سناریوهای احتمالی در جنگ پیش‌رو

سناریوهای احتمالی در جنگ پیش‌رو

همزمان با خروج ایالات متحده از افغانستان، گروه طالبان تلاش‌های نظامی خود را برای بازپس‌گیری کشور و بازگرداندن امارت اسلامی شدت بخشیده است. مسأله این نیست که آیا طالبان جنگ خود را علیه حکومتِ ضعیف افغانستان به‌منظور احیای امارت اسلامی ادامه خواهد داد یا خیر، بلکه چگونگی آن است. شکی نیست که یک حمله تهاجمی شدید طالبان در راه است.

چهار سناریوی محتمل در مورد این‌که جنگ بر سر آینده افغانستان چگونه پیش خواهد رفت وجود دارد که در ذیل به‌طور خلاصه بیان شده است.

فروپاشی سریع: به دنبال حمله شدید طالبان، وضعیت امنیتی به سرعت وخیم می‌شود و زمینه برای فروپاشی حکومت ملکی و یا ارتش افغانستان فراهم می‌شود؛ طالبان در مدت کوتاه جنوب، شرق و غرب افغانستان را تحت کنترل خود درمی‌آورند و حملات این گروه بر تصرف کابل و شمال متمرکز می‌شود.

تقویت مواضع و دفاع: حکومت افغانستان با هدف تأمین امنیت مناطقی که دفاع از آن آسان‌تر باشد، مواضع خود را تقویت می‌کند و از مناطقی که ادامه‌ی حضور نیروهای دولتی در آن دشوار باشد، خارج می‌شود؛ طالبان کنترل جنوب، شرق و غرب را به دست می‌گیرند، اما حکومت افغانستان بر حفظ پایتخت متمرکز می‌شود و از نیروهای خود در تلاش برای پاک‌سازی شمال از طالبان استفاده می‌کند.

فروپاشی تدریجی: حکومت و ارتش افغانستان منسجم باقی می‌ماند و طالبان قادر به بسیج نیروهای خود و تصرف ولایات نیست. اما حکومت افغانستان به تدریج مناطق تحت کنترل خود را در برابر طالبان، آنگونه که امروز، از دست می‌دهد.

دفاع سخت: حکومت افغانستان متحد می‌شود، خلأ به میان آمده پس از خروج نظامی امریکا را با کسب حمایت خارجی پر می‌کند، کارزار سخت و سنگینی را علیه طالبان به راه می‌اندازد و مواضع خود را در سرتاسر کشور حفظ می‌کند.

با این‌حال مسلم است که اتفاقات غیرقابل‌پیش‌بینی می‌تواند مسیر جنگ را تغییر دهد. برای مثال، یک حمله تروریستی از خاک افغانستان علیه یک کشور غربی می‌تواند ایالات متحده را مجبور به ماندن در این کشور کند. یا پس از خروج، امکان دارد ایالات متحده ـ به‌طور معجزه‌آسایی ـ تصمیم بگیرد در یک کشور همسایه مستقر شود و از آن‌جا از نیروی هوایی خود برای پشتیبانی از ارتش افغانستان استفاده کند (البته هردوی این اتفاقات احتمالا سرانجام به سناریوی فروپاشی تدریجی خواهد انجامید). همچنین، در سناریوی نه‌چندان محتمل، یک کودتا نیز بسته به نحوه اجرای کودتا، می‌تواند به سناریوی فروپاشی سریع یا سناریوی تحکیم حکومت و ایستادگی بیانجامد.

با این‌حال، اگر وضعیت افغانستان همچنان در مسیر فعلی خود باقی بماند و ایالات متحده نیز خروج خود را کامل کند، سناریوهای اول، دوم و سوم محتمل‌تر از سناریوی چهارم به نظر می‌رسد. با توجه به عملکرد حکومت و ارتش افغانستان طی یک دهه گذشته، تصور این دشوار است که نیروهای افغان ـ که هم‌اکنون خسارات سنگینی را متحمل شده‌اند ـ به کلید جادویی دست یابند و بتوانند سرسختانه در سرتاسر کشور در برابر تهاجم طالبان مقاومت کنند.

سناریوی محتمل‌تر این است که حکومت افغانستان برای دفاع از مناطقی که «قابل‌دفاع» باشد، مجبور به ترک مناطق بزرگی از کشور خواهد شد.

طالبان همه جا هستند

حکومت افغانستان در تنگنا قرار دارد زیرا مراکز قدرت طالبان، برخلاف یک دهه پیش، دیگر فقط در جنوب و شرق کشور محدود نمی‌شود. طالبان با کمک القاعده چندین گروهک جهادی ازبیک و تاجیک مانند جنبش اسلامی ازبیکستان، اتحادیه جهاد اسلامی، کتابت امام بخاری و جماعت انصارالله را وارد رده‌های خود کرده است. این امر به طالبان کمک کرده است تا به ولایاتی همچون بدخشان رخنه کند. این مسأله باید سال‌ها پیش زنگ خطر را در جامعه نظامی و اطلاعاتی ایالات متحده به صدا در می‌آورد.

بدخشان که زمانی مقر اصلی اتحاد شمال در مبارزه با طالبان در دوره پیشا ۱۱ سپتامبر بود، اکنون سنگر طالبان است. مقامات افغانستان می‌گویند که از ۲۷ ولسوالی بدخشان ۲۲ ولسوالی آن در معرض تهدید طالبان و گروه‌های وابسته به القاعده (و متحد طالبان) قرار دارد. به عبارت دیگر، طالبان اکنون بر سر کنترل ۲۲ ولسوالی بدخشان با حکومت رقابت می‌کند. پانزده سال پیش غیرقابل تصور بود که بدخشان به یکی از ولایات ناامن کشور تبدیل شود.

همچنین، طالبان به ولایات شمالی افغانستان که طی دهه ۲۰۰۰ جز ولایات آرام محسوب می‌شدند، مانند سرپل، فاریاب، جوزجان، بلخ، سمنگان، بغلان، کندز و تخار، نیز به صورت قابل‌توجه نفوذ کرده است. همه این ولایات اکنون تحت فشار طالبان قرار دارند. بسیاری از مراکز این ولایات در معرض تهدید مستقیم طالبان قرار دارند. همچنین کنترل حکومت افغانستان بر ساحات خارج از مرکز ولایت کنر و مرکز ولایت نورستان، طی دو دهه گذشته تقربیا صوری بوده است.

عین مسأله در مورد ولایات غربی کشور نیز صدق می‌کند. طالبان در بادغیس، هرات، فراه و نیمروز دستاوردهای عمده‌ داشته‌اند. (طالبان در ماه می ۲۰۱۸ برای مدت کوتاهی وارد مرکز فراه شدند.)

تصویر جنوب و شرق افغانستان به ویژه تیره و تار است. هلمند، قندهار و ارزگان در کنار غزنی، زابل، پکتیا، پکتیکا، خوست و ننگرهار مراکز قدرت عمده طالبان به شمار می‌روند. در شرق، طالبان با نیروهای حکومتی بر سر کنترل ولایت میدان وردک و لوگر که دروازه‌های ورود به کابل دانسته می‌شوند، و لغمان و کاپیسا به شدت رقابت می‌کنند.

طالبان در جلب حمایت در ولایات مرکزی افغانستان مانند کابل، غور، دایکندی، بامیان و پروان با مشکلات بیشتری روبرو بوده‌اند اما حتا در این ولایات نیز طالبان مناطق مختلف را تحت کنترل خود درآورده و یا هرازگاهی حملات کلان را بر مناطق مختلف این ولایات سازمان داده‌اند. شهر کابل نیز مرتبا شاهد حملات و ترورهایی است که از جانب طالبان اجرا می‌شود.

نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان باید مواضع و مراکز قدرت خود را در برابر طالبان تحکیم کنند

بررسی وضعیت امنیتی افغانستان نشان می‌دهد که حکومت و نیروهای دفاعی این کشور در وضعیت دشواری قرار دارند. به رغم حمایت عملیاتی ارتش ایالات متحده از نیروهای ارتش افغانستان، طالبان طی چند سال گذشته دستاوردهای چشمگیری داشته‌اند. امروزه مرکز ۱۷ ولایت از ۳۴ ولایت افغانستان در معرض تهدید مستقیم طالبان قرار دارد.

این درحالی‌ است که در سال ۲۰۱۴ پس از آنکه نیروهای ائتلافِ به رهبری ایالات متحده مسئولیت امنیتی را به نیروهای افغان سپرد، هیچ‌یک از مراکز ولایات افغانستان در معرض تهدید مستقیم طالبان قرار نداشت.

اما تنها در سه سال گذشته یعنی از سال ۲۰۱۸ به این‌سو، تعداد ولسوالی‌های تحت کنترل طالبان دو برابر شده است. (قبل از سال ۲۰۱۸ حدود ۴۵ ولسوالی تحت کنترل طالبان بود، امروزه ۸۸ ولسوالی. قبل از سال ۲۰۱۸ طالبان بر سر کنترل ۱۱۷ ولسوالی با نیروهای حکومت رقابت می‌کردند، اکنون بر سر ۲۱۳ ولسوالی.)

ارتش و پولیس افغانستان بدون پذیرفتن خطر بالقوه شکست یا انتظار اینکه واحدهای نظامی‌اش یکی یکی از هم نپاشد، نمی‌تواند از تمام افغانستان دفاع کند. طالبان نقشه زمانی و مکانی نبرد با ارتش و پولیس افغانستان را که در تلاش برای دفاع از کل افغان در پوسته‌ها و ایست‌های بازرسی کوچک در ساحات مختلف کشور پراکنده شده‌اند، استادانه ترسیم کرده‌اند. طالبان و القاعده در کنار گروهک‌های وابسته به القاعده قادرند به راحتی بر بسیاری از پایگاه‌ها و مراکز ولسوالی‌ها تاخت و تاز کنند.

کماندوهای افغان که نیروهای بسیار توانمند هستند و توسط نیروهای امریکایی آموزش دیده‌‌اند، در حال حاضر به شدت تحت فشار قرار دارند، زیرا پراکنده شده‌اند و مجبورند مسئولیت‌هایی را برعهده بگیرند که برای آن آموزش ندیده‌اند، مانند تأمین امنیت مراکز ولسوالی‌ها. به رغم این‌که کماندوهای افغان دوره‌های آموزشی پیشرفته را گذرانده‌اند و تجهیزات جنگی پیشرفته در اختیار دارند، طالبان اما اغلب در نبردهای متعدد خود در برابر این نیروها پیروز شده‌اند.

این شکست‌ها روحیه و تعهد سربازان و نیروهای پولیس افغانستان را ضربه زده است. پرسنل امنیتی افغانستان به جای این‌که خطر کشته‌شدن را در هنگام دفاع از مواضع خود به جان بگیرند، معمولا پایگاه‌های خود را رها می‌کنند و یا هم تسلیم طالبان می‌شوند. ادامه تلفات پی در پی به ویژه در نبود پشتیبانی هوایی نیروهای امریکایی و نیروهای ویژه ایالات متحده برای کمک و نجات نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان، ممکن است به ترک‌ خدمت این نیروها در مقیاس کلان یا انحلال کامل واحدهای نظامی کشور منجر شود. برخی از واحدها امکان دارد صفوف ارتش و پولیس را ترک کرده و برای دفاع از مناطق محلی خود با جنگ‌سالاران یکجا شوند. واحدهای دیگر نیز ممکن است به‌طور دسته‌جمعی به آغوش طالبان بگریزند.

آنچه مانع تاخت و تاز بیشتر طالبان شده است، ترس ناشی از حضور، و هرازگاهی اعزام نیروی هوایی و نیروهای ویژه ایالات متحده به جنگ این گروه در افغانستان بوده است. هنگامی که طالبان بر مرکز ولایت کندز و بعدا بر مرکز ولایت غزنی حمله کردند، نیروهای حکومت در زمینه تدارکات، پشتیبانی رزمی و انتقال زخمی‌ها به نیروهای امریکایی متکی بودند و این ارتش امریکا بود که با حملات هوایی خود جهادی‌ها را از این دو شهر بیرون راند. همین‌طور، در جریان زمستان ۲۰۲۰، ارتش ایالات متحده حملات طالبان بر لشکرگاه و شهر قندهار را عقب زد (و به رغم آن طالبان توانست کنترل دومین سد بزرگ کشور و نیز ساحات اطراف مراکز ولایت هلمند و قندهار را به دست بگیرد).

پس از تابستان امسال ارتش ایالات متحده قادر نخواهد بود که نیروهای افغان را از شکست‌های تاکتیکی و استراتژیک نجات دهد.

حملات هوایی از پایگاه‌هایی از خارج از خاک افغانستان برای جلوگیری از تهاجم طالبان کافی نخواهد بود. حقیقت این است که مقامات امریکایی در مورد استفاده از نیروی هوایی ارتش ایالات متحده تنها به‌عنوان ابزاری برای هدف قراردادن القاعده و دولت اسلامی بحث کرده‌اند، نه برای حمایت از ارتش افغانستان در برابر طالبان.

نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان باید مواضع خود را در راستای حفظ مناطقی که این نیروها در دفاع از آن شانس بیشتری دارند، تقویت کنند. این یعنی نیروهای حکومت افغانستان باید قوای خود را از جنوب و شرق خارج کند و آن‌ها را برای دفاع از مرکز و شمال کشور جابجا کند. نیروهای دفاعی و امنیتی ملی شاید تصمیم بگیرند که از مناطقی در غرب افغانستان نیز دفاع کنند، اما این کار احتمالا دشوار خواهد بود.

اگر نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان تصمیم بگیرد همه مناطق را پوشش دهد و از جنوب و شرق نیز دفاع کند، امکان دارد شکست بخورد.

وضعیت تاکتیکی و استراتژیکی نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان در سرتاسر کشور ضعیف است. وضعیت این نیروها در جنوب و شرق کشور از بد بدتر است. طالبان به خوبی از این واقعیت آگاهند و به احتمال زیاد استراتژی نظامی خود را براساس همین واقعیت طراحی می‌کنند.

جنوبِ از دست رفته

طالبان بر مناطق روستایی مهم در هلمند، قندهار و ارزگان تقریبا مسلطند و تلاش می‌کنند تسلط خود را به کنترل کامل این سه ولایت ارتقا بخشند.

این درحالیست که جنرال‌های امریکایی کنترل طالبان بر مناطق روستایی و به اصطلاح ناتوانی این گروه در حفظ مناطق شهری را نشانه ضعف طالبان توصیف می‌کنند. این نگاه، در واقع استراتژی تاکتیکی و آزمایش‌شده جنگ چریکی طالبان برای کنترل مناطق روستایی به منظور شکل‌دادن میدان نبرد برای جنگ پیش‌رو بر سر کنترل مناطق پرجمعیت‌تر را، نادیده می‌گیرد.

طالبان می‌دانستند تا زمانی که ارتش امریکا برای کمک به نیروهای افغان در دسترس باشد، نمی‌توانند مراکز ولایات را در کنترل خود نگهدارند. بنابراین، طالبان به‌جای تمرکز بر تصرف مراکز شهری، با محاصره‌کردن مراکز چندین ولایت مهم و همچنین تلاش برای کنترل مسیرهای اصلی منتهی به این مراکز، میدان جنگ را به نفع خود آماده کردند. ولایت هلمند، قندهار و ارزگان تقریبا به دست طالبان افتاده است. مراکز این ولایت، شهر قندهار، شهر لشکرگاه و شهر ترین‌کوت، و برخی از مناطق کلیدی این ولایات تحت محاصره طالبان قرار دارد. اگر ارتش ایالات متحده مداخله نمی‌کرد، طالبان به احتمال زیاد کنترل لشکرگاه را در خزان سال ۲۰۲۰ و کنترل شهر قندهار را در اوایل سال ۲۰۲۱ به دست می‌گرفتند. بدون پشتیبانی هوایی و حمایت نیروهای ویژه ایالات متحده، سقوط این مراکز به دست طالبان دیر یا زود رقم خواهد خورد.

طالبان لزوما مجبور نیستند که مرکز هر سه این ولایت را به زور تحت کنترل خود درآورند. شاید نیازی به این کار نباشد. با قطع‌شدن مسیرهای اصلی به مراکز ولایات جنوبی (طالبان حتا در زمانی که نیروهای امریکایی در افغانستان فعال بودند، در چندین مورد شاهراه حلقه‌ای افغانستان را بستند) و کاهش توانایی‌های لجستیکی قوای هوایی افغانستان، طالبان می‌توانند تا زمان فروپاشی ارتش و پولیس یا تسلیم‌شدن این نیروها، شهرها را تحت محاصره خود نگه دارند. طالبان به احتمال زیاد به دنبال نبردی نیستند که در نتیجه آن شهرهای جنوبی افغانستان که تاج‌های مراکز قدرت این گروه در جنوب به شمار می‌روند، ویران شوند. و این امر به طالبان امکان می‌دهد تا نیروی انسانی خود را برای جنگ در شرق و مرکز افغانستان به شمول کابل ذخیره کند.

متحدان حکومت افغانستان در لشکرگاه، شهر قندهار و ترین‌کوت تا حد توان مقاومت خواهند کرد اما مقاومت به مرور زمان دشوارتر خواهد شد. طالبان سعی خواهند کرد آن‌ها را وادار به تسلیم‌شدن و به اصطلاح آشتی کنند (طالبان در پروپاگاندای خود سخن از آشتی می‌زند) به جای این‌که در نتیجه نبرد بین دو طرف شهرها تخریب شوند.

با این‌حال، ‌اگر طالبان تصمیم بگیرند برای تصرف مرکز این سه ولایت بجنگند، احتمالا ابتدا سراغ هلمند و قندهار خواهند رفت. با تحت کنترل درآوردن این دو شهر، سرنوشت ترین‌کوت با توجه به جغرافیای منزوی و دورافتادگی این ولایت تقریبا مشخص می‌شود. طالبان کنترل مسیرهای تدارکاتی منتهی به ترین‌کوت را به دست خواهند گرفت و به این ترتیب نیروهای حکومتی مستقر در این شهر از گرسنگی شهر را ترک خواهند کرد. احتمال دیگر این است که طالبان ابتدا به ترین‌کوت حمله کنند تا آن‌را به‌عنوان نمونه برای شهروندان لشکرگاه و شهر قندهار عرضه کنند.

شرقِ در نوسان

طالبان احتمالا همزمان با نبرد بر سر جنوب برای تصرف شرق نیز وارد جنگ خواهند شد. همچنین احتمال دارد که طالبان تصمیم بگیرد قبل از این‌که به سمت شرق هجوم بیاورد، دستاوردهای خود را در جنوب تحکیم بخشد. البته همه این ها به وضعیت امنیتی و وضعیت نیروهای امنیتی و دفاعی ملی افغانستان بستگی دارد.

وضعیت تاکتیکی نیروهای افغان در ولایات شرقی غزنی، زابل، پکتیا، پکتیکا، خوست و ننگرهار بهتر از وضعیت این نیروها در جنوب نیست. به استثنای شهر غزنی، طالبان برای تصرف مراکز بقیه این ولایات شرقی آشکارا تلاش چندانی نکرده‌اند.

با این‌حال، این بدان معنا نیست که مراکز ولایات شرقی در معرض تهدید نیستند. طالبان همانند جنوب ولسوالی‌های مهم شرقی را که سرنوشت این شهرها بدان بستگی دارد، تحت کنترل دارند یا بر سر کنترل آن می‌جنگند. قلات در زابل در قلب قلمرو طالبان قرار دارد و طالبان می‌توانند به سرعت برای تصرف این شهر اقدام کنند. گروه طالبان ثابت کرده‌ است که هر زمان بخواهد می‌تواند جاده حلقوی و سایر راه‌های اصلی مانند بزرگراه گردیز-خوست را ببندد.

شبکه حقانی، بازوی جدایی‌ناپذیر و قدرتمند طالبان که با القاعده نیز متحد است، در پکتیا، پکتیکا و خوست مستقر است. حقانی‌ها در غزنی نیز قوی هستند. برای نیروهای حکومت، عقب‌زدن طالبان و شبکه حقانی با توجه به این‌که هردو گروه از پایگاه‌هایی در نزدیک مرز پاکستان و از حمایت مستقیم ارتش و سرویس‌های استخباراتی پاکستان برخوردارند، در شرق دشوار خواهد بود. طالبان به احتمال زیاد قلات و شهر غزنی را در مدت کوتاه تصرف خواهند کرد. از طرف دیگر، شهر خوست نیز ممکن است برای مدتی همچنان مورد مناقشه باقی بماند، زیرا «نیروی محافظت از خوست» که از سوی سازمان «سیا» پشتیبانی می‌شود، امکان دارد وارد عمل شود (زیرا آنوقت چیز زیادی برای از دست دادن نخواهد داشت). عین سناریو احتمالا درباره شهر شرن و گردیز نیز تکرار می‌شود. اگر طالبان بتوانند زابل، غزنی، وردک و لوگر را تحت کنترل خود درآورند، سقوط پکتیا، پکتیکا و خوست فقط زمان لازم دارد.

دروازه ورود به کابل

اگر طالبان بتوانند کنترل شرق را در دست بگیرند، نبرد بر سر کابل چندان دور نخواهد بود. طالبان طی چند سال گذشته تلاش کرده‌اند میدان نبرد بر سر کابل را به نفع خود آماده کنند. طالبان در حال حاضر بر سر کنترل ۹ ولسوالی از ۱۵ ولسوالی کابل رقابت می‌کند. به همین دلیل اعضای طالبان روزمره قادر به انجام حملات تروریستی در داخل پایتخت هستند.

طالبان برای این‌که بتوانند حمله خود را بر شهر کابل آغاز کنند، باید نخست ولایت لوگر و وردک را که به‌عنوان دروازه ورودی پایتخت عمل می‌کنند، تحت کنترل خود درآورند. در حال حاضر طالبان در بیشتر ولسوالی‌های لوگر و وردک حضور چشمگیری دارد، به‌طوری که مراکز این دو ولایت هم اکنون در معرض تهدید طالبان قرار دارند.

طالبان درحال حاضر از موقعیت خوبی برای فشار به منظور تصرف کابل برخوردارند. در لوگر، طالبان چهار ولسوالی از هفت ولسوالی این ولایت را کنترل می‌کنند و بر سر دو ولسوالی دیگر با حکومت رقابت می‌کنند. در وردک، طالبان سه ولسوالی را تحت کنترل دارند و بر سر کنترل چهار ولسوالی با نیروهای حکومت رقابت می‌کنند.

به علاوه، گروه طالبان در سایر ولایات پیرامون کابل از جمله در کاپیسا، لغمان و پروان از نفوذ قابل‌توجهی برخوردار است.

اگر طالبان در تصرف لوگر و وردک موفق شوند و بتوانند فشار خود را بر ولایات اطراف ولایت کابل و همچنین ولسوالی‌های ولایت کابل که شهر کابل را احاطه کرده‌اند، حفظ کنند، نبرد بر سر پایتخت افغانستان آغاز خواهد شد.

شمالِ آشفته

طالبان همزمان با جنگ برای تحت کنترل درآوردن جنوب و شرق افغانستان، حملات خود را در شمال کشور ادامه خواهد داد. این گروه در اواسط دهه ۲۰۰۰ با سرعت خیره‌کننده‌ای نفوذ خود را در شمال گسترش داد. استراتژی طالبان به قدری در شمال مؤثر واقع شده است که از ۱۷ ولایت، مراکز ۸ ولایت آن در معرض تهدید مستقیم طالبان قرار دارند. میمنه، سرپل، مزارشریف، ایبک، پلخمری، شهر کندز، تالقان و فیض‌آباد از جمله این ۸ مرکز هستند.

طالبان از دستاوردهای خود در شمل که به سختی به دست آمده به راحتی دست نمی‌کشد. علاوه براین، ادامه جنگ در شمال واحدهای اصلی ارتش و پولیس افغانستان را که حکومت می‌تواند از آن‌ها برای دفع حملات طالبان در جنوب، شرق و کابل استفاده کند، درگیر خود می‌کند.

درحالی‌که شمال مسلما یک منطقه استراتژیک برای طالبان به شمار می‌رود، اما نسبت به جنوب، شرق و کابل در جایگاه ثانویه قرار دارد.

غربِ وحشی

طالبان همچون شمال، دستاوردهای چشمگیری در غرب افغانستان داشته است. تصادفی نیست که شهر فراه، در کنار مرکز ولایت غزنی و مرکز ولایت قندز، در گذشته مورد تاخت و تاز طالبان قرار گرفته است. طالبان در فراه، هرات و بادغیس حضور قابل ملاحظه دارند و ولسوالی‌های زیادی را در این حوزه تحت کنترل خود درآورده‌اند یا بر سر آن با حکومت می‌جنگند.

اگر طالبان جنوب و شرق را موفقانه تحت کنترل خود درآورد، برای تصرف غرب نیازی به تخصیص منابع قابل‌توجه نخواهد داشت. با داشتن کنترل جنوب و ادامه حملات مخل در شمال، مسیرهای اصلی تدارکاتی ارتش و پولیس قطع خواهد شد و ولایات غربی با تلاش حداقلی به دست طالبان سقوط خواهند کرد.

مرکزِ به مراتب سرسخت

با این‌که طالبان در بیشتر نقاط کشور از موقعیت خوبی برخوردارند، اما ردپای این گروه در ولایات هزاره‌نشین مرکزی افغانستان مانند غور و بامیان بسیار محدود است. هزاره‌ها طی حکومت طالبان رنج دیدند و برای حفظ قلمرو خود سازمان خواهند یافت. جنگ‌جویانی که تحت چتر فاطمیون در ایران برای جنگ در برابر دولت اسلامی (داعش) در عراق و سوریه آموزش دیده‌اند، احتمالا صفوف مقاومت هزاره را تقویت خواهند کرد.

با وجود این، اگر طالبان بتوانند مناطق اطراف ولایات هزاره‌نشین را تحت کنترل خود درآورند، توانایی هزاره‌ها برای مقاومت در برابر یورش طالبان به مرور زمان کاهش خواهد یافت.

نقشه طالبان برای بازپس‌گیری افغانستان، طی یک دهه گذشته با دقت ریخته و کشیده شده است، امری که برای ارتش ایالات متحده کاملا واضح بوده است. استراتژی کارآمد جهادی‌ها عمدا در برخی مواقع نادیده گرفته شد، اما در آینده‌ نزدیک، فقط برای نیروهای افغان دردسرساز خواهد شد.

بیل روزیو همکار ارشد بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها و سردبیر جورنال «لانگ وار» این بنیاد است.