پرویز نبوی
با تغییراتیکه شرکت افغانپُست در دیکوریشن خود آورد، ما هم تصور کردیم که این نهاد در نحوهی عرضهی خدمات خود نیز تجدید نظر خواهد کرد. به محض اینکه مطمئن شدیم شمارهی رهگیری () نیز روی محمولههای پُستی میگذارند، عزم کردیم که فروشگاه آنلاین کتاب راهاندازی کنم و سفارشات این فروشگاه را توسط افغانپُست به خارج منتقل کنیم. نرخ فرستادن هر گرم و هر کیلو از کابل به اروپا و امریکا و کشورهای آسیایی را محاسبه کردیم و وبسایت ما این قابلیت را داشت که مطابق قیمتهای افغانپُست، قیمت نهایی را محاسبه کند. دهها سفارش را دریافت کردیم که شامل قیمت کتاب و قیمت انتقال آن میشد. وقتی کتابها را برای تحویلدهی به این اداره بردیم، تازه مشکلات اصلیِ ما شروع شد.
کمیسیون
در داخل افغانپُست، کمیسیونی متشکل از چند کارمند وزارت اطلاعات و فرهنگ است که باید تک تکِ کتابهای را که به خارج فرستاده میشود، مورد تأیید قرار بدهند؛ به قول خودشان باید این کتابها را ورق به ورق بخوانند. تا زمانی که این کمیسیون کتابها را مورد بررسی قرار ندهد، کسی نمیتواند آن را پُست کند. از کارمندان این کمیسیون پرسیدم که شما در داخل کتابها دنبال چه میگردید. گفت که «اولین وظیفهی ما این است که نگذاریم چیزی در مغایرت به دین مبین اسلام از نشانی افغانستان به خارج فرستاده شود، در این زمینه دو نفر علمای کرام با ما همکاری دارند که یکی اهل سنت است و دومی اهل تشیع. دوم نباید چیزی برخلاف منافع علیای مملکت در این کتابها ذکر شده باشد». استدلال کردم که «دوستان عزیز، این کتابها همه چاپ افغانستان هستند و بیشترشان در کابل چاپ میشوند. ناشری این کتاب را در یک مطبعه چاپ کرده است و کتابفروشی آن را میفروشد. اگر شما با محتوای این کتابها مشکل دارید، چرا میگذارید چاپ و پخش بشوند؟ دیگر اینکه، مگر آزادی بیان و رسانهها از تعرض مصون نیست؟ بالاخره اینکه، وزارت اطلاعات و فرهنگ شابک یا () نمبر را رسما برای این کتابها صادر کرده است، شما چرا فکر میکنید این کتابها غیرقانونی چاپ شدهاند؟ ضمنا، شما شاید مسئولیت داشته باشید که نگذارید مردم افغانستان با کتابهای گمراهکنندهی خارجی به بیراهه بروند، اما چرا نگران هستید که مبادا آلمانیها و فرانسویها را کتابهای ما گمراه کنند؟»
در این مدت، هر جلد کتاب ما حداقل یک هفته و حداکثر تا پنجهفته در این کمیسیون معطل مانده است. یکی از اعضای این کمیسیون، آقای فضلمنالله ممتاز است. ایشان وقتی دیدند که کسی کتاب «ناشناس ناشناس نیست» نوشتهی صبورالله سیاسنگ را میخواهم برای یکی از مشتریها به کشور امریکا بفرستم، مرا تهدید به مرگ کرد که تو چه حق داری این کتاب را به خارج میفرستی. گفتم که مشکل این کتاب چیست؟ مگر من این کتاب را چاپ کردهام؟ گفت:
– تو یک خاین هستی و اگر دستم برسد کسانی مثل تو را یک لحظه زنده نمیگذارم. خبر داری در این کتاب برادر حکمتیار را کلبالدین گفته؟ یعنی سگ دین!
بسیار ترسیدم. با دوستانم تماس گرفتم و موضوع را به آقای سید جعفر راستین، رییس پیشین نشرات وزارت اطلاعت و فرهنگ و آقای عبدالمنان شیوای شرق، معیین نشرات وزارت اطلاعات و فرهنگ گزارش دادیم. با اینحال، پس از گذشت حدود ده ماه، تا هنوز آقای ممتاز این کتاب را گروگان گرفته و به ما برنگردانده است. او قسم یاد کرده است که تا زمانی که زنده باشد، نمیگذارد کتاب «ناشناس ناشناس نیست» به خارج از افغانستان برود. متأسفانه ایشان خبر ندارند که این کتاب در خارج از افغانستان نوشته شده و از بیرون به داخل آمده است.
تحویل بستهها
به هر زحمتی که بود، بستهها را روی میزهای تحویلگیری گذاشتیم. لیبلهای کوچکی چاپ کرده بودیم که نام و آدرس مشتریها را به زبان انگلیسی نشان میداد. این ورقهای پاک چاپی اصلا سرشان خوش نخورد و دستور دادند که باید تمام آدرسها را با قلم بنویسیم، چارهای نداشتیم، با قلم نوشتیم. از مجموعِ حدود چهل سفارش، پول نزدیک به نصف سفارشات را پرداخته بودیم که ناگهان کارمند افغانپست تا اتاق پهلویی رفت و وقتی برگشت برایم گفت که قیمتهای پستی تغییر کرد. گفتم یعنی چه؟ کی تغییر کرد؟ گفت همین حالا شخص رییسصاحب جمهور دستور داده است که قیمتها را تغییر بدهید. کاملا هاج و واج مانده بودم. باید چه کار میکردیم؟ گفتم:
– دوست عزیز، حالا این قیمتها چقدر تغییر کرده است؟
با یک محاسبهی ساده متوجه شدم که نرخ پست پنجبرابر شده است (یعنی پنجصد درصد). تمام مفادی را که تا بهحال بهدست آورده بودیم، به همراه حدود بیست هزار افغانی ضرر، به افغانپست پرداختیم که اقلا نزد مشتریان خود بیش از این شرمسار نشویم. از باقی ماجرا و اینکه برای پرداخت هر تعرفه و آوردن مجدد آویز به دفتر افغانپست چقدر زجر کشیدیم و تا چهحد توهین و تحقیر را تحمل کردیم بگذریم.
در این اداره، هرلحظه ممکن شکل موی یا نوع لباس شما سر یکی از کارمندان خوش نخورد و صاف و ساده برایت بگوید که «برو دستت خلاص، هیچ برت روان نمیکنم!»
چندی پیش، یکی از مشتریان افغانپست شکایت مفصلی نوشته و تصویر عجیب و غریبی را در رسانهها منتشر کرد که وضعیت اسفبار رسیدن یک پاکت خط از کابل تا جاپان را نشان میداد. یادداشت این دوست ما را عینا در اینجا بخوانید:
«چندماه پیش، استاد رهنمایم از دانشگاه اکیتا نامهای فرستاد و از من خواست تا چهلروز آینده یک ورق تعهدنامه را به نشانیِ او بفرستم. به دلیل فرصت کافی که در اختیارم بود، ترجیح دادم این ورق را با استفاده از #پستهخانهی_مرکزی ارسال کنم. در جریان دریافت محموله، یادم است که خانمی بهطور بسیار بیرویه و غلط از چسبهای پلاستیکی استفاده کرد و پاکت را فوقالعاده بدریخت ساخت. بههرحال، ورق را تسلیم کردم و هفتهها گذشت اما به دست استادم نرسید. چندین بار به ادارهی #افغانپست زنگ زدم و گفتم که روزهاست معلومات شمارهی رهگیری (ترکنگنمبر) بستهی من بروز نشده و چندهفته است که وبسایت شما فقط مینویسد: «مراسلهی مطبوع از مشتری اخذ گردید». درست است که «اخذ شد» حالا قدم بعدی را نمیبردارید؟ با استفاده از شناختهای شخصی سرانجام گمگشتهی ما را پیدا کردند و چند روز بعدتر از موعد مقرر به دست استادم رسید.
وقتی آمدم جاپان، روزی در جریان گفتوگو با استاد و مروری بر اسناد و مدارک تحصیلیام، چشمم به پاکت نسبتا آشنا با دستخط خودم افتاد. پاکتی را که من تسلیم ادارهی افغانپست کردم رنگ سفید داشت اما در جاپان با پاکت عجیب و غریبی برخوردم. چیزی شبیه به پارچهی قهوهای رنگ کثیف و ناپاک با گوشههای شاریده که هرگز شسته نشده باشد.
۲۱ دسمبر ۲۰۲۰ به ادارهی جواز رانندگی اکیتا مراجعه کردم و این اداره جواز رانندگیِ ملی را که در سطح کشور خودم استفاده میشود، از من مطالبه کرد. با کابل تماس گرفتم و همان روز جواز رانندگی را به نشانی من فرستادند. امروز این پاکت عجیب و غریب را دریافت کردم. کارمند پستجاپان آن را داخل یک پاکت پلاستیکی انداخته بود و طوری قدم برمیداشت که خداناکرده به این اثر نفیس تاریخی صدمهای وارد نشود.
تا این وضعیت را دیدم، سعی کردم که خودم را به کوچهی حسن چپ بزنم و بگویم که این پاکت ربطی به من ندارد، ولی چشم پستچی به نامم در پشت دروازه افتاد و فقط قلمش را از جیب درآورد و گفت: «لطفاً ابتدا امضا کنید».»
چرا اینها را مینویسم؟
وقتی از پنجبرابر شدن نرخ پستی به رییس این شرکت شکایت کردم، برایم گفت که نگران نباشید. کیفیت کار ما دهبرابر بهتر شده است. ایشان ادعا کردند که محمولههای شرکت افغانپست را دیاچال به کشورهای خارجی منتقل میکند و این دستآورد فوقالعاده بزرگ است که با قیمت کم، بهترین خدمات را ارائه میکنیم. با خودم فکر کردم اگر با این قیمت، به چیزی نظیر خدمات دیاچال دسترسی پیدا کنیم، واقعا ارزشش را دارد. با تأسف، پس از گذشت دو ماه از دریافت محمولههای ما، هرروز ترکنگنمبر (شمارهی رهگیری) هریک از محمولهها را میدیدیم و هیچ یک از بستههای ما از داخل دفتر این شرکت خارج نشده بودند.
بسیار جالب نیست که فرستادن کتاب از داخل افغانستان به خارج از کشور، به غیر از شعبهی مرکزی این شرکت، از هیچجای دیگر ممکن نیست. مثلا اگر کسی از هرات بخواهد یک جلد کتاب را برای دوست خود در جرمنی بفرستد، باید از هرات بیاید کابل، دو هفته منتظر نتیجهی کمیسیون بماند و سرانجام کتاب را به غرفهی «تسلیمی» بسپارد و ممکن است دو ماه بعد کتاب به دست گیرنده برسد. از تکتهای پستی یا تمبر تا هنوز استفاده نمیکنند و وقتی از یکی از کارمندان این شرکت پرسیدم که چرا تکت پستی ندارید، برایم گفت که تکت پستی داریم اما تحویلدار ما چندماهی شده که زندانی است و تکتهای پستی در پای تحویلدار قید است. تا تحویلدار آزاد نشود، کاری نمیتوانیم.
شوربختانه، نرخهای این شرکت هیچ تناسبی به نحوهی خدماتش ندارد. در هرجای دنیا، اگر یک کتاب را با پست عادی، از یک گوشهی کشور به گوشهی دیگرش بفرستید، چیزی بین ۴ تا ۶ دالر بیشتر مصرف ندارد. دیروز یک جلد کتاب را که قیمت آن … بود، از کابل به هرات فرستادم و در کمال تعجب ۹۱۰ افغانی به افغانپست پرداختم، این یعنی چیزی حدود ۱۲ دالر امریکایی. اتفاقا یکهفته پیش، یک کارتن ۱۵ کیلویی کتاب را با موترهای لینی به هرات فرستادم و مبلغ ۷۰۰ افغانی تسلیم کردم.
این چه نوع حالت دفاعی است که به خودمان گرفتهایم؟ کتابهای چاپ افغانستان را نمیگذاریم از کشور خارج شوند ولی کتابهای سایر کشورها بدون هیچ نوع سانسوری وارد افغانستان میشوند؟ در کشورهای دیگر، شرایط بهتر و ارزانتری را برای فرستادن کتاب مهیا میکنند تا زمینههای انتقال دانش و اطلاعات بهتر فراهم شود، اما در اینجا تمام درها را به روی ما بستهاند.
خلاصه اینکه:
۱- قیمت ارائهی خدمات توسط این شرکت اصلا منصفانه نیست و با کیفیت خدماتشان هیچ هماهنگی ندارد.
موجودیت کمیسیون تفتیش، در مغایرت با موازین آزادی بیان است و در حقیقت به نحوی اعمال سانسور بعد از چاپ است.