در یک‌قدمی حادثه، در آشوب ناامنی کابل

در یک‌قدمی حادثه، در آشوب ناامنی کابل

نقش و مسئولیت دولت در کشتارهای هدفمند چیست؟

در آشوب ناامنی کابل، روزی که حادثه امنیتی رخ ندهد، از نظر مردم یک روز عادی به‌حساب می‌رود. در پایان یک روز عادی در کابل، سه‌شنبه‌شب، یازدهم جوزا درحالی‌که با دوستانم از ساحه‌ی سرکاریز غرب کابل می‌گذشتیم، صدای انفجار بزرگ را شنیدیم. در یک‌قدمی حادثه بودیم. مردم در محل سراسیمه شدند. طبق معمول برخی به‌سوی محل انفجار می‌رفتند تا به زخمی‌ها کمک کنند و شماری هم از ساحه به‌دلیل ترس از انفجار بعدی که اخیرا در بسیاری از رویدادهای انتحاری و انفجاری اتفاق افتاده، دور می‌شدند. من و دوستانم نمی‌توانستیم برگردیم به محل حادثه، شلوغ شده بود و موترهای زیادی در حال دورشدن از محل حادثه بودند. ما هم ترجیح دادیم تا از پس‌کوچه‌‌ای خود را از محل انفجار دور کنیم.

در آغاز روشن نبود که این بار هدف چه کسی است، اما یقین داشتیم که مثل همیشه قربانیان مردم هستند. فکر می‌کردیم شاید هدف مقام پولیسی باشد که با چند موتر تعقیبی چند دقیقه پیش از چهار راه شهید از مقابل ما گذشته بود. پس از گذشت چند دقیقه‌ از طریق شبکه‌های اجتماعی روشن شد که هدف انفجار یک موتر نوع کاستر مسافربری داخل شهری بوده که مردم عادی را از مرکز شهر به سمت دشت برچی انتقال می‌داد. پس از چند دقیقه از انفجار اول، انفجار دوم نیز در همان ساحه رخ داده بود و هدف انفجار دوم نیز موتر نوع کاستر بود که هدف و قربانی مردم کارگر بودند.

در رویداد انفجاری حمله بر دو موتر نوع کاستر در ساحه سرکاریز، بیشترین قربانیان مردم عادی و غریب‌کار از گروه قومی خاص، یعنی هزاره‌ها بودند که پس از یک روز کار در خیابان‌های کابل، شب را به امید گذراندن با فامیل به‌سوی خانه می‌رفتند، اما هدف انفجارهای هدفمند قرار گرفتند و برای همیشه چشم از زندگی بستند.

حمله انفجاری بر دو موتر کاستر مسافربری شهری در غرب کابل در حالی‌ اتفاق می‌افتد که همین چند هفته قبل دانش‌آموزان مکتب سیدالشهدا در دشت برچی که عموما دختران خردسال بودند، با انفجارهای پی‌هم کشته ‌شدند. «شکریه» هنوز گم است و معلوم نیست انتحار یا انفجار با تن نازک این کودک چه کرده ‌است.

حذف و کشتار هدفمند هزاره‌ها

فردای روزی که حادثه در نزدیکی ما رخ داد، دو انفجار مشابه دیگر نیز بسیاری را به کام مرگ کشاند. واکنش‌ها این نوع حملات مختلف است. بسیاری این حملات را کشتار و حذف هدف‌مند هزاره‌ها می‌دانند. دکتر محمدامین احمدی، استاد دانشگاه و عضو هیأت مذاکره‌کننده دولت افغانستان با طالبان در واکنش به این رویداد خونین حملات انفجاری بر موترهای کاستر و تونس در غرب کابل، نوشته است که در ادامه حملات گذشته، این حمله نیز یک هدف کاملا غیرنظامی از گروه قومی خاص را هدف قرار داده است: «لذا این تئوری را که هزاره‌ها به‌دلیل قومیت و مذهب خود هدف کشتار سیستماتیک‌اند، بیش از پیش تقویت کرد.»

تئوری حذف و کشتار سیستماتیک هزاره‌ها در افغانستان زمانی قطعی تلقی می‌شود که برعلاوه هدف قرارگرفتن از سوی گروه‌های تروریستی مثل داعش و طالبان، این مردم از سوی حکومت افغانستان نیز مورد بی‌توجهی و بی‌مهری قرار می‌گیرند. هزاره‌ها به‌عنوان گروه قومی که عملا هدف حذف و کشتار سیستماتیک گروه‌های تروریستی ملی و بین‌المللی قرار دارند، از سوی دیگر به‌طور سیستماتیک از ساختارهای دولتی و نهادهای امنیتی نیز حذف شده‌اند و به حاشیه رفته‌اند. فعلا هزاره‌ها در هیچ یک از نهادهای امنیتی و ساختارهای تصمیم‌گیرنده حضور واقعی و حتا سمبولیک ندارند و عملا دست‌شان از همه‌جا کوتاه است. بنابراین چگونه می‌توانند در برابر دیو تروریسم ملی و بین‌المللی از جان خود محافظت کنند، درحالی‌که از نهادهای امنیتی و تصمیم‌گیرنده نیز رانده شده و به‌طور هدفمند حذف شده‌اند. با توجه به وضعیت استثنایی هزاره‌ها در شرایط کنونی، حکومت افغانستان و شخص‌ رییس‌جمهور غنی اگر عملا در حذف و کشتار سیستماتیک هزاره نقش ندارند، به‌طور ضمنی به بخشی از پروژه حذف و کشتار هزاره‌ها کمک می‌کنند.

نقش و مسئولیت دولت در این کشتار هدفمند

توانایی تأمین امنیت همگانی و صیانت از جان و مال شهروندان از جمله دلایل وجودی یک دولت ملی به‌حساب می‌رود. دولت‌ها برعلاوه مسئولیت‌های ملی، به‌عنوان تابعان دایمی نظام بین‌الملل نیز مطرح هستند و بر مبنای حقوق بین‌الملل و حقوق بین‌المللی بشردوستانه، دولت‌های ملی مسئولیت تأمین امنیت و حفظ جان و مال شهروندان‌شان را بر عهده دارند. بر مبنای ماده چهارم پیش‌نویس کمیسیون حقوق بین‌الملل، برای گریز از مسئولیت بین‌المللی و حقوق بین‌المللی بشردوستانه، دولت‌ها نمی‌توانند ویژگی‌های سازمانی و دشواری‌های سیاسی را مطرح کنند. زیرا حقوق بین‌الملل نمی‌پذیرد که دولتی به‌دلیل تقسیمات اداری داخلی یا ملاحظات سیاسی از مسئولیت بین‌المللی خود شانه خالی کنند.

دولت‌هایی که در قلمرو آن تروریستان و شورشیان فعالیت می‌کنند، در بسیاری از موارد مسئول رفتار و عملکرد تروریستان و شورشیان نیز به‌حساب می‌روند. به‌خصوص در شرایطی که برخی از نهادها و ارکان دولت در مظان اتهام همکاری و هم‌دستی با تروریستان و شورشیان و یا چشم‌پوشی از مسئولیت‌شان در قبال تأمین امنیت شهروندان قرار داشته باشند. چشم‌پوشی از مسئولیت به این معنا است که برخی از نهادها و ارکان دولتی متعهد بر تأمین امنیت، صیانت و حفاظت از شهروندان آسیب‌پذیر در مقابل رفتار و عملکرد شورشیان و تروریستان هستند، اما به دلایلی در انجام وظیفه و مسئولیت‌‌شان کوتاهی می‌کنند.

با توجه به این موضوع، دولت و حکومت افغانستان نه‌تنها در قابل تأمین امنیت اقلیت‌های مذهبی و قومی کوتاهی می‌کند، بلکه در مواردی مسئولین حکومت در راستای منافع گروه‌های تروریستی نیز حرف می‌زنند و عمل می‌کنند. چنان‌که شخص رییس‌جمهور غنی گفته بود که در زندان‌های حکومت افغانستان عدالت رعایت نشده و همه از یک قوم زندانی هستند. درحالی‌که زندانیان کسانی‌اند که مرتکب جنایت‌های هولناک و خشونت‌های همچون حملات انتحاری و انفجاری شده‌اند و به‌طور هدفمند اقلیت‌های قومی و مذهبی را هدف قرار داده بودند. با این‌حال حکومت افغانستان در یک اقدام بی‌نتیجه در راستای پیشبرد پروسه صلح که اکنون به بن‌بست رسیده و در جریان این پروسه صلح خشونت‌ها به هدف کشتار یک قوم خاص بیشتر از قبل شدت گرفته، بیش از پنج هزار زندانی گروه تروریستی طالبان را با حکم ریاست‌جمهوری آزاد کرد و قرار است بیش از هفت‌هزار زندانی دیگر این گروه تروریستی را نیز آزاد کند.

دولت افغانستان بر مبنای قانون اساسی و همین‌طور بر مبنای قوانین بین‌المللی و حقوق بشری مسئولیت دارد که هزاره‌های افغانستان را به‌دلیل هدف قرارگرفتن از سوی گروه‌های تروریستی مثل طالبان و داعش مورد حمایت ویژه امنیتی قرار دهد و تأمین امنیت کند. اما نه‌تنها دولت افغانستان مسئولیت‌اش را انجام نمی‌دهد، بلکه بسیاری از نهادهای دولتی افغانستان مظنون به همکاری با گروه‌های تروریستی در زمینه‌ی کشتار هدفمند هزاره‌ها هستند و یا حداقل در این زمینه از مسئولیت‌شان در قبال تأمین امنیت هزاره‌ها چشم‌پوشی می‌کنند. حتما سوال خلق می‌شود که چرا دولت و حکومت افغانستان از مسئولیت‌شان در قبال تأمین امنیت هزاره‌ها چشم‌پوشی می‌کنند؟ پاسخ این سوال واضح است. پاسخ در ماهیت منازعه‌ و جنگ جاری در افغانستان است.

جنگ افغانستان قومی است، چرا که مناسبات قدرت در افغانستان قومی است. قومیت خانه‌ی قدرت و به همین دلیل عامل اصلی منازعه و جنگ است. اما سال‌هاست که از این منازعه قومی و جنگ جاری خوانش گمراه‌کننده صورت می‌گیرد. برخی به‌طور هدفمند به این جنگ خونین صبغه‌ی ایدئولوژیکی می‌دهند. اما واقعیت این است که ایدئولوژی دو طرف منازعه قدرت یکی است؛ ناسیونالیسم کور که مبتنی بر حذف دیگران از ساختار قدرت از جمله هزاره‌ها تعریف شده است. در این میان هزاره‌ها به دلایلی واضح نه‌تنها هدف اصلی حذف و کشتار قرار گرفته‌اند، بلکه در مناسبات قدرت درون‌قومی بازی‌گران قدرت، تبدیل به ابزار جنگ شده‌اند. انسان‌ هزاره‌ را می‌کشند تا همدیگر را بدذات و بدسرشت نشان بدهند. هزاره‌ می‌کشند تا همدیگر را خشن و وحشی‌ نشان بدهند. هزاره می‌کشند تا به همدیگر ثابت کنند که میراث‌دار اصلی خشونت اسلاف‌شان هستند، همان‌طوری‌که آن‌ها هزاره می‌کشتند تا به کمپنی هند شرقی ثابت کنند که صاحبان اصلی افغانستان هستند و می‌توانند در این جغرافیای خون دولت حائل طبق خواست بریتانیای کبیر به‌وجود بیاورند. بنابراین نقش دولت و حکومت افغانستان در این کشتار هدفمند کمتر از گروه‌های تروریستی نیست، چرا که در ساختارهای دولتی و نهادهای امنیتی نمایندگان هزاره‌ها به کلی حذف شده‌اند و هیچ کسی از این گروه قومی آسیب‌پذیر در مقام تصمیم‌گیرنده نیست تا برای تأمین امنیت هزاره‌ها تلاش کند.

با این‌حساب تروریستان داعش و طالب یا به قول مقام‌های بلندپایه دولتی از جمله شخص رییس‌جمهور غنی، مخالفان سیاسی یا برادران ناراضی، در هر کجا که خواستند انسان می‌کشند، فارغ از این‌که قربانیان زن باشد، مرد باشد، پیر باشد، کودک باشد، مردم عادی باشد یا معلم و استاد دانشگاه. چنان‌که در مکتب سیدالشهدا دختران و کودکان دانش‌آموز را کشتند، در مسیر هرات-غور و سه‌شنبه شب در سرکاریز مردم عادی و کارگران را کشتند، در دشت برچی نوزادان و زنان باردار، پیرمردان نمازگزار، جوانان ورزشکار و بیشمار مردمان عادی را کشتند که هیچ نقشی در جنگ نداشتند، جز این‌که از جنگ نفرت داشتند. دولت و حکومت افغانستان در این میان، اما تنها به اعلامیه‌های تکراری بسنده کرده و طبق معمول با کلمات زشت چنین رویدادها را تقبیح کرده که بیشتر به طنز تلخ و سخره‌ گرفتن قربانیان می‌ماند.