از آنجا که این روزها هر کس سعی میکند به زنان احترامی ویژه بگذارد، ما نیز تصمیم گرفتیم در این حوزه، مقداری روشنگری کنیم. گفتیم، بعضی مفاهیم مشکل مربوط به علم زنشناسی را توضیح بدهیم. هر کس وسعاش:
زوجه: زن، یک نوع خانم که به جهت اطفای ِ غضب بر سر و تناش مشت کوبند.
ازدواج: پیمان، قول شرف. در افغانستان مردم آن را مقدس دانند، چندان که تاخیر در آن روا ندارند. گاه دختران و پسران سه ساله را به عقد هم درآورند تا آنگاه که ایشان عروسی کنند به سالها متبرک بوده باشند.
اجازه: آنچه زوجهها از شوهران خود خواهند. گویند در زمان حضرت نوح رضیالله عنه، شوهران در دادن اجازه به زنان زیادهروی کردند و خداوند آنان را در سیل فرو گرفت. همچنان نقل است که در تمدن ِ دایناسورها، اجازه دادن به زنان عجیب مایهی آبرو ریزی بود.
تمتع: لذت بردن از متاع ِ خویش، چه متاع بیجان باشد چه متاع حیه. حیه دلالت بر انوثت کند.
سن: تعداد سالها که بر کسی رفته باشد. در بعضی ممالک راقیه چون افغانستان، دختران چون نه ساله شوند، سن شان دو برابر حساب شود به قدرت ِ خداوند. از آنکه موقع ازدواج و اطاعت شان باشد.
حق: به معنای نادر و کمیاب. شوهران گاه از آن شمهیی به زنان خود بخشند. زنان در خواستن آن دایم افراط ورزند. چندان که گاه حتا رفتن به بازار را نیز حق خود شمارند. بعضی آدم سست عناصر این حق را به زنان خود داده تا ابد پشیمان شده به کل بی اختیار گردند.
تکلیف: کار باشد از قبیل آشپزی و شاش ِ طفلان شستن. نیز به معنای اطاعت مطلق از شهوات شوی آوردهاند. تکلیف از آن ِ زنان است. بر مرد تکلیف سخت گران آید.
ارث: بازماندهی مال و ملک. به زن نرسد. در حکمتاش گفتهاند که زن میراث را ضایع کند. از بعد ِ مرگ شوهر بسیار زنان با خواهر خواندهگان خویش پارتی کرده شوی موی از یاد برده اند. به این جهت ارث بر آنان حرام گردید.
شب: بعد از روز. شب تیره و تار باشد. شوهران اغلب در شب به زنان اجازه دهند که از ایشان اطاعت کنند. بعضی زنان تمارض کنند یا دیگر عذر آورند. لیکن عذر زن هرگز مشروع و معقول نباشد. زیرا که سیدعالمی بلخی، از پدر خود وپدرش از پدر خود و پدر ِ پدرش از پدر خود و پدر ِ پدر ِ پدرش از پدر خود و… از اسقر بن حمدان کوفی از نوادهگان خواهرزادهی امام حسن علیهالسلام روایت کرده که زن چه هست که عذرش باشد.
عسر: تنگنا. بهانهی بعضی زنان جهت گریختن از اوامر شهوانیهی شوهر. گویند جا نیست. خانه تنگ است. بر این بهانه طفلان بخندند. چرا که نابالغان نیز دانند که امروز خانه هرگز تنگ نسازند.
حجاب: پوشش زنان که موجب عفاف باشد. در نزد شیخ حجاب روا نبوده بل حرام باشد. گویند شیخ ما روزی بر بازارکی میگذشت. زن محجبهیی بر او بانگ زد که والله بالله دوستت دارم. شیخ ما از این بانگ بیقرار شده از سن زن مذکوره سوال نمود. گفت: ای شیخ من چهارده سالهام. شیخ ما به مزاح گفت: ای جگرت را بخورم! گویند بعدا این مزاح راستی شد.