محمدآصف سلطانزاده
در روانشناسی آزمایش مشهوری است بهنام میلگرام که سالها پیش در ۱۹۶۱، استنلی میلگرام روانشناس آن را روی تعدادی داوطلب انجام داد و هدف آن آزمایش اندازهگیری میزان اطاعت از اقتدار و اتوریته نزد اشخاص مختلف بود. نحوهی انجام آزمایش طوری بود که از افراد داوطلب پنهان میکردند که همهی ماجرای آزمایش با دوربین مخفی تصویربرداری میشود و غیر از خود داوطلب همه از همکاران این آزمایش هستند. حتا هدف آزمایش را نزد او به دروغ وانمود کرده بودند که دارند روی حافظه و یادگیری افراد تحقیق میکنند. فردی که نقش پژوهشگر را بازی میکرد به فرد مورد آزمایش یا داوطلب دستور میداد که سوالهایی را از فرد سومی بپرسد و اگر جواب درست را نمیدانست باید او را مجازات کند. فرد سومی در این آزمایش که در واقع همکار محقق بود نقش کسی را بازی میکرد که باید به سوالات جواب میداد و جوابهای نادرست هم میداد تا بعد مورد جریمه و مجازات قرار بگیرد. پیشتر الکترودهایی به دستش وصل میشد و جریمهی هر جواب نادرست هم چیزی نبود جز شوک الکتریکی. حال، فرد داوطلب و از همهجا بیخبر پرسشها را میخواند و آن دیگری جواب نادرست میداد و همان طوری که از فرد داوطلب خواسته شده بود، بسته به برداشت خودش هرقدر که لازم میداند، به آن فرد شوک الکتریکی وارد کند، از طریق دستگاهی که دکمههای متعدد بر آن قرار داده شده بود. این دستگاه و آن الکترودها همه ساختگی بودند ولی فرد داوطلب این را نمیدانست. تصور میکرد که واقعا این دکمهی اول پنج ولت برق به بدن آن فرد شوک وارد میکند و دکمهی دیگری ده ولت و به همین ترتیب دکمههای دیگر بیست ولت و بیشتر و بیشتر و آن دکمهی آخری که بر آن کلمهی خطرناک هم نوشته شده بود، ۴۵۰ ولت برق به آن فرد وصل میکند. البته به فرد مورد آزمایش گفته میشد که برق شهری ۲۲۰ ولت است که اگر کسی در تماس با آن قرار بگیرد، خطر مرگ را برایش همراه خواهد داشت.
همانگونه که گفته شد، هدف آزمایش میلگرام سنجیدن میزان اطاعتپذیری افراد از فرد مقتدری (در آزمایش میلگرام آن فرد مقتدر همین محقق و دستوردهنده بود) بود. الهامبخش استنلی میلگرام برای این آزمایش دادگاه آیشمان، افسر نازی و یکی از مسببان هولوکاست، بود. افسری که خود را مطیع دستورات مافوق میدانست و بیگناه. استنلی میلگرام در این آزمایش میخواست به این جواب برسد که آیا آیشمان و هزاران نازی دیگر همگی گناهکار بودهاند یا افراد عادیای که تنها از دستورات مافوقها اطاعت میکردند. نتیجهی آزمایش شوکآور بود زیرا حدود ۶۵ درصد آزمایششوندگان حاضر شده بودند که به فرد محکوم به جریمه حتا شوک ۴۵۰ ولتی هم بدهند زیرا از اقتدار و مقام علمی پژوهشگر حساب میبردند. در فیلم مشاهده میشود که بعضی از افراد هم از اجرای مجازات و از ایجاد درد به فرد محکوم لذت میبردند و با علاقه آن اعمال شوک برقی را انجام میدادند. در کل نتیجهی مأیوسکنندهای است از این که انسان موجود عجیبی است که خود را مجاز میداند که فرد همنوع خودش را برای جرم ناچیزی (به حافظه نسپردن جوابها) با چنان مجازات سنگین و مرگآور بیازارد.
سالها بعد از میلگرام و آزمایشش میتوان این آزمایش را به شکل دیگری در افغانستان انجام داد و هدف از آن میتواند سنجیدن میزان کینه میان اقوام مختلف افغانی باشد. میدانیم که کینهورزی مانند بقیهی احساسات آدمی ثابت نیست و با وقوع حوادث گوناگون میزان آن در نزد افراد بالا و پایین میشود. جامعهی افغانی متشکل از اقوام مختلف هستند که جنگهای داخلی و قومی را در تاریخ معاصر خویش تجربه کردند و یکی از تبعات منفی این جنگها ایجاد کینه و نفرت از همدیگر در میان آن اقوام است. کینه و نفرت میان اقوام افغانستان را نمیتوان انکار کرد و بهجای پاککردن صورت مسأله باید مسأله را حل کرد. آزمایش کینه میتواند حایز اهمیت باشد و هرچند سال باید تکرار شود تا گراف کینهتوزی میان اقوام تهیه شود. طبیعی است که اوج و فرود این گراف رابطهی مستقیم دارد با سیاستهای دولتی که در آن کشور بر سر کار است، زیرا دولت مرجع توانا برای ایجاد نفرت یا مهر میان اقوام مختلف سرزمیناش است. فعالیت رسانههای نفرتپراکن و نبود رسانههایی با برنامههای مهرورزانه و حوادثی که در آن سالها در آن کشور اتفاق میافتند، تأثیر بهسزایی در ایجاد نفرت دارند. چیزی که پیشاپیش میدانیم این است که عمق کینهتوزی بشر را نمیتوان سنجید و دیگر این که کینهورزی و نفرت در میان اعضای خانواده، جامعه و کشوری منجر به از هم فروپاشیدن و سقوط آن خانواده و جامعه میشود. هدف غایی من از این آزمایش طرح راهکارهایی بود که با آنها کینهورزی را میان اقوام و افراد به صفر تنزل داد و جای آن را به مهرورزی داد.
جامعهی افغانی بستر مناسبی است برای آزمایشهای گوناگون جامعهشناسی و روانشناسی جامعه؛ لازم است روان مردمان این سرزمین کالبدشکافی شود، روان جمعی جامعه بررسی گردد، زندگینامههای سیاستمداران و رهبران احزاب و جنگاورمردان هم همه به شکل نقادانه نوشته شوند تا به کمک آن تحقیقات مشکلها شناسایی شوند و با رفع آن مشکلات از دوران دشوار کنونی به سلامت گذشت. حتا اگر آزمایش کینه به شیوهی میلگرام عملی نباشد (یعنی به نوبت فردی پشتون، هزاره، تاجیک، ازبیک و هندو را در موضع فردی محکوم به جریمه و مجازات نشاند و سپس از افراد مختلف برخاسته از اقوام گوناگون خواست که فرد مجرم را با ولتاژ برقی مجازات کنند.) میتوان از مطالعهی رسانههای مجازی، جایی که افراد نظریاتشان را بیمحابا یا گاه با رعایت ادب و احترام دربارهی موضوعات مختلف و از جمله سیاست ابراز میدارند. بهخصوص که مردمان سرزمین افغانستان در عرصهی رسانههای مجازی فعال هستند. با خواندن نظریات مردم در این رسانهها بهراحتی همان گراف کینه میان اقوام را کشف کرد. بهطور مثال، پس از هر عملیات تروریستی که بر مناطق هزارهنشین و عمدتا شیعه (بهعنوان یکی از اقوام مورد تبعیض و تحقیر و کینه واقع شده از جانب دیگران) صورت میگرفت، فیسبوک تعداد زیادی از پشتونهای هموطن پر میشدند از تبریک گفتنها و شادمانیها و جملات نفرتباری که حوالهی هزارههای قربانی میکردند و در آن از ادبیات تکفیری هم به کار میبردند و کشتهشدهها را رافضیان میخواندند که خونشان مباح است و برای تروریستان انتحارگر هم استدعای بهشت و آمرزش میکردند و آنها را عنوان افتخاری قهرمان میبخشیدند. حتا بعضی هموطنان تاجیکتبار هم با لحن اندکی آرامتر تقصیر را به گردن فاطمیون (هزارههای مهاجر در ایران که مورد سوءاستفادهی دولت ایران قرار گرفتند و بهعنوان سرباز در جنگ سوریه فرستاده شدند) میانداختند که باعث شدهاند تا داعش به مکانهای تجمع هزارهها حمله کنند و به گونهای عملیات تروریستی داعش یا طالبان را موجه میساختند. میتوان این کامنتها را در رسانههای مجازی ذیل خبرهای رسانههای نفرتپراکن و فیسبوک و تویتر هم رصد کرد و ثبت و ضبط نمود تا در مقایسهی آن با نظریات مردم در سالهای دیگر به نتایج خوبی رسید. البته که اقوام پشتون و تاجیک هم از کینهتوزی و نفرت در امان نبودند و نیستند و پس از هر حادثهای میتوان نظرات نفرتبار را نسبت به آنها پیدا کرد. مثلا، هرگاه که حکومت قانونی وضع میکند که ناخوشایند مردم است و از آن رو که مردم حکومت را حاکمیت پشتونی میدانند، نظریات نفرتبار علیه پشتونها در رسانههای مجازی اوج میگیرند. همان طوری که ذکر کردم، بدیهی است که هدف تحقیق باید این باشد که چرا کینه و حس انتقام میان اقوام هموطن و همسرنوشت به وجود میآید و چگونه اوج مییابد و چطور میتوان آن را رفع کرد و چگونه مهر و محبت را جانشین کینه و نفرت در میان آنها ساخت. اگر که افراد عادی کینههایشان را در قالب جملات نفرتبار و یا شادمانیکردن در اندوه دیگران نمایش میدهند مگر سیاستمداران در قالب رفتارهای متعصبانه، عزل و نصبهای مدیران و مسئولان، وضع قوانین تبعیضگرایانه میزان کینهیشان را در برابر قوم یا اقوامی ثبت آزمایشگاه تاریخ میکنند.
نظامیان هم از این آزمایش مستثنا نیستند، بهخصوص افسران بلندپایه که وقتی خبر محاصرهشدن قطعهای یا پاسگاهی توسط طالبان دشمن برایشان میرسد، از فرستادن کمک به آنها سر باز میزنند. بارها دیده شده که پاسگاههای زیادی توسط طالبان محاصره و قتلعام شدهاند درحالیکه در ارسال کمک به آنها تعلل شده است. اینها نمونههای کوچکی از کینهتوزی میان افسران برخاسته از قومی در برابر سربازان وابسته به اقوام دیگر بهشمار میروند. نمونههای دیگر را اجازه بدهید از نمونههای دمدستی و خیلی نزدیک مثال بزنم، در قضیهی بهسود قوماندان امنیهی میدان وردک دستور به تیراندازی بهسوی مردمان بیگناه هزارهای داد که برای اعتراض پیش روی ساختمان ولسوالی جمع شده بودند. یا در نمونهی جدیدتری در جبرئیل هرات، منطقهی هزارهنشین، افسران و سربازان به دستور والی هرات طی عملیاتی برای دستگیری فردی خاطی، منازل مسکونی آن ناحیه را با سلاح ثقیله گلولهباران کردند. تصاویر خانههای سوراخسوراخ در رسانهها موجود هستند. گیریم که وزیر داخلهای یا والیای یا افسر بلندپایهی دیگری به افسران عملیاتی دستور به چنین کارهای ناروایی میدهند، مگر طبق آزمایش میلگرام (یا آزمایش کینهای که براساس مطالعات رسانهها و نظرات مردم استوار است) آن افسران و آن سربازان شبیه به رباتهای جنگ و فاقد احساسات انسانی رفتار کردهاند. نتیجهی آزمایش کینه این است که، در عملیات بهسود یا جبرئیل اطاعت از مافوق باعث نگردیده تا افسران و سربازان دست به چنان رفتار خشونتبار بزنند، بلکه کینهورزی در برابر قوم هزاره علت آن رفتار است. اگر کینهتوزی در برابر قوم خاصی در کار نباشد، آن سربازان و افسران میتوانستند دست به قتلعام مردم در بهسود نزنند و از اطاعت مافوق شانه خالی کنند، زیرا جنگ میان دو دولت جریان ندارد که تعلل و سرپیچی افسران یا سربازان از دستورات مافوق کیفر محکمهی صحرایی در پی داشته باشد. اصلا برای حفاظت جان و مال همین مردمان است که وجود چنین افسران و سربازان و وظایفشان موجه میشود، وگرنه باید آن افسران و آن سربازان میرفتند و به کارهای دیگری میپرداختند. عملیات بهسود را نباید با عملیات کینهتوزانهی ناتو بر اماکن غیرنظامی مقایسه کرد که سربازان ناتو به بهانهی تعقیب چند نظامی طالب دست به تخریب خانهها و کشتن ساکنان روستاهای پشتوننشین میزدند، زیرا افسران و سربازان ناتو بیگانههایی هستند که هیچ پیوندی با مردمان این دیار ندارند. صحبت ما دربارهی افسران افغان و سربازان افغان است که در برابر هموطنان و مردمان خودشان چنین رفتار کینتوزانهای نشان دادهاند. اگر آزمایش میلگرام خسارت جانی به همراه نداشت، مگر آزمایش کینه را براساس تلفات و خسارات جانی زیادی بهدست آوردهایم. نتیجهی آزمایش کینه شوکآورتر از آزمایش میلگرام است، زیرا با پرسش بزرگی روبهروی مان میکند که چه علتی این رفتار کینهتوزانه را در نظامیان باعث میشود. تنها اتوریته و اقتدار مافوق و اطاعت از دستورات آنها نمیتواند چنین رفتار سبعانه را توجیه کند.
این را که مینوشتم شاهد دیگری از حق آمد؛ قوماندان امنیهی ولایت میدان وردک (همو که هیأت حقیقتیاب فرستادهشده از ارگ او را بهعنوان خطاکار و مجرم در قضیهی کشتار مردمان در بهسود شناخته بود و از دادگاه تقاضای مجازاتش را داشت) چند روز پیش به فرمان وزیر داخله و رییسجمهور به مقام قوماندان امنیهی ولایت لغمان مورد الطاف قرار گرفت.
شاهدان دیگری هم در سرزمین حادثهخیز افغانستان از جانب حق در راه هستند.