منبع: The New York Review of Books
نویسنده: احمد رشید
برگردان: حمید مهدوی
چندروز پس از اینکه داعش (دولت اسلامی عراق و شام)، کنترول بخش بزرگی از شمال عراق را بهدست گرفت، رهبران غربی و تحلیلگران در مورد آنچه که آنها آن را نوع جدیدِ جهادگراییِ قدرتمند میخوانند، هشدار دادند. برخی نیز داعش را با القاعده ارتباط دادهاند. هیچ یک از این اظهار نظرها درست نیستند.
داعش با پیشرفت سریع خود به سوی بغداد، همین اکنون مرزهای ملی میان عراق و سوریه را برداشته، به مهمات و انبارهای جنگافزار دست یافته، باعث افزایش قیمتِ جهانیِ نفت شده، درگیریهای قومی و فرقهای را در سراسر جهان عرب تقویت کرده و با در نظرداشت افراطگراییِ اسلامیِ موجود، به مرجع قابل توجهی در میان جوانان مسلمان مبدل شده است.
به تاریخ 20 جون که مصادف با اولین روز ماه رمضان بود، داعش نیز اعلان کرد که در صدد برقراریِ مجدد «خلافت» است، چیزی که سایر گروههای جهادی نیز از دیر مدت بدینسو به آن علاقهمند بودهاند. با این حال، با وجود این موفقیتها، ممکن است داعش آنقدر که غیرعادی توصیف میشود، نباشد. همچنین به نظر نمیرسد این گروه تمایلی به جهادِ جهانی داشته باشد. از بسیاریِ جهات، آنچه را که این گروه در سوریه و عراق انجام میدهد، با آنچه که طالبان در دههی 1990 در افغانستان و پاکستان انجام داد، شباهت دارد. تاکنون هدفِ جنگِ داعش، مانند طالبان، تسخیر مناطق بیشتر بوده است تا راهاندازیِ جهادِ جهانیای به سبک القاعده یا صدور فتوا برای بمبگذاری در نیویورک و لندن. هرچند داعش توانسته است حدود سه هزار سرباز استخدام کند تا برایش بجنگند، اما جنگ واقعیِ داعش علیه برادران مسلمانشان، بهویژه شیعیان است؛ شیعیانی که داعش خواهان لشکرکشی برای قتل عامِ آنها شده است. دقیقا همانگونه که طالبان خطوط اسلام در جنوب آسیا و آسیای مرکزی را تغییر داد، داعش نیز قصد دارد همین کار را در شرق میانه انجام دهد. داعش همچنین بهدنبال کنترول اراضی در مناطق مرکزی منطقهی شرق میانه است.
چندین شباهتِ آموزنده میان این دو گروه وجود دارند. تعداد نیروی جنگیِ داعش احتمالا کمتر از 10 هزار جنگجوی آموزشدیده است، در حالی که تعداد طالبان هرگز، حتا در اوج حضور ایالات متحده و زمانی که 150 هزار نیروی غربی در افغانستان حضور داشتند و تعداد نیروهای افغان دو برابر آن بود، از 25 هزار تن افزایش نیافت. موفقیتهای داعش، مانند طالبان، به شایستگی نظامیِ آن، بهشمول فرماندهی و کنترول عالی، استخبارات سالم، پیشتیبانیِ تدارکاتیِ آماده، آموزش، تحرک بالا و سرعتِ سریع مانور برمیگردد. دقیقا همانگونه که داعش پس از سالها آمادگی و استخدام سرباز در عراق و سوریه، در عرض چندهفته سرتاسرِ موصل و سایر شهرهای مهم عراق را فراگرفت. در سال 1994 طالبان نیز با راهاندازیِ یک حملهی رعدآسا، در عرض چندماه تمام مناطق جنوب و شرق افغانستان را به تصرف خود درآوردند. استراتژی اصلی هردو گروه را حملهی رو در رو و از جناحها و همچنین حملات شبانه تشکیل میدهند. همچنین هردو گروه آمادهاند تا یک بازیِ دیرپای را بازی کنند. در سال 1996، پس از اینکه طالبان کابل را از جنوب برای مدت دو سال و بدون هیچ موفقیتی محاصره کردند، از جنبشی در شرق استفاده کردند تا در نهایت حکومت را شگفتزده ساخته و شهر را تصرف کردند. یک نوآوری حتا مؤثرترِ دیگر این دو گروه آن است که جنگ را در چندین کشور و در امتداد مرزهای آنها بهراه میاندازند و از این طریق برایشان مرکزهای تدارکاتی و منابع سربازگیریِ چندگانه ایجاد میکنند و پاسخ ملی در برابرشان را مات میکنند. هرچند وقتی مسئلهی جنگ با مخالفان پیش میآید، طالبان پاکستان و افغانستان این دو کشور را یکی میپندارند، در حالی که داعش در حال حاضر با استفاده از تاکتیکهایی که در سوریه فراگرفته است، به تصرف شهرهای عراق میپردازد. دقیقا همانگونه که طالبان افغانستان در خاک پاکستان برایش پناهگاهها ایجاد کرد، داعش در حال حاضر قادر است از اراضیِ سوریه و عراق استفاده کرده و با این کارش بقایش را آسانتر و شکستش را دشوارتر ساخته است. هردو گروه بهجای توسعهی جهادِ جهانی، به تصرف مناطق مشغول اند، اما جنگگرایی و اسلامگراییِ افراطیِ آنها باعث میشوند تا آنها برای ادارهی مناطق تحت کنترولشان آمادگیِ کامل نداشته باشند. دیدگاههای سیاسیِ داعش، مانند طالبان، از دیدگاههای سنتی اسلامی و دیدگاههای بنیادگرا، چون اخوانالمسلمین و سازمانهای تروریستیِ جهانی مانند القاعده، متفاوت است. نسخهی بدوی و افراطیِ اسلام را که داعش در حال حاضر در شهرهای تحت کنترولش، مانند رقعه، تحمیل میکند، مردم محل را وحشتزده ساخته و روحیهی ارتشها و حکومتها را تضعیف میکند. اما طالبان در گذشته نشان داد که این روش حکومتداری نمیتواند در درازمدت یک برنامهی سیاسیِ پایدار ایجاد کند.
در سال 2001، پنج سال پس از اینکه طالبان حکومت را در اختیار داشتند، افغانها بهطور گسترده مهاجر میشدند و مردم که از کمبود غذا و نبود کار به تنگ آمده بودند، مجبور بودند پا به فرار بنهند. همین چیز میتواند برای داعش اتفاق بیافتد و به همین دلیل است که داعش از مسلمانهای تحصیلکرده و ماهر میخواهد تا به این گروه بپیوندند و در ایجاد دوبارهی خلافت کمک کنند. همین اکنون نیز صدها هزار تن از مردم عراق در شمال این کشور، از جمله مسیحیان، شیعیان، کُردها و ترکمنها به کردستان فراری شدهاند تا مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.
متأسفانه نه جریان اصلیِ رهبران مسلمان و نه متحدان غربیِ آنها از تجربهی جنگ با طالبان چیزی زیادی آموختهاند. هیچ ارتش معاصری در جهان اسلام آموزش ندیده است تا با داعش مقابله کند یا بتواند سطح تحرک و آمادگیاش را با چیزی که داعش در هفتههای اخیر به نمایش گذاشته است، برابر سازد.
حتا به نظر نمیرسد که نیروهای ویژهی ایالات متحده، که با طالبان جنگیدهاند و نیروهای خارجیِ مبارزه با تروریزم را آموزش دادهاند، از پسِ چنین نیرویی برآیند.
اما شایستگی نظامی موضوع اصلی نیست. ناکامیِ بزرگتر کشورهای غربی این است که آنها هنوز تلاش دارند با استفاده از اقدامات نظامی و عملیاتهای ضدتروریزم، از فروپاشی حکومتهای اسلامی جلوگیری کنند، بهجای اینکه بهدنبال ایجاد متحدان منطقهای جدید باشند و رهبران مسلمان را در قضیه شامل سازند تا آنها خود به این مشکلات رسیدگی کنند. تاکنون پاسخ مستحکم اوباما به بحران کنونی جهان این بوده است که حدود سه صد سرباز امریکایی را به بغداد اعزام میکند و یک صندوق 5 میلیارد دالری برای نیروهای ویژهی ایالات متحده میسازد تا نیروهای ویژهی این کشور با استفاده از آن ارتشِ کشورهای خارجی را در زمینهی مبارزه با تروریزم آموزش دهند. با این حال، این جهان اسلام است که فقدان رهبری در آن بهخوبی مشهود است، فقدان رهبری در موجودیت سیاستمداران، جنرالها، و رهبران ارشد مذهبی در هر کشور. بهجای یک جنبش عمومی و گسترده در محکومیت داعش و گروههای دیگر، آنچه که در جهان اسلام به مشاهده میرسد، سکوت، ناتوانی و ناامیدی است. در سرتاسر منطقه، رهبرانی مانند نوری المالکی در عراق، رژیمهای خلیج؛ مانند عربستان سعودی و بسیاریِ از حکومتهای آفریقایی مستبد، فاسد، ضعیف و بیکفایت اند. در هیچ کشوری جامعهی مدنی به اندازهی کافی قوی نیست تا خواهان اقدام بزرگتری علیه افراطگرایی شوند. هر کشور، بهجای ارائهی اسلام به عنوان یک دین شکیبا که توانایی ایجاد یک قرارداد اجتماعی مدرن را دارد، خارجیها را به دسیسه متهم میکنند. مجرمانی که اغلب آماج اتهامها قرار میگیرند، امریکاییها اند که توسط اسراییل، اروپا و همسایهها دنبال میشوند. خطرناکتر از همه این است که برخی از کشوهای اسلامی، بهشمول عراق و پاکستان، همچنین اقلیتها را عامل ناکامی دولتها میدانند و به همین دلیل، وقتی گروههای افراطیای چون طالبان و داعش بر آنها حمله میکنند، از آنها دفاع نمیشود. جنبشهای افراطیِ سُنی که امروزه در آفریقا و آسیا افراد ملکی را به قتل میرسانند، همه و همه برای تفسیر عمیقا متعصبی از اسلام میجنگند و بهدنبال تحمیل یک سیستم بیرحمانهی عدالت و مجازات اند که زنان و پیروان دیگر شاخههای اسلام، بهویژه شیعیان را هدف قرار میدهد. حملات داعش علیه شیعیان از هر چیزی که طالبان یا القاعده علیه شیعیان انجام دادهاند، شدیدتر است. داعش، در به اصطلاح تلاشش به منظور از بین بردن هرنوع تفرقه از اسلام، خود از بدترین نوعِ تفرقه نمایندگی میکند. اگر داعش آنگونه که وعده شده است، بر اماکن مقدس شیعیان در شهرهای کربلا و نجفِ عراق حمله کنند، اسلام در یک جنگ فرقهای با ابعاد غیر قابل تصوری فروخواهد رفت. اگر این اقدامات عملی شوند، انتظار میرود که جنگ میان شیعه و سنی سالهایِ سال دوام خواهد کرد. هم اکنون، در پاسخ به پیشرفتهای داعش، گروههای شبهنظامی شیعه در عراق بهسرعت در حال رشد اند. وظیفهی اولیهی سیاسیِ امریکا و متحدانش این است تا ایران و عربستان را تشویق کند به خصومتشان پایان دهند و برای حل بحران کنونی در یک اسلامِ پهناورتر دست بهدست هم دهند. این دو کشور در ایجاد موج افراطگرایی، از جمله در عراق، مسئولیت بیشتر دارند. ایران از انقلاب 1979 در این کشور تاکنون، جنگجویان، گروههای تروریستی و فعالان شیعه را در بخشهای متعددی از جهان اسلام، از جمله در پاکستان، افغانستان و لبنان آموزش داده است. عربستان سعودی از دههی 1970 تاکنون با استفاده از ثروتهای فوقالعادهی خود، جنبشهای افراطیِ اهل سنت را در همهجا مسلح ساخته و تمویل کرده است. هر گروه مخالف شیعه و گروهی که از یک دیدگاه یا ایدیولوژی فرقهای سنی نمایندگی کرده است، به فرقهی وهابیت در عربستان سعودی نزدیک تلقی شده است؛ به اندازهی کافی دلسوزیهای عربستان را جلب کرده و تمویل شده است. فرقی نمیکند که این گروه در پاکستان، افغانستان، آفریقا یا شرق میانه باشد. (در حالی که شواهد آشکار مبنی بر حمایت مستقیم عربستان از داعش در دست نیست، اما کمکهای مالی عربستان سعودی به گروههای اسلامیِ درگیر در سوریه، جهادیها را تقویت کرده است).
سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیهی عرب باید در راستای پایان دادن به حمایت کشورها از فرقهگرایی و نزدیکی ایران و جهان عرب اقدامات عمدهای را روی دست بگیرند. کشورهای اسلامی باید بهجای اشاره و چشمک به گروههای افراطی مورد علاقه، باهم سیاستِ عدم تحمل تروریزم داشته باشند. در غیر این صورت، دولتهای اسلامی متلاشی خواهند شد، بحران جهانیِ نفت پدیدار خواهد شد و افراطگرایان به سلاحهای شیمیایی، بیولوژیکی و هستهای دست خواهند یافت.