عادل حصارنایی
آقای سیاف مردی است که همیشه منافع خود و حزبش را در همراهی و تأیید حکومتها در کابل تعریف کرده است. در دوره مجاهدین همیشه مؤید و شریک قدرت حکومتهای وقت بود، پس از سقوط طالبان در مدتی که آقای کرزی بر سرکار بود ایشان از مواهب قدرت در حکومت او برخوردار بود؛ وزیر، والی، معین، قوماندان و سفیر داشت و اصولا یکی از شرکای قدرت آقای کرزی بود. وقتی آقای غنی قدرت را بهدست گرفت آقای سیاف نقش حاشیه اما بسیار قوی و مفیدی را در حمایت از قدرت و حکومت او بازی کرد.
مأموریت جدید پس از کرزی
او با تشکیل شورای حراست و ثبات جمعی از ناراضیان آقای غنی و مدعیان قدرت را در کابل در خانهاش در پغمان گرد آورد و نقش پولیس ضد شورش حکومت را بازی کرد.
در آن تشکیلات عمر داوودزی نقش رییسدارالانشا را بازی میکرد و این تشکیلات تا انتخابات دوم ریاستجمهوری فعال بود. آقای سیاف هیچگاه نگذاشت که مدعیان قدرت زیر چترش موی دماغ آقای غنی شوند. برخی از مواقع که آقای غنی با زیادهرویهایش حال مدعیان قدرت را میگرفت و کسانی در درون شورای حراست و ثبات سر به شورش میگذاشت آقای سیاف بلافاصله از راه سر میرسید که مصلحت امت چنین نیست و باید جانب احتیاط را گرفت. و چنین بود که افراد متمایل به شورش و نکوهش سیاسی را آرام میساخت.
اصولا حراست و ثبات یک تشکیلات و سازه سیاسی بود که باید مخالفان آقای غنی را در مواقع بحران مدیریت میکرد. گفته میشود کسی که رابطه حکومت غنی را با آقای سیاف تأمین میکرد معصوم ستانکزی رییس امنیت ملی وقت بود. او همیشه در ایام بحرانها و نیازها به پغمان و به سرای استاد میرفت و چاره کار میجست. حتا وقتی که در یکی از لویهجرگهها کسی حاضر نمیشد تا آن را رهبری و مدیریت کند، آنها از آقای سیاف به عنوان مدیر لویهجرگه استفاده کردند. در عوض این همه کار و خدمات استاد سیاف، چند اتفاق خوب برای او افتاد:
یک: هیچگاه پروندهای برای آقای ممتاز که در معاملات زمین بسیار مسألهدار شده است، باز نشد.
دو: وزرا، والیان و سفرایش غالبا در قدرت حفظ شدند.
سه: دانشگاه، تلویزیون و حزب دعوتاش به صورت باشکوهی ادامه یافت.
چهار: کرسی تدریس قرآن و مواعظش برقرار بود و به تازگیها از نعمت فیس نیز برخوردار گردیده و به صورت غیر حرفهای استفاده میبرد. در ضمن، کسی فیسبوکش را هک نمیکند.
پنج: عضویت و کرسی رهبری مسلمیار در سنا حفظ گردید. حتا وقتی یکی از اعضای انتصابی سنا میخواست خود را در برابر آقای مسلمیار کاندید کند، آقای غنی او را از کرسی سنا بدون درنظر گرفتن ملاحظات قانون به زیر کشید.
تشنهی قدرت
خلاصه این که آقای سیاف همیشه به گونه مستقیم و غیرمستقیم رابطه حسنه خود را با قدرت سیاسی در کابل حفظ کرد.
این در صورتی است که ایشان صمیمانه ارتباط را با امریکاییها تأمین نموده بود. سفرا و فرماندهان و نمایندگان خاص امریکا با آقای سیاف ارتباط وثیقی برقرار کرده بودند و عمق این روابط را میتوان در نامه آنتونی بلینکتون به غنی دریافت که در آن نامه به غنی دستور داده شده بود که در حل بحران کشورش از سیاف مشورت بگیرد.
به گمان من بزرگترین خدمت آقای سیاف به آقای غنی همکاریاش در ایجاد توافقی میان عبدالله و غنی بود. او البته در این راه یک شریک جدی، سمج و زیرک نیز داشت: حامد کرزی. هر دو از قدرت گرفتن عبدالله خشنود نبودند و نیاز داشتند تا با ایجاد توافقی میان غنی و عبدالله منتی بر آقای غنی بگذارند – بگذریم از اینکه امریکاییها نیز از چنین توافقی خشنود میشدند. از درون همین توافق بود که وزارت شهرسازی جناب خانمحمود کرزی متولد شد.
القصه اینکه با برگزاری مراسم ۸ ثور، روز پیروزی مجاهدین بر حکومت نجیب کمونیست، اتفاق شگفتی برای آقای سیاف افتاد؛ اتفاقی که در عمر سیاسی او بی سابقه بود. احمد مسعود جوان که از عدم واگذاری خیمه لویهجرگه برای تجلیل از روز ۸ ثور به شدت از آقای غنی ناراحت بود، در مانور سنگین و باشکوه در جاده میدان هوایی در شمالشرق کابل کاری بیسابقهای انجام داد. او پرچم دولت مجاهدین را بلند کرد، سرود حکومت مجاهدین را پخش نمود و آقای غنی را در سخنرانی تماشایی با بیان لطیف و شیرین به سخره گرفت و رسما از ایجاد مقاومت دوم و قدرت مجاهدین در برابر طالبان سخن گفت.
آقای غنی که بازی را باخته بود و بهشدت احساس سرخوردگی میکرد، با اشارات و الهامی به آقای سیاف فهماند که وقتش رسیده تا او به میدان بیاید و روی این جوان نورستهی جسور را کم کند. سیاف در نوشتهی کوتاه فیسبوکی نیمهفارسی (ببخشید، دری) و نیمهپشتو غیرمستقیم احمد و یارانش را متهم به ایجاد اختلاف و تفرقه نمود و بر حذر داشت. نوشتهی کوتاه او طوفانی از نقدها، فحشها، پرسشها، چالشها و نکوهشهای بیسابقه را در فضای مجازی ایجاد کرد؛ طوفان بنیانفکن و هراسآور. او را شیخ ناتو خطاب کردند، او را ملای قدرت خواندند، او را ساکت در برابر ستم و تبعیض قلمداد نمودند و… آقای سیاف هرچند کوشش کرد بر این طوفان فایق آید، اما نشد که نشد. کار به جایی رسید که با احمد تماس گرفت و گفت که منظورش از آن حرفها، او و مجاهدین نبوده بلکه از وضعیتی پیش آمده در پارلمان ناراحت است! جالب است که آقای سیاف در ماههای تشکیل پارلمان، دور هفدهم، که همراه بود با تنش، شورش، نکوهش و درگیریهای شبهقومی و سیاسی ساکت بود. چه شد که ایشان بعد از ماهها و سالها از اوضاع پارلمانی، که فرزند مؤدبش نیز عضو آن است، ناراحت و اندوهگین شده است؟ واقع قضیه این است که آقای سیاف با گفتن این سخن، که انذار و تحذیر او ناظر به وضعیت آشفته پارلمان بوده، عذری بدتر از گناه آورد. واقعا اگر ایشان از اوضاع پارلمان، که اکنون ماههاست در آرامش به سر میبرد و جز اختلافات جزئی که معمول است به انجام وظایف خود مصروف است، ناراحت میباشد چرا حتا یک مورد آن ناراحتیهای خود را با نمایندگان و هیأت اداری و رییس مجلس نمایندگان شریک نساخت؟ چرا به زعم خود، اختلافات و تفرقهها را این مدت تحمل کرد و حالا که اختلافی نیست نگران تفرقه و اختلاف در مجلس شده است؟!
درست است که آقای سیاف با طرح این موضوع تازه توانست به نوعی حمایت احمد مسعود را جلب کند و او را به ملت ارجاع داده که شاید عذرش را بپذیرند و از تقصیراتش درگذرند، اما با طرح همین موضوع تازه، حرفها و پرسشهای تازهای را طرح کرد. جوانها پرسیدند در این مدت که اشرف غنی حکومت را قومی و باندی ساخت و در همه بخشها مشغول تصفیه و تبعیض شد، او کجا بود که به ایشان تذکر دهد که این همه خلاف مصلحت ملک و امت مسلمه است؟ این همه حرام و گناه و معصیت سیاسی است؟ وقتی جنبش روشنایی به خاک و خون کشیده شد او کجا بود؟ وقتی جنبش تغییر زیر تانکها له شد او کجا بود؟ وقتی افسران و فرماندهان رشیدی از بدنه اردو و پولیس و امنیت ملی تصفیه و اخراج گردید او کجا بود؟ وقتی میلیاردها افغانی از بودجه ملی غارت و چور شد او کجا بود؟ اصلا وقتی یک ملت دربارهی کد ۹۱ و ۹۲ و کدهای دیگر میپرسید، او کجا بود؟ چرا سیاف این همه مظالم را در حق ملک و ملت دید و دم برنیاورد؟
همه به خوبی میدانیم که چه کسی خبرنگاران عرب را نزد آمر صاحب احمدشاه مسعود آورد و همان خبرنگاران او را ترور کردند و یک ملت را به ماتم نشاندند.
واقع قضیه این است که اعتراضات و اظهارات جدید آقای سیاف، که طوفانی از انتقاد و نفرین یک نسل را در پی داشت، سبب شد که ابهت و شخصیت خدشهناپذیر آقای سیاف که اکنون در سراشیبی عمر قرار دارد به شدت در افکار عمومی آسیب ببیند و ایشان را از این همه واکنش و نفرت عمومی به وحشت اندازد. حتا دست به دامن احمد مسعود و امرالله صالح شدن نیز برای ایشان سودی نداشت.
مطمئنا اگر طالبان در زمان حکومتشان به سیاف چراغ سبز نشان میدادند، و جایگاه مناسبی در حد امیرالمؤمنین یا معادل آن در امارت اسلامی برای او در نظر میگرفتند، او این جایگاه را قبول میکرد. زیرا سیاف تشنهی قدرت است و برایش فرقی نمیکند این قدرت چگونه به او میرسد.
راهحل چیست؟
پیشنهاد صمیمانهی من به آقای سیاف این است که باید از نحوه زیست سیاسی و دینی خود در گذار این همه سال باید توبه کند و به مسیر اصلی دین، سیاست عدالتپرور و مدارا و مروتگرایی دینی برگردد. هرچند که اکنون در نزد ملت خوار و ذلیل است اما ممکن است با این تمهیدیدات بتواند در نزد خدای منان و سرای آخرت عزت و منزلتی برایش دستوپا کند!
یادداشت: این یادداشت یک عضو مجلس نمایندگان است که به اسم مستعار منتشر شده است.