یحیا جواهری ۶۶ سال قبل از امروز در شهر مزار شریف به دنیا آمد. او شاعر، نویسنده و روزنامهنگار بود. در دانشکده حقوق دانشگاه کابل درس خوانده بود اما کمتر به کارهایی پرداخت که منطبق با رشته تحصیلیاش باشد؛ بیشتر با دنیای ادبیات و شعر (و البته مهمتر از همه با دنیای خودش) درگیر بود. با وجودیکه در دوره حیاتش کمتر شناختهشده بود، ولی شعرها و کتابهایش گواهیست بر ماندگاری او در تاریخ شعر و ادبیات افغانستان.
از جواهری تاکنون هشت مجموعه شعر به چاپ رسیده و سه مجموعهی جدید آن (مبهم در موهوم، دیرآباد، جغرافیای عشق) در سال پیش رو نشر میشود. مجموعه شعرهای نشرشده عبارتاند از «شهر هزارچهرهی من»، «آنسوتر از ستاره»، «انار چلهنشین»، «فال و تماشا»، «ماه در فنجان»، «خط اول عشق»، «جواهر کنج شال»، و «الا غزل». او که خودش را شاعر «کوچهها» مینامید، و هیچچیز دیگر به غیر از کوچه منبع الهامش نبود، روز سهشنبه هفتهی قبل از دنیا رفت.
جواهری سراینده اشعار مشهور است که از آن جمله میتوان به مثنویای اشاره نمود که در وصف بامیان سروده است: «یک جهان اعجاز دارد بامیان/ سینهای پرراز دارد بامیان… .» اشعار اینچنینی نهتنها او را برای متخصصین و پژوهندگان بلکه حتا برای مردم عادی نیز محبوب کرده است.
سنت دیرپای شاعری
نام بلخ (زادگاه یحیا جواهری) بیش از هرچیز دیگر با نام یک شخصیت استثنایی و فراموشنشدنی در کل تاریخ بشر رقم خورده است: مولانا جلالالدین محمد بلخی. کارهای مولانا، که بهتر است در اینجا ما صرفا از او به عنوان یک شاعر نام ببریم، تضمینی است برای زندهماندن و غنامندی شعر و زبان فارسی. و این دریافت البته محصول نگاه از روزنه شعر و زبان به کارهای مولانا است و به بقیه زوایای آن اشارهای ندارد. بلخ از این لحاظ سرزمین مهم برای فرهنگ و ادب فارسی است. به این ترتیب، از دوران مولانا (قرن هفتم هجری) تا بهحال کماکان شعر و شاعری در بلخ به حیات خودش ادامه داده است. صرف نظر از بقیه دوران، در این سالهای پسین نیز در بلخ شاعران مهم و مطرح فعالیت داشتهاند. از این میان میتوان به کسانی چون عفیف باختری، یحیا جواهری، ابراهیم امینی، صدا سلطانی، سهراب سیرت، عنایت شهیر و مهدی سرباز اشاره کرد.
آنطور که پیداست که کارهای این شاعران صرفا جنبه ذوقی و تفننی ندارد بلکه ناشی از دغدغههای عمیق اجتماعی، فرهنگی و تاریخی است و هر کدام به سهم خودشان برای شکوفایی شعر و زبان فارسی، و مهمتر از همه برای بهتر شدن وضعیت، تلاش میکند. شکلگیری انجمنها و نهادهای چون «انجمن فرهنگی پرتو»، «حلقهی فرهنگی زلف یار»، «انجمن ادبی پرواز»، «انجمن ادبی بلخ» و «انجمن شاعران و نویسندگان ولایت بلخ» نتیجههای عینی این تلاشها است. از اینرو بهتر است درک و شناخت دقیقتر از کارهای یحیا جواهری با در نظرداشت واقعیتهای فرهنگی چندسال اخیر در ولایت بلخ و شهر مزار صورت بگیرد. کارهای او با ارزش و قابل توجه است و از اینرو میتوان او را یکی از شاعران مهم بلخ نامید.
شاعر کوچهها و پاسدار فرهنگ فارسی
هر متفکر و یا هر شاعری که نتواند نسبت خود را با وضع موجود مشخص کند تلاشهایش محکوم به شکست است. از اینرو، تفکرات و اشعار انتزاعی و بریده از عالم واقع در هیچ شرایطی قابل دفاع نیست و اهمیتی ندارد. یحیا جواهری احتمالا به این نکته توجه داشته و در اشعارش تلاش کرده از عالم واقع و شرایط موجود زیاد دور نشود. از همینرو است که او میسراید «من شاعر کوچههای ناآرامم/ هر کوچه صدا کند مرا با نامم/ نه زن، نه شراب، نه بهار و باران/ کوچهست یگانه منبع الهامم… .» در «کوچه» چهچیزی جریان دارد، یا به عبارت بهتر کوچه بیانگر چیست؟ مگر غیر از این است که واقعیتها را باید در کوچه پسکوچهها و در سطح شهر جستوجو کرد!
در کنار این، یحیا جواهری به واقعیت دیگر هم توجه داشته و آن همانا سنت و فرهنگ دیرپای زبان فارسی است. اینکه جواهری بیش از شعر جدید به قالبهای کلاسیک توجه داشته نیز ناشی از دغدغهی او در قبال فرهنگ و سنت زبان فارسی بوده است.
درگیر عشق و اجتماع
جواهری در شعرهایش به مسائل مختلف پرداخته است، از مسائل سیاسی موجود گرفته تا به مسائل فرهنگی و تاریخی کشور. به تبع این تنوع شعری او از شاعران متعدد نیز متأثر بوده است. ژکفر حسینی دوست و ناشر کتابهای آقای جواهری در گفتوگو با اطلاعات روز در مورد تأثیرپذیری یحیا جواهری از شاعران دیگر میگوید «استاد جواهری از شاعران زیادی متأثر بود، همانطور که هر شاعر دیگر این خصیصه را دارد. اما به احتمال زیاد بیشتر از همه متأثر از غزلیات عشقری بود. به قول خودش: بعد از رفیق جان و جهانم به پایتخت/چشم و چراغ من غزلیات عشقریست.»
جواهری مدتی را بهعنوان روزنامهنگار برای نشریات مختلف مقاله نوشته است و تحلیلهای قابل توجه از وضعیت دارد. تقی واحدی (رماننویس و از دوستان یحیا جواهری) میگوید «در زمانهایی که یحیا جواهری به کار روزنامهنگاری مشغول بود تحلیلهای بسیار عمیق از وضعیت بیرون میداد که نشان از میزان آگاهی و مطالعاتش بود. حالا که هرازگاهی به آن مقالهها سر میزنیم متوجه میشویم که چقدر تحلیلهای واقعبینانه و حتا پیشگویانه از وضعیت بیرون داده است.»
سیدرضا محمدی، شاعر و نویسنده، درباره شعرها و کارنامه آقای جواهری میگوید «استاد جواهری فقید، یک انسان فوقالعاده بود که نقش مهمی در آموزش ادیبان و نسلهای مختلف نویسندگان داشت. حضور مداوم او در عرصههای روزنامهنگاری و آموزش و راهنمایی ادیبان جوان، از او چهرهای خاص ساخته بود.» آقای محمدی علاوه میکند «جواهری در شعر اما هیچوقت، شاعر جدی نبود، شعر را دلی مینوشت و درگیر مسأله شعر نبود، نه شگردهای نو برایش اهمیت داشت نه ادبیات به مثابه روشنفکری. به این لحاظ در ادامهی شاعرانی چون صوفی عشقری، شایق جمال و دیگر شاعران مردمی قرار میگرفت. شاعرانی که شعرشان در میان مردم جایگاه میداشت و مبتنی بر عاشقانهسرایی بود اما مضمونی بیش از آن نداشت که در ردیف شعر جدی امروز بیاید، مانند شاملو، فروغ یا واصف باختری و قهار عاصی که دغدغه انسان و کشف حکمت و ساختن فرهنگ را داشتند.»