حقارتی که نمی‌سوزاند

شمیمه احدی

جریان کنفرانس مشترک خبری جان کری، یان کوبیش، داکتر عبدالله عبدالله و داکتر اشرف غنی احمدزی را نیمه‌ تماشا کردم. سراسرِ کنفرانس مملو بود از تحقیر‌ یک ملت؛ ملتی که به گمان و تلقی مجاهدان فی‌ سبیل‌الله‌اش، گردنِ‌ کلفت استعمار را در‌هم شکست و پس از آن، حتا یک قطره خون از دهان یک زنده‌جان نچکید(!) و تمامی بلاد این کشور زیبا با کوه‌های سر‌ به‌ فلک کشیده و دریای خروشان کابلش، در سایه‌ی آرامش مجاهدان فی سبیل‌الله و ملت قهرمان‌پرور‌ش، به امن‌ترین زیست‌گاه انسانی تبدیل شد.

کسی به من خرده نگیرد. من دختر افغانم. عقل و شعور و غروری که از بیست سال زندگی و نفس زدنم گرفته‌ام، به من حکم می‌کند که حقارت بکشم و تحقیر شوم. منتقدان نوشته‌ی من، حتماً خرده می‌گیرند که این همه مدت که از سیر تا پیاز این خانه‌ی غم را جان کری‌ها می‌پرداختند، غرور و غیرتت کجا بود که حالا از یک کنفرانس خبری مشترک دو کاندیدای ریاست جمهوری با دو خارجی احساس حقارت می‌کنی. خطاب به منتقدانِ این غرورِ بی‌معنا، به عرض‌تان می‌رسانم: ذهن و ذهنیت ما، اساساً با تحقیر سازگار بوده است. از همان شروع برادرکشی‌ها و کورکردن‌های برادر و پدر و کاکا، از زمان همان یعقوب خان‌ها و شاه شجاع‌ها تا کمونیست‌ها و رییس جمهوری که برادرِ یک خیل تروریست است، ما در حقارت نفس کشیدیم و زندگی کردیم. حقارتی که نمی‌سوزاند. حقارتی که موجباتِ آرامش و خوش‌بینی‌مان را نسبت به سرنوشت‌مان رقم می‌زند. از حرف‌شنوی کودکانه‌ی دو داکتر که نسبت به جان کری دارند، به کمتر کسی حس حقارت دست می‌دهد. بیش‌ترِ مردم اما، خوش‌حال و شادمانند که گرهی از کار مملکت، هرچند به قیمت تحقیر‌شدن یک ملتِ سراسر مسلمان و مجاهدپرور، باز می‌شود.

سیزده سال‌ فرصتِ طلایی، هدر رفت. فارغ از این‌که به هزاران چیزی که باید می‌رسیدیم، نرسیدیم، حتا نتوانستیم‌ دولتی بسازیم که در برابر کمیسیون‌های ملی و مستقل، پاسخ‌گو باشد. نتوانستیم دولتی بسازیم که در قرن بیست و یک، اولین انتقالِ سالم و مشروع قدرت سیاسی را در کارنامه‌اش ثبت کند. نتوانستیم دولتی بسازیم که کمیسیون انتخاباتِ جدی و قدرت‌مندی تشکیل دهد که به نوش‌داروی سراسر تحقیرِ جان کری و یان کوبیش، نیازی نداشته باشیم. این سیزده سال فرصت، بارها در این سرزمین به هدر رفته است. بارها، کاسه‌ی بخت و اقبال را با لگدهای‌مان سرنگون کرده‌ایم. انگار یک جای اساسی کار‌ می‌لنگد. انگار این سرزمین و آدم‌هایش قسم خورده‌اند که جای مناسبی برای یک زیست سالم و سرفراز نباشد. انگار همگان قسم خورده‌ایم که با تحقیر و حقارت خو بگیریم و زندگی کنیم و هرگز ملتی نباشیم که چند صباحی، کبوترِ خوش‌بختی و آرامش بر آسمان‌مان بال زند و این داستان را تا انتهای تاریخ ادامه بدهیم. داستانی که یک جای کارش مشکل دارد. این سرزمین، یک غده‌ی سرطانی دارد!

دیدگاه‌های شما
  1. These yachts typically use their engines in tandem with their sails.
    Naples will surely delight the affluent class coming on Florida yacht charter, who wish to treat themselves like a star with luxurious spas, beautiful scenery and delectable dining.
    It’s a short sail to Nantucket, aptly named by Native Americans, which means “land far out to sea”.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *