مرگ مارادونا نشان داد خشونت علیه زنان به‌راحتی نادیده گرفته می‌شود

مرگ مارادونا نشان داد خشونت علیه زنان به‌راحتی نادیده گرفته می‌شود

مردی را در حال زدن شریک زندگی‌اش تصور کنید. تصویری که به ذهن‌تان می‌آید، مرد ژولیده‌ای است که صورتش از خشم به هم چلانده شده، دست خود را بالا آورده و آماده‌ی زدن است. همه‌ی ما این مرد را محکوم می‌کنیم، مگرنه؟ اما اگر این چهره‌ی عصبانی آشنا باشد و شما آن‌را قبلا هزاران بار به گونه‌ی کاملا متفاوتی دیده باشید چه؟ آیا بازهم محکومش می‌کنید؟ اگر این چهره‌ی عصبانی مثلا چهره‌ی معروف‌ترین و تحسین‌شده‌ترین فوتبالیست جهان، «دیگو مارادونا» باشد چه، آیا بازهم محکومش می‌کنید؟

با توجه به سیلی از پیام‌ها و تسلیت‌نامه‌هایی که در ستایش مارادونا پس از مرگ او در سن ۶۰ سالگی شاهد بودیم، به‌نظر می‌رسد ما در پذیرفتن این‌که قهرمانان ما، به‌ویژه قهرمانان ورزشی ما، نیز به خشونت خانگی متهم شده‌اند، و خشونت‌شان هم ثابت شده است، مشکل داریم. ما نمی‌توانیم چهره‌ی مارادونا، قهرمان‌مان را در این تصویر ناخوشایند یک مرد خشن و آزارگر، تصور کنیم. اما ویدیوی خشونت او وجود دارد.

این ویدیو که اولین‌بار شش سال پیش در یک کانال تلویزیونی آرژانتین پخش شد، مارادونا را درحال زدن دوست‌دخترش، «روسیو اولیوا»، نشان می‌دهد. اولیوا بازیکن سابق فوتبال حرفه‌ای و سه دهه از مارادونا کوچک‌تر بود. این ویدیو مارادونا را نشان می‌دهد که روی پاهای خود لرزان ایستاده و برسر اولیوا فریاد می‌کشد. سپس، ویدیو مارادونا را در حالی نشان می‌دهد که به‌نظر می‌رسد دو بار اولیوا را می‌زند. صدای هر دو سیلی به‌وضوح در ویدیو شنیده می‌شود، همچنین صدای اولیوا که به اسپانیایی فریاد می‌زند «بس کن. بس کن.»

مارادونا اصلی‌بودن این ویدیو را به چالش نکشید، اما زدن اولیوا را انکار کرد. او گفت: «تلفن را برداشتم اما به خدا قسم که هرگز زنی را نزده‌ام.» این اولین‌بار نبود که اولیوا مارادونا را به آزار و اذیت متهم می‌کرد، هرچند هرگز این اتهامات رسمی نشد. حادثه‌ی دیگر در هواپیما و در مقابل چشمان ده‌ها شاهد اتفاق افتاد؛ هنگامی که مارادونا قبل از این‌که گردن اولیوا را بگیرد به او فحش داد. این زوج قبل از این‌که اولیوا دو سال پیش برای همیشه مارادونا را ترک کند، چند بار از هم جدا شده و دوباره بازگشته بودند.

مرگ مارادونا در روز چهارشنبه هفته‌ی گذشته، با روز جهانی محو خشونت علیه زنان مصادف بود. در همان روز آمارهای رسمی نشان داد که یک-پنجم موارد خشونت‌های ثبت‌شده در انگلیس و ولز، در جریان و بلافاصله پس از قرنطینه‌ی سرتاسری در این کشور، موارد خشونت خانگی علیه زنان بوده است. این آمارها می‌توانست کسانی را که پس از مرگ مارادونا در ستایش از او نوشتند، اندکی به تأمل وادارد، اما آن‌ها این کار را نکردند.

خشونت خانگی معمولا یا غیرقابل تشخیص است یا نادیده گرفته می‌شود، مخصوصا اگر شخصی که مرتکب خشونت خانگی شده، یک نخبه ورزشی یا بازیگر معروف باشد. وقتی ورزشکار المپیک «اسکار پیستوریوس» دوست‌دختر خود، «ریوا استینکمپ» را به ضرب گلوله کشت، رسانه‌ها ابتدا این حرف اسکار را که او ریوا را با یک دزد اشتباه گرفته بود، باور کردند. اما بعدا پس از پایان روند طولانی تحقیقات، پیستوریوس به جرم قتل گناه‌کار شناخته شد.

وقتی زنان در یک رابطه مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند، خشونتی که متحمل می‌شوند، اغلب به‌عنوان اشتباه زودگذر توصیف می‌شود. اما از کوره در رفتن‌های ناشی از حسادت مارادونا، مثلا وقتی که به اشتباه اولیوا را به لاس‌زدن با «داوید دخیا»، دروازه‌بان منچستر یونایتد متهم کرد و او را از خانه‌ی خود در دوبی بیرون انداخت، برای هر زنی که کنترل اجباری مرد را تجربه کرده باشد، به طرز وحشت‌ناکی آشنا خواهد بود.

ماه گذشته مرگ «شان کانری»، بازیگر اسکاتلندی و دریافت‌کننده نشان شوالیه، موجی از پیام‌ها برای ادای احترام به او، و غم‌شریکی را به دنبال داشت. کانری نیز همانند مارادونا از فرش به عرش رسیده بود. او در ۱۴ سالگی مکتب را ترک کرده بود و قبل از این‌که به یک بازیگر بسیار موفق تبدیل شود، کارگری کرده بود. «نیکولا استورژئون»، نخست‌وزیر اسکاتلند پس از مرگ او گفت: «ملت ما امروز در سوگ یکی از عزیزترین فرزندانش نشسته.»

همان‌طور که قابل‌پیش‌بینی است، بسیاری از روایت‌ها درباره زندگی کانری، این ادعاها را که او در مقابل همسر اول خود، «دایان سیلنتو»، بازیگر استرالیایی، دست به خشونت زده و او را لت‌وکوب و بدنش را کبود ساخته، نادیده گرفته است. سیلنتو در خودزندگی‌نامه‌اش که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد، نوشته که در یک مورد کانری اول او را با سیلی می‌زند، سپس او را به زمین می‌زند و در آخر با لگد ــ که به گفته سیلنتو او را «از زمین بلند کرد» ــ به بدنش می‌کوبد، و او از ترس خودش را در دست‌شویی قفل می‌کند.

کانری حتا از این‌که آزارگر بوده، اظهار ندامت نمی‌کرد. او در مصاحبه‌ای در سال ۱۹۶۵ گفت: «من فکر نمی‌کنم که زدن زن مشکلی داشته باشد. گرچه توصیه نمی‌کنم زن را طوری بزنید که مرد را می‌زنید.» او در سال ۱۹۸۷ در مصاحبه‌ای با «باربارا والترز»، این دیدگاه خود در مورد زنان را تأیید کرد و گفت: «اگر همه‌ی گزینه‌های دیگر شکست خورده باشند و دیگر هشداری هم باقی نمانده باشد که طرف‌ را بدهید، سیلی با کف دست عیبی ندارد.» او تا سال ۲۰۰۶ خشونت خانگی را محکوم نکرد.

این‌گونه نیست که این مردان استثنا باشند. تعداد آن‌ها خیلی زیاد است و نمی‌توان آن‌ها را به‌لحاظ طبقه، ثروت یا تحصیلات تعریف کرد. یک آزارگر امکان دارد بااستعداد و جذاب باشد. مثل قضیه «جانی دپ» که هوادارانش وقتی قاضی اکثر اتهامات مطرح‌شده «امبر هرد» ــ همسر سابق جانی دپ ــ را علیه او پذیرفت، نمی‌توانستند باور کنند این هنرپیشه‌ی جذاب و با استعداد یک آزارگر باشد.

ممکن است برای طرفداران ستاره‌های ورزشی و هواداران بازیگران برنده‌ی اسکار، اذعان به این‌که قهرمانان‌شان با زنان بدرفتاری کرده‌اند، دردناک باشد. اما خشونت خانگی یک اپیدمی است و اگر سایت‌های هواداران و پیام‌های غم‌شریکی همچنان به نادیده‌گرفتن خشونت این ستاره‌ها ادامه دهند، اپیدمی خشونت خانگی متوقف نخواهد شد. ما همه مسئولیم و استعداد و یا ستاره‌ و قهرمان‌بودن یک شخص آزارگر، نباید ما را از ادای مسئولیت‌مان بازدارد.