هراس از فمنیست‌های وطنی

عتیق اروند

وقتی از فمنیست وطنی می‌ترسیم دقیقا از چه می‌ترسیم؟ پاسخ روشن است: از هر آن قدرتی که زیر نام (یا به بهانه‌ی) ستم جنسیتی، نظم موجود را نشانه رفته است. آن قدرتی که به‌طور رادیکال و ریشه‌ای، علیه قدرت برساخته (potestas) بپا خاسته است. یعنی علیه هر نوع قدرت ازپیش‌موجود، نهادینه‌شده، مرکزگرا، تک‌رو، کینه‌توز و خودمحوری که هماره بر طبل تفرقه و تضعیف کناتوس‌ها (conatus) می‌کوبد و آگاهی ناشاد و دلمرده و غمگنانه را گسترش می‌دهد. و این برای ما که از نظم موجود، از قدرت برساخته منتفع می‌شویم هراس‌آور و مخاطره‌آمیز است. به همین دلیل می‌کوشیم با برچسب «افغانی» این جنبش تاریخی را به حاشیه برانیم. دستور کار ساده است: در همه‌جا از آن‌ها به نام «فمنیست افغانی» یاد می‌کنیم و این اصطلاح کنایه‌آلود را مخرج مشترک همه‌ی حرکت‌های عدالت‌طلبانه و برابری‌خواهی قرار می‌دهیم که هر آن ممکن است از دل فاشیسم دینی، ستم جنسیتی و نظام سرمایه‌داری سر بر آورند. اگر همچنان جان‌سخت بودند و به کارشان تداوم دادند، باید نادیده‌‌شان بگیریم و به دیگران هم این نادیده‌انگاری را بیاموزانیم.

مثلا به همین مورد آخر توجه کنید. چطور تقریبا همه‌ی روشنفکران و نویسندگان کشور (اعم از زنان و مردان)، بر پایه‌ی آموزه‌ها و ارزش‌های بیست سال اخیر و همچنین با دیدن افق حاکمیت طالبانی، به طور پراکنده اما یکصدا، تصمیم گرفتند که «مانیفست جنبش مستقل زنان افغانستان» را نبینند، نخوانند و حتا از نظر دیگران نیز به‌دور نگه دارند. چه شد که همه در سکوتی عجیب فرو رفتند؟ حتا نویسندگانی که صریحا در برابر انتشار آثار چپ‌گرایان در دهه‌ی نود شمسی موضع گرفتند و هراس‌شان را از ترویج اندیشه‌های سوسیالیستی و ضدسرمایه‌داری علنی ساختند، در مقابل ـ به باور ما ـ یکی از رادیکال‌ترین و انتقادی‌ترین نوشته‌های قرن اخیر (که به طور استعاری از همین سپیده‌دمان قرن پیش رو، بر امر سیاسی آیندگان سایه انداخته است)‌ سکوت اختیار کردند. ما نام این مواجهه را «همدستی ناخودآگاه جمعی» می‌گذاریم.

این سکوت و این نادیده‌گرفتن، ریشه در همان ترومایی دارد که همه‌ی حامیان قدرت برساخته از بازگشت و سیطره‌ی آن در هراس‌اند. هراس از بازگشت قدرت برسازنده (potentia)، آن نیروی غیرنهادی، مرکزگریز، پیوندزننده و دگراندیشی که در پی تجمیع کناتوس‌هاست، از امر مشترک دم می‌زند و آگاهی شاد و شور جمعی را می‌پراکند. مانیفست جنبش مستقل زنان افغانستان، دست‌خط قدرت برسازنده است. هیچ‌کس به اندازه‌ی حامیان قدرت برساخته، مدافعان نظم موجود، دلسوزان جمهوری طبقاتی، واپس‌گرایان و سنت‌مداران این دست‌خط را نمی‌تواند واضح و روشن بخواند. این‌ها می‌دانند که اگر پلب‌های (plebs) خفته برخیزند، اگر زنان و مردان ستم‌کشیده و محروم و فرودست به امر مشترک چنگ بزنند و تجمعی از کناتوس‌های بی‌شمار را ایجاد کنند، دیگر هرگز نیکتایی و ریش‌بلند به مثابه شمشیر عمل نخواهند کرد.

این حامیان قدرت برساخته، این پست‌مدرنیست‌های «افغانی» و این اصلاح‌طلبان همواره مردد، در برابر قدرت برسازنده، به همان وجه اولیه‌ی تعریف کناتوس یعنی اصل صیانت نفس، راضی‌اند. از همین‌رو می‌خواهند هراس‌شان را از فمنیسم وطنی با رویه‌ای دیگر به ما انتقال دهند. اتفاقا آنچه مشکوک می‌نماید گفتار و کردار طالبان و امارت‌خواهان نیست؛ بلکه گستراندن و پراکندن هراس و ناامیدی و اندوهی است که آپاراتوس (apparatus) نظام دست‌اندرکار آن است. پاشنه‌ی آشیل صیانت نفسی که این‌ها از آن دم می‌زنند، همان «انسان گرگ انسان» است: ترس از دیگری. بنگرید که چطور کابوس واپس‌رانده شده‌ی طالبان را دوباره پیش می‌کشند تا با معادل گرفتن هر دیگری‌ای، هر قدرت برسازنده‌ای با تحجر طالبانی، مردم را بیش از پیش به محدوده‌ی صیانت نفس و حفظ وضع موجود برانند. به همین دلیل، همانند آن‌ها که هر گفتار ضدسرمایه‌داری و نقد نولیبرالیسم را مصداقی از استبداد رأی و خود ـ محق پنداری می‌دانستند و جوانان را از وسوسه‌ی جذب در اندیشه‌های سوسیالیستی برحذر می‌داشتند، اکنون آپاراتوس جمهوری طبقاتی، هرگونه کوشش فمنیست‌های وطنی در جهت تغییر رادیکال و بنیادین نظم موجود را اغواگرایانه و آنارشیستی می‌داند و در همین گام نخست می‌کوشد تا با سکوت در برابر این صدا، آن را از صحنه به زیر کشد.   

بنابراین مسئولیت کنونی ما این است که در برابر استراتژی هابزی حامیان قدرت برساخته، استراتژی اسپینوزایی را قرار دهیم: «برای موجود انسانی هیچ‌چیز مفیدتر از موجود انسانی نیست.» سکوت شما در برابر مانیفست جنبش مستقل زنان افغانستان، هرگز به سکوت پلب‌ها در برابر شما منتج نخواهد شد. سکوت شما از برای کاهش و تضعیف کناتوس‌ها و گسترش اندوه و ناامیدی است. هم‌اکنون در برابر این سکوت، صدای رسای زنانی قرار گرفته که بر شور و عشق جمعی و تسخیر خیابان تکیه زده‌اند؛ زنانی که بر این باورند: هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود.