احمدشاه همواره آرزوهای بزرگی در سر داشت. با آنکه فقط ۱۷ سال از عمرش میگذشت و شاگرد لیسه بود، در معادن زغال سنگ بلوچستان، ایالتی در جنوبغربی پاکستان، یکی از پرمشقتترین و خطرناکترین محیطهای کار در جهان کار میکرد. شاه مصمم بود که برای ادامه تحصیل پول کافی پسانداز کند. به این ترتیب میتوانست از زندگی سخت جامعه شیعه هزاره بگریزد؛ اقلیتی در پاکستان که بیشترین شکنجه و آزار را متحمل میشود.
اما شاه هرگز آینده روشنی را که آرزویش داشت ندید. او یکی از ۱۰ معدنچی بود که وقتی در خوابگاهی در نزدیکی معادن شهر کوچک «مچ» بلوچستان در حال استراحت بودند، شبهنظامیان مسلح به آنها حمله کردند. فیلمی وحشتناک صحنههایی را نشان میدهد که در آن چشمان و دستان مردان جوان از پشت بسته شده است. یکی از مقامات امنیتی گفت گلوی آنها بریده شده بود. دولت اسلامی مسئولیت این قتلعام را بر عهده گرفت.
عمران خان، نخستوزیر پاکستان، آن را «یک اقدام تروریستی غیرانسانی» خواند، اما برای هزاره، مسلمانان شیعه اقلیت که به مدت سه دهه در پاکستان هدف حملات افراطگرایان در میان اکثریت مسلمانان سنی قرار گرفته و بدعتگذار خوانده شدهاند، این کافی نیست.
مادر شاه، آمنه، هنگامی که خبر قتلعام را شنید، در شهری در نزدیکی کویته، بهعنوان خدمه صحی مشغول کار بود.
آمنه میگوید: «میخواستم برای آخرین بار پسرم را ببینم، اما به من گفتند که تحمل دیدنش را نخواهم داشت. قاتلان انسان نبودند. آنها اولاد ما را خیلی وحشیانه کشتند.»
جامعه هزاره، پس از دههها بیعدالتی و غفلت از سوی دولت، مجبور شد دست به اقدام بزند و در حرکتی اعتراضی برخلاف آنچه پیش از آن پاکستان شاهد آن بود، خانوادههای این ۱۰ مرد اجساد را به خیابانها آوردند و در سرمای یخبندان کنارشان نشستند و خواستار حمایت و عدالت شدند.
آنها یک هفته کامل، از جای خود تکان نخوردند و اظهار داشتند که تا نخستوزیر به خواستههای آنها گوش ندهد، اجساد را دفن نخواهند کرد.
در پاسخ، خان آنها را به تلاش برای «سیاهنمایی» وی متهم كرد و گفت كه تا زمان دفن اجساد به ملاقاتشان نخواهد رفت.
احمد شاه یکی از چهار عضو خانوادهاش بود که دراین قتلعام جان باخت. پسر عمویش صدیق که تنها نانآور همسر، فرزندان و شش خواهرش بود، نیز قربانی این حمله بود.
صدیق، پدر دو دختر، پیش از طلوع آفتاب و پیش از رفتن به مچ در خانهاش در کویته با همسرش صبحانه صرف کرده بود. معصومه یعقوب علی، خواهر یکی از قربانیان، اخبار معدنچیان هزاره را در فیسبوک مشاهده کرد و تصویری از برادرش با دست و پا و چشمان بسته دید.
او میگوید: «این هیولاها تنها ۱۰ نفر را نکشتهاند، بلکه ۱۰ خانواده را نیز کشتهاند. دو دهه است که ما بیرحمانه کشته میشویم، اما هنوز کسی دستگیر نشده است.»
شیعیان هزاره طی سالهای متمادی مورد هدف افراطگرایانی مانند لشکر جهنگوی، سپاه صحابه و اکنون داعش قرار گرفتهاند. طبق گزارش سال ۲۰۱۹ کمیسیون ملی حقوق بشر پاکستان، یک ناظر مستقل، از سال ۲۰۱۳ تا کنون، حداقل ۵۰۹ هزاره بهدلیل اعتقاد خود به قتل رسیدهاند. کمیسیون غیرانتفاعی حقوق بشر پاکستان میگوید از ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴، نزدیک به ۱۰۰۰ هزاره جان خود را بهدلیل خشونت فرقهای از دست دادهاند و هزاران نفر نیز زخمی شدهاند.
برای جلوگیری از حملات به ۶۰۰ هزار هزارهی ساکن شهرکهای مریآباد و هزاره در کویته، مقامات پستههای نظامی بازرسی، سد معبر و دیوارهای محافظ ایجاد کردهاند.
در سال ۲۰۱۴، سازمان بینالمللی دیدهبان حقوق بشر گزارشی در ۶۲ صفحه در مورد آزار و شکنجه هزارههای شیعه در بلوچستان منتشر کرد تحت عنوان «ما مردگانی هستیم که راه میرویم».
معصومه یعقوب علی میگوید: «ما در دو زندان زندگی میکنیم. مردان و جوانان ما نمیتوانند بیرون بروند. اگر بروند، کشته میشوند. قبرستانهای ما پر از مردان جوان است و فضای خالی بهراحتی پیدا نمیشود. از حمل تابوت آنها خسته شدهایم. هر ساله گورهای دستهجمعی حفر میکنیم. با این وجود عمران خان ما را متهم به باجگیری میکند. خان عاطفه ندارد.»
بیشتر مردم هزاره در کویته در اصل از افغانستان و ایران در پی کار به پاکستان میآیند و بسیاری از آنها سرانجام در معادن بلوچستان مشغول به کار میشوند.
چمنعلی، یکی دیگر از قربانیان مچ، به مدت ۱۵ سال، هر زمستان از افغانستان به کویته سفر میکرد تا در معادن زغال سنگ کار کند.
خواهرش زهرا گفت: «من نگران زندگی او بودم، چه وقتی که اینجا بود و چه وقتی که به افغانستان میرفت. با خود میگفتم «اگر به دست طالبان بیفتد چه میشود؟ فکر کردم جای او اینجا امن است، اما همین جا کشته شد.»
از چمنعلی، همسر و هشت فرزند بهجا مانده که کوچکترین آنها فقط سه ماه دارد. عزیز و نسیم، از ولایت دایکندی، برای اولین بار همراه چمنعلی برای کار در معادن به پاکستان آمده بودند. آنها نیز به قتل رسیدند.
نسیم ۲۲ ساله برای تأمین بودجه تحصیلات خود کار را آغاز کرد و فقط یک هفته قبل از کشتهشدن به پاکستان آمده بود. عبدالرحیم، پدر نسیم می گوید: «وضعیت افغانستان بسیار خراب است و از نظر ما همین مقدار کم از هیچ بهتر است، به همین خاطر ما فقط برای گذران زندگی به پاکستان آمدیم.» او و سایر اعضای خانوادهاش، به این خاطر که نیروهای امنیتی مسیرهای خروج از روستاهای آن طرف مرز پاکستان را بسته بودند، نتوانستند در مراسم تشییع جنازه پسرش شرکت کنند.
قربانیان قتلعام مچ سرانجام همه در یک گور دستهجمعی در شهرک هزاره (هزارهتاون)، در حومه کویته به خاک سپرده شدند. قبرستان این شهرک دیگر برای دفن مردگان خود جایی ندارد و پر از عکسهای مردان، زنان و کودکان شیعه هزارهای است که بسیاری از آنها به قتل رسیدهاند.
هزارهها بهخاطر ویژگیهای چهرهشان بهراحتی شناخته میشوند و در امتداد یگانه جادهای که به شهرکهای مریآباد و هزاره منتهی میشود، هزاران تن از آنها توسط گروههای افراطی مورد حمله قرار گرفتهاند.
عارفحسین نصری، ۲۱ ساله، بنیانگذار کمپین «آینده از جوانان است» میگوید: «نسل ما در قفس بزرگ شده است. ما خانههایی در کوه درست میکنیم و از گشتوگذار در سایر مناطق کویته میترسیم. ما حتا از پیوستن به هزارهها از دیگر جوامع میترسیم. برای اینکه زنده بمانیم مجبوریم در این محله بمانیم.»
اما از نظر نسیم جاوید، نویسنده و فعال سیاسی، حملات به هزاره فقط به خاطر اختلافات فرقهای نیست. او میگوید: «من فکر نمیکنم که هزارهها فقط به خاطر اعتقادشان مورد حمله قرار بگیرند. دلیل دیگر این حملات منحرفکردن توجهها از جنبش جداییطلب بلوچ است.»
بلوچستان، فقیرترین ایالت پاکستان، میان ایران و افغانستان واقع شده و از ۲۰ سال گذشته به این سو جنبشی جداییطلبانه در آن فعال شده است. جاوید میافزاید: «این منطقه همچنین به مرکز جنگجویان بینالمللی از جمله طالبان تبدیل شده است.»
جاوید اسلحهای را که نزد خود در دکانش دارد، نشان میدهد. او تسبیح و جانماز میفروشد. او میگوید: «ما زیر سایه سلاح و ترس زندگی میکنیم. هیچ یک از ما زندگی عادی نداریم. ما ذبح میشویم. اگر نهادهای امنیتی نقشی در این نسلکشی ندارند، چرا تا حالا هیچ مهاجمی را دستگیر نکردهاند؟»
برای بسیاری از مردم هزاره ترک منطقه تنها راهحل است. امجد علی * ۲۱ ساله سه بار تلاش کرده تا بلوچستان را برای زندگی تازهای در اروپا ترک کند. وی ابتدا از ترکیه اخراج و تحویل ایران شد و از آنجا به پاکستان فرستاده شد. بار دوم او را از ایران اخراج کردند.
علی در جریان سومین تلاش خود برای رسیدن به اروپا، با ۲۵ هزاره شیعه دیگر، در چند کیلومتری مرز گرفتار جیش العدل شد، یک گروه شبهنظامی سنی دیگر که عمدتا در جنوبشرقی ایران فعالیت میکند. این گروه جهادی که وانمود میکرد جزو نیروهای امنیتی ایران است، علی و دیگران را به اردوگاهی کوهستانی در پاکستان، نزدیک مرز ایران برد.
علی به گاردین گفت «اطلاعات آنها بهروز و کامل بود. به محض رسیدن به اردوگاه، آنها با کلاشینکف به چهار هزاره شلیک کردند. دو نفر از آنها قبلا در ارتش پاکستان کار میکردند. دو نفر دیگر، بنابر ادعای جیش العدل، قرار بود به تیپ زینبیون، بپیوندند.»
بقیه را در بازداشت نگه داشته و از خانوادههایشان باج طلب کردند. علی ۵۵ روز را در اردوگاه گذراند تا اینکه اعضای خانوادهاش موفق شدند هزاران دالر باج برای آزادی او جمع کنند.
علی میگوید: «اگر حالا فرصتی پیدا كنم كه به اروپا بروم، دوباره تلاش خواهم كرد. شیعهی هزاره در پاکستان و افغانستان نمیتواند زندگی کند.»
* نام امجدعلی برای حفظ هویت وی تغییر داده شده است.