نظریه برخورد تمدن‌ها

تلاش برای استیلا

مروری بر کتاب «برخورد تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی»

گل‌حسن محمدی

کتاب «برخورد تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی» نوشته‌ی ساموئل هانتینگتون، استاد دانشگاه هاروارد و یکی از نظریه‌پردازان مطرح سیاسی آمریکا است. این کتاب در سال ۱۹۹۶ منتشر شد که مورد توجه مخاطبین جهانی قرار گرفت تا آن‌جا که هینری کسینجر، دیپلمات و وزیر خارجه مشهور آمریکایی آن را یکی از بهترین کتاب‌های سیاسی پس از جنگ سرد نامیده است.

بعد از ختم جنگ سرد، نظریه‌ی برخورد تمدن‌ها یکی از جدی‌ترین نظریه‌ها در حوزه سیاست در جهان به‌شمار می‌آمد. ساموئل هانتینگتون در این نظریه اذعان می‌کند که با اختتام جنگ سرد، ملت‌ها نه اساسا براساس اقتضای نیازهای اقتصادی و سیاسی، بل براساس ریشه‌های خویشاوندی و فرهنگی در کنار هم می‌ایستند. همین‌گونه، نزاع ملت‌ها نیز براساس اختلافات و تفاوت‌های عمیق تمدنی استوار خواهد بود و تفاوت‌های فرهنگی تمدن‌های دنیا بعد از جنگ سرد، خطوط گسست میان ملت‌ها در جهان را ترسیم می‌کند. ساموئل هانتینگتون تمدن را حلقه‌ی بزرگ فرهنگی تعریف می‌کند که شامل ارزش‌ها، نهادها و اندیشه‌های می‌شود که میان چندین نسل مشترک بوده و گروه مشخصی از مردم به آن احساس تعلق می‌کنند. نویسنده معتقد است که در جهان سیال مدرن که همواره دستخوش تغییرات است، آدم‌ها برای کسب هویت و امنیت در برابر بیگانه‌ها، در پی اتصال به ریشه‌های فرهنگی و اجدادی هستند. به‌باور او، جنگ‌های دنیای جدید میان طبقات اجتماعی، ثروتمندان و فقرا، گروه‌های اقتصادی و سایر جناح‌های متخاصم نخواهد بود زیرا این الگوی درگیری در دنیای مدرن از کارایی آن‌چنانی برخوردار نیست. اکنون، تقابل تمدن‌ها با محوریت تفاوت‌های تمدنی با همدیگر الگوی جنگ جدید محسوب می‌شود و تقارن ملت‌ها نیز براساس تشابهات در ریشه‌های فرهنگی شکل می‌گیرد. نویسنده‌ی کتاب باور دارد که یک تمدن دارای ماهیت سیاسی نه، بل دارای هویت فرهنگی است و به‌همین دلیل، اشتراکات فرهنگی به نزدیکی ملت‌ها می‌انجامد همانگونه که تفاوت‌های فرهنگی به دوری و تقابل آن‌ها منجر می‌شود. هانتینگتون با اشاره به رقابت‌های خصمانه‌ی کشورهای غربی و اسلامی شرح می‌دهد که اختلاف این دو تمدن، نمونه‌‌‌ بارز تفاوت‌های فرهنگی و در نتیحه برخورد تمدن‌ها می‌باشد.

به باور هانتینگتون، دین برجسته‌ترین عامل گسل میان تمدن‌هاست و سایر عوامل حاشیه‌ای مانند زبان و اشتراکات تاریخی نیز کم‌وبیش تمدن‌ها را به‌هم پیوند می‌دهند. از همین‌رو، جهان درقلمروی هفت تمدن مرزبندی شده است که اکثر آن‌ها با مرزهای دینی از هم متمایز می‌شوند: تمدن غربی، تمدن امریکایی لاتین، تمدن افریقا، تمدن اسلامی، تمدن چینی، تمدن هندویی و تمدن جاپانی. با شرح توصیفات و شاخصه‌های فرهنگی هریکی از تمدن‌ها، ساموئل هانتینگتون یادآور می‌شود که رقبای اصلی در برخورد تمدنی دنیای پسا جنگ سرد، تمدن غربی، اسلامی و چینی با محوریت آئین کنفوسیوس هستند. با این هم، هانتینگتون تصویر کلی‌تری ارایه می‌کند که در آن غرب در برابر تمدن‌های شرقی یا کشورهای آسیایی قرار دارد زیرا نویسنده معتقد است که غرب قدرت‌مندترین تمدن زنده‌ی جهان است که شامل کشورهای اروپایی و ایالات متحده‌ی آمریکا می‌شود. این تمدن عظیم غرب، در تلاش گسترش هژمونی و استیلای فرهنگ غربی بر تمدن‌های شرقی که شامل کشورهای اسلامی، چین و جاپان می‌شود، است. از آنجایی که سایر تمدن‌های یادشده نقش نسبتا غیرفعال در برخورد تمدنی میان غرب و شرق دارند، توضیحات کمتری برای آنان در کتاب ارایه شده است و نظریه برخورد تمدن‌ها، عموما در برخورد تمدن غربی و شرقی خلاصه می‌شود. از همین‌رو، نویسنده‌ اساسا در تلاش شرح تقابل تمدن‌های غرب و شرق است که منجر به برخورد سیاسی و گاها کنش‌های نظامی میان این دو جناح تمدنی در دنیای بعد از جنگ سرد شده است.

شکست کمونیسم و قدرت‌گیری کشورهای شرقی

براساس کتاب، وقتی رونق کمونیسم در جهان کساد شد و به‌تدریج استیلای آن از میان رفت، کشورهای شرقی که تحت سیطره‌ی کمونیسم بودند اندک‌اندک از لحاظ سیاسی و اقتصادی قدرت گرفتند. چین در شرق آسیا، کشورهای آسیای مرکزی و سایر کشورهای آسیایی که زیر سیطره کمونیسم بودند به قدرت‌گیری یا به باور نویسنده احیای تمدن شرقی کمک کردند. انحطاط کمونیسم، فرصت رشد برای تمدن شرقی را به همراه آورد که به باور هانتینگتون شکست کمونیسم، تمدن‌های شرقی و غربی را در مصاف هم قرار داد زیرا جای خالی کمونیسم را که با امپریالیسم غربی در تقابل بود اکنون تمدن شرقی با رویکرد غرب‌ستیزانه پر کرده است. دلیل رویارویی برای غرب حفظ هژمونی جهانی که اکنون دارد است و برای شرق، کوششی برای دست‌یافتن به هژمونی شرقی. تمدن شرقی می‌کوشد بدیلی برای تمدن غرب باشد و همین تلاش برای استیلا بر جهان، هردو تمدن را در برابر هم قرار داده است. براساس کتاب، کشورهای چین، ایران و پاکستان که در حوزه تمدنی شرق قرار دارند در راستای مبارزه با تمدن غرب که نمایند‌ه‌ی برجسته آن ایالات متحده آمریکا است، همکاری‌های نظامی و نزدیکی سیاسی دارند. چین با فرستادن موشک‌های پیشرفته، مهمات جنگی و اعزام فیزیکدان‌های هسته‌ای نخبه برای ایران و پاکستان بخشی از مسئولیت خود را در قدرت‌گیری تمدن شرقی انجام داده است. تلاش ایران برای دستیابی به بمب اتمی با کمک چین و پاکستان جلوه‌ی از تقلای تمدن شرقی برای ایستادن در برابر تمدن غرب و خصوصا امریکا، به‌شمار می‌رود. در سوی دیگر، نویسنده معتقد است که ایالات متحده امریکا با گنجانیدن اسامی برخی از کشورهای شرقی در فهرست حامی تروریسم می‌کوشد کشورهای حوزه تمدنی شرق را تضعیف کند و از استیلای تمدن رقیب بکاهد. علاوه بر پیشرفت توانمندی نظامی کشورهای شرقی، رشد چشمگیر قدرت اقتصادی در کشورهای حوزه تمدنی شرق، رقابت میان هردو تمدن را برای استیلا بر جهان سرعت بخشیده است. توسعه اقتصادی کشورهای آسیایی مانند جاپان، چین، مالزیا، سنگاپور، هند و برخی از کشورهای آسیای مرکزی تمدن شرقی را در راستای کسب هژمونی بر بخش‌های از جهان در برابر تمدن غربی کمک کرده است. به باور نویسنده، استطاعات نظامی و توسعه اقتصادی در کشورهای حوزه تمدنی شرق هردو تمدن رقیب را تا موضع برخورد تمدنی پیش رانده است. به‌همین دلیل، ایالات متحده که عضو برجسته‌ی تمدن غرب است با کمپاین علیه کشورهای مانند کوریای شمالی و ایران  که در حوزه تمدنی شرق قرار دارند، در تلاش مانع دست‌یابی این دو کشور به بمب اتم شده تا از قدرت‌گیری کشورهای تمدن شرق جلوگیری کند.

تمدن جهانی

ساموئل هانتینگتون فصلی از کتابش را به شرح تمدن جهانی تخصیص داده است و مراد از آن تمدنی است که با فرهنگ و ارزش‌های تمام ملت‌های جهان نسبت اشتراکی داشته باشد. با وجود طنین جهانی که در مفهوم «تمدن جهانی» نهفته است، کشورهای حوزه تمدنی غرب اما در تلاش مصادره آن به نفع فرهنگ و تمدن خود هستند زیرا معرفی فرهنگ غرب به‌عنوان یک تمدن جهانی، بخشی از تاکتیک استیلا بر جهان است که کشورهای غربی در پی آن هستند. به‌همین دلیل، کشورهای حوزه تمدن غرب با راه‌اندازی انجمن‌ها و اشتراک در جلسات فراملیتی درباره سیاست، اقتصاد، آموزش و پرورش، توسعه باورهای غرب‌محور، رسانه‌ها و تولیدات سینمایی انگلیسی‌زبان، در تلاش تقویت و اعمار تمدن جهانی‌ای هستند که مظهر خواسته‌ها و ارزش‌های جوامع غربی باشد. به‌باور نویسنده، کمپاین برای تمدن جهانی از تمدن غرب برخواسته زیرا تمام ارزش‌هایی که تمدن جهانی را تعریف می‌‌کند، ارزش‌های جوامع غربی هستند. بنابراین، تمدن جهانی نسخه دیگر تمدن غربی است که امریکا و کشورهای اروپایی در پی ترویج آن‌ هستند. ساموئل هانتینگتون معتقد است که سوای امریکا و کشورهای اروپایی، یک درصد از جمعیت جهان نیز مدعی تمدن جهانی نیست زیرا آن‌ها به ارزش‌های که در تمدن غربی تبلور یافته‌اند، احساس تعلق ندارند. به‌همین علت، نویسنده کتاب معتقد است که تفاوت‌های فرهنگی، خطوط گسل میان ملت‌ها را ترسیم می‌کند که رابطه تنگاتنگ خصمانه کشورهای شرقی و غربی می‌تواند مصداق ادعای او به‌حساب آید. به‌صورت فشرده‌تر، هانتینگتون باور دارد ارزش‌های که در چشم شرقی‌ها از فرآورده‌های امپریالیسم غرب محسوب می‌شوند، غربی‌های آن‌ها را ارزش‌های جهانی می‌پندارند زیرا غربی‌ها با قدرت و اعتماد به‌نفس جمعی‌ای که دارند، به‌نحوی به اشراف بر جهان باور دارند.

اگر چه نظریه برخورد تمدن‌ها یکی از جدی‌ترین نظریات سیاسی در دنیای پسا جنگ سرد است، تقابل کشورهای که شامل حوزه تمدنی یکسان می‌شدند، این نظریه را به‌چالش کشید. وقتی کشورهای حوزه تمدنی شرق و اخصا کشورهای حوزه تمدنی اسلامی مانند ایران و عربستان با هم عمیقا دچار اختلاف شدند، دقت و فراگیری نظریه برخورد تمدن‌ها بیشتر از پیش زیر سوال قرار گرفت. با همه این‌ها، «برخورد تمدن‌ها» تا اکنون از نظریه‌های مطرحی سیاسی است که شرح روابط کشورهای حوزه تمدنی غرب و شرق تا هنوز در حول‌وحوش آن ممکن است.