب تولید واژگان جدید، هم خوب و هم بد، در جهان شده است. برای مثال، یک دهه پیش اصطلاح «جهانیگرا» ــ یک اصطلاح یهودستیزانه ــ به گوشههای راست افراطی انترنت محدود بود. اما همانطور که محققان از طریق تحلیل متنی دریافتهاند، تلاشهای آنلاین کنشگران جناح راست به تدریج این اصطلاح را به وبسایتهایی مانند Breitbart، قبل از اینکه توسط «فاکس نیوز» و حتا در سخنرانیهای رییسجمهور فعلی ایالات متحده به کار برده شود، معرفی کردند.
محققان دریافتهاند که سایتهای خبری به اصطلاح دوآتشه مانند Breitbart، مجله آلمانی Compact و نشریه سویدنی Nyheter Idag میتوانند بهعنوان «پلی» برای ورود دیدگاههایی به رسانههای جریان اصلی راستگرا عمل کنند که در گذشته دیدگاههای افراطی تلقی میشد.
علم به طرز جالب توجهی نشان میدهد که در سیاست جناحهای راست و چپ تاکتیکهای متفاوتی را در کلیکگرایی خود، دستکم در ایالات متحده به کار میبندند. تحقیقات انجامشده تا به امروز نشان میدهد (هرچند همراه با خطر سادهسازی بیش از حد مسأله) که روش غالبی که کنشگران جناح چپ برای گسترش ایدههای خود استفاده میکنند، هشتگزدن است، مانند کارزارهای #TakeAKnee، #TimesUp یا سایر هشتگهایی که به هدف تبلیغ یک اقدام یا هدف استفاده شده است. در همین حال، فعالان جناح راست ــ بهویژه راست افراطی که به گفته فریلون در سالهای اخیر در شبکههای اجتماعی ایالات متحده رشد کرده است ــ تاکتیکهای زیرکانهتر و نامحسوستری را به کار میبندند، از جمله تاکتیکی که بهعنوان (trading up the chain) شناخته میشود و به این صورت کار میکند: یک خبر، نظر یا ایده در یک وبسایت خبری کوچک یا گمنام یا در شبکههای اجتماعی نشر میشود، سپس از فالورها خواسته میشود که آنرا اشتراکگذاری کنند و بعد انتظار میرود که یک رسانه خبری پرمخاطب آنرا نشر کند و سپس یک رسانه دیگر آنرا بردارد و… اینگونه شبکههای تلویزیونی و خبرگزاریهای کلان به آن توجه کنند.
«کلر واردل» از سازمان غیرانتفاعی First Draft News که برای مبارزه با اخبار جعلی تأسیس شده است، میگوید که (Disinformation) یا «دروغپراکنی» نیز از همین الگو پیروی میکند: یک ادعای دروغین در یک کانال خصوصی مانند واتساپ مطرح میشود، سپس بهعنوان محتوای آنلاین به پلتفرم «ریدیت» و یوتیوب میرسد، سپس به شبکههای اجتماعی عمومیتر مانند تویتر یا فیسبوک میرسد و سپس همهی آنچه را لازم دارد این است که یک روزنامهنگار زودباور از یک رسانه بزرگ آنرا بهعنوان سوژه بردارد و اینگونه به هزاران یا حتا میلیونها نفر برسد.
آنوقت حتا اگر رسانههای جریان اصلی سعی در خاموشکردن این داستان دروغین کنند، هدف به دست آمده. واردل مینویسد که برای بسیاری از کارزارگران «افشای دروغ بهتر از کاری نکردن است. این کار آکسیجن شفافیت را تأمین میکند.» زیرا هر قدر افراد بیشتری این دروغ را جستجو کنند، به این معناست که افراد بیشتری به ایدهها، روایات و باورهای کارزارگران پی میبرند.
برخی از کنشگران پیامهای خود را در محتواهای که به اصطلاح «وایرال» میشوند، پنهان میکنند، که کشف آن حتا برای پیشرفتهترین کاربر انترنت ساده نیست. برای مثال، ماه گذشته «مارسیا آلیسون» از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی مقالهای را منتشر کرد که توضیح میدهد کارزارگران فاشیست چگونه از تصاویر دستکاریشده حیوانات برای پخش ایدههای خود استفاده کردهاند. مارسیا آلیسون میگوید که در جریان قرنطینه ناشی از همهگیری ویروس کرونا در جهان، تصاویر دستکاریشده از حیواناتی که ظاهرا به مکانهای متروک بر میگشتند، از بازگشت گوسفندان ولزی به پارک کودکان گرفته تا شنای دلفینها در کانال ونیز، در انترنت ظاهر شد.
یک گروه مشخصی از کنشگران راس افراطی موسوم به «اکوفاشیستها»، که معتقد به برتری نژاد سفید و طرفدار محیطزیست هستند، از این تصاویر برای گنجاندن ایدئولوژی نژادپرستانه خود درون محتوایی که احتمال وایرالشدن دارد، استفاده کردند.
این تاکتیکی است که آنها قبلا نیز از آن استفاده میکردند: اکوفاشیستها در پستهای خود در شبکههای اجتماعی از شکلکهای ظاهرا خوب مانند درخ کاج، زمین و کوه استفاده میکردند که با نمادهای تحقیرآمیز یا زننده راست افراطی مانند الفبای اسکندیناوی و هشتگهای ایدئولوژیک همراه بود. این امر باعث میشود که طرفداران میانهرو محیطزیست ناخواسته هشتگها و حسابهای کاربری فاشیستی را به اشتراک بگذارند و همچنین اکوفاشیستها یکدیگر را پیدا کنند.
بنابراین، کسانی که اهمیت فعالیتهای آنلاین را بهعنوان مبارزه از زیر لحاف، رد میکنند، نمیتوانند این را درک کنند که پیامها و اعتقادات با چه ظرافت و قدرتی در اکوسیستم دیجیتال امروزی جهان انتقال مییابد. همچنین فریلون میگوید که هنوز چیزهای ناشناخته زیادی در مورد اینکه کلیکگرایی چگونه عقاید و باورها را در جامعه پخش میکند، وجود دارد. این موضوع جای تحقیق بسیاری دارد، اما محققان نمیتوانند آنرا به درستی مطالعه کنند زیرا اکثر این جریانها بسته و خصوصی هستند، مانند گروههای واتساپی.
اما آنچه ما میدانیم این است که کلیکگرایی میتواند مؤثر باشد و مؤثر هم هست؛ و اغلب هم بسیار پیچیدهتر و نامحسوستر از آنی است که بسیاری از مردم تصور میکنند.