رییس سابق دستگاه اطلاعات عربستان سعودی از نقش خود در افغانستان می‌گوید

شاهزاده ترکی‌الفیصل در مصاحبه‌ای اختصاصی با روزنامه نیو لاینز در مورد بازگشت طالبان و نقش او در چندین دهه جنگ صحبت می‌کند.

گذشته به شیوه‌ی گستاخانه به زمان حال نقب می‌زند. هنگام عقب‌نشینی غرب از افغانستان و تثبیت تسلط طالبان بر کشور، شاهزاده ترکی‌الفیصل در آپارتمان پنت‌هاوسی در یکی از مرفه‌ترین محله‌های لندن نشسته بود. رییس سابق سرویس اطلاعاتی عربستان سعودی، در طول عمرش شاهد بحران‌هایی مشابه بوده است. او می‌تواند برخی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ اخیر خاورمیانه و فراتر از آن را به یاد آورد: اشغال افغانستان توسط شوروی، ظهور اسامه بن لادن و القاعده، حمله عراق به کویت و البته یازده سپتامبر. در تمام این مدت، او همواره بر این باور بوده که کارش در جهت منافع کشور و ایمانش بوده است.

ما در یکی از روزهای تابستانی در ماه سپتامبر در کنزینگتون جنوبی ملاقات کردیم. آن زمان ترکی در حال تبلیغ انتشار کتاب خود بود؛ کتابی از خاطرات او به نام «پرونده‌ افغانستان». در ابتدا منشی شخصی وی، زنی زیبا که مرا به یاد مادام آدلاید بنفامیل در انیمیشن «گربه‌های اشرافی» انداخت، به استقبال من آمد. او مرا به اتاق نشیمن خلوتی که محل کار ترکی بود هدایت کرد. ترکی مردی ملایم با موهایی نقره‌ای،‌ حدود ۷۵ ساله، با ظاهری بی‌آلایش بود. شلواری رسمی و پیراهنی بدون چروک به تن داشت و رویش بند شلوار انداخته بود. دستبندی به شکل پرچم ملی عربستان سعودی به دست داشت، گویی می‌خواست بر وفاداری خود تأکید کند.

ترکی در طول مصاحبه به زبان انگلیسی روان صحبت می‌کرد، لحنش دوستانه اما جدی و اصولی بود؛ لحنی مردی شایسته که حتما در طول این سال‌ها با صدها روزنامه‌نگار ملاقات کرده است. کلماتش چینش دقیقی داشت، و حتا وقتی شوخی می‌کرد، مطمئن می‌شد که منظورش را رسانده است. این عزم راسخ برای عدم افشای بیش از اندازه‌ی خود، برای ترسیم مرز بین حریم شخصی و سیاسی، در کتاب او نیز مشهود است. در کتاب ۲۵۰ صفحه‌ای «پرونده افغانستان»، اطلاعات کمی در مورد سابقه ترکی وجود دارد و او همچنان فردی ناشناخته است. اما برای نگاهی به آثار یکی از پرنفوذترین شخصیت‌های ژئوپلیتیکی در دهه‌های اخیر که بی‌سروصدا کارش را انجام داده، کتابی است که خواندن آن ضروری است و با رویدادهای جاری ارتباط تنگاتنگی دارد.

بیست سال پس از ۱۱ سپتامبر، در بحبوحه‌ی طرح دعوا‌های قانونی خانواده‌های قربانیان در خصوص نقش رسمی پادشاهی عربستان در حملات تروریستی، اف‌بی‌آی اسناد محرمانه‌ای را منتشر کرده که ارتباط‌ات بین شهروندان سعودی و هواپیماربایان را روشن می‌کند. در عین حال، طالبان دوباره در کابل قدرت را به دست گرفته‌اند، شرایطی دقیقا شبیه دوره‌ی تعیین‌کننده در زندگی حرفه‌ای ترکی. وقتی از او درباره‌ی آخرین اخبار از افغانستان پرسیدم، او به من گفت که عربستان سعودی باید هر کاری می‌تواند برای «بهبود وضعیت مردم عادی آن‌جا انجام دهد.» با این حال، وی قاطعانه معتقد بود که دولت طالبان نباید در سطح بین‌المللی به رسمیت شناخته شود مگر این‌که روابط خود را با القاعده، «یک سازمان تروریستی خودخوانده» قطع کند.

ترکی پسر ملک فیصل و نوه‌ی ملک عبدالعزیز، بنیان‌گذار عربستان سعودی مدرن است. وی در جوانی لیسه را در امریکا گذراند و مدرک لیسانس خود را در رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه جورج تاون در واشنگتن دی‌سی دریافت کرد. او ادعا می‌کند که زندگی حرفه‌ای‌اش بعد از اتمام درس و بازگشت به عربستان سعودی در اوایل دهه ۱۹۷۰، پس از این‌که مامایش به او در سرویس اطلاعاتی سعودی، ریاست دستگاه اطلاعات عمومی (GID) شغلی داد، خیلی تصادفی شکل گرفت. او خلاصه‌ی گزارش سازمان اطلاعات عربستان سعودی در مورد افغانستان را ارائه می‌داد و در سال ۱۹۷۷ به‌عنوان رییس کل سرویس منصوب شد. محتویات کتاب «پرونده افغانستان»، که تقریبا تمرکز منحصر به فردی بر این جنبه از حرفه‌اش دارد،‌ کاملا با نام آن همخوانی دارد. این کتاب نقش مخفیانه‌ی عربستان سعودی در افغانستان را در سه مرحله شرح می‌دهد که با اشغال شوروی ۱۹۷۹-۱۹۸۹ شروع می‌شود؛ دوره‌ای که ترکی با افتخار خاصی از آن یاد می‌کند.

بودجه GID برای مجاهدین افغان در این دوره به‌صورت دقیق در جاهای دیگر ثبت شده که مهم‌ترین آن‌ها در کتاب «جنگ‌های ارواح» استیو کال است، و ترکی در مورد حمایت‌های مالی عظیمی که وی در همکاری با سیا انجام داد، ابراز تأسف نمی‌کند. بارزترین نشانه‌ی پشیمانی در او زمانی دیده می‌شود که می‌نویسد او و همتایان امریکایی‌اش در مقایسه با عواقب احتمالی بلندمدت اقدامات خود، بیش از حد بر هدف فوری پیروزی در جنگ تمرکز کرده‌ بودند.

حتا اکنون، چند دهه بعد، مقیاس و جاه‌طلبی این عملیات تکان‌دهنده است. وقتی GID موافقت کرد که بودجه سیا برای مجاهدین را به‌صورت دالر تطبیق دهد، جنگ هنوز در مراحل ابتدایی خود بود. تا سال ۱۹۸۹، طبق برآورد ترکی، دو سازمان اطلاعاتی مجموعا سالانه ۱ میلیارد دالر به شورشیان افغان داده‌اند. او اعتراف می‌کند که این رقم حیرت‌انگیز کم‌تر از میزانی است که مجاهدین واقعا از پادشاهی دریافت کرده‌اند، زیرا شامل کمک‌های سازمان‌ها و کمک خصوصی شهروندان سعودی نمی‌شود.

بی آن‌که نیازی به گفتن باشد، بدیهی است که ترکی فکر می‌کند که مجاهدین نمی‌توانستند شوروی را بدون کمکGID ، سیا و سایر سازمان‌های اطلاعاتی شکست دهند. یکی از جالب‌ترین نکاتی که وی در این بخش از کتاب بیان می‌کند مربوط به کمک دولت چین به مجاهدین است، موضوعی که ما هنوز اطلاعات خاصی درباره آن داریم. وی می‌نویسد که برخلاف کمک‌های نظامی متکبرانه و غالبا بی‌اثر ایالات متحده و بریتانیا، چینی‌ها «تأمین‌کننده بسیار مفید و کارآمد» تجهیزات نظامی بودند.

بخش دوم «پرونده افغانستان» با خروج شوروی از این کشور در فبروری ۱۹۸۹ آغاز می‌شود و دوران سخت‌تری از زندگی حرفه‌ای ترکی را شامل می‌شود. او به من گفت می‌خواست جامعه بین‌المللی برنامه توسعه‌ی بزرگی را در مناطق مرزی افغانستان و پاکستان انجام دهد، زیرا «تنها راه تبدیل سلاح به گاوآهن همین بود». او در این کتاب می‌نویسد که وقتی هیچ گوش شنوایی برای پیشنهاد خود نیافت، نگرانی او به تدریج با شعله‌ورشدن جنگ میان مجاهدین، شدت گرفت. سرخوردگی‌ای که او احساس می‌کرد در نوشته‌ها و شخصیت او به چشم می خورد. او برای من توضیح داد که او «شکاف آشکاری» بین «کارزار شرافت‌مندانه‌ای که برای آزادسازی افغانستان و مردم افغانستان صورت گرفت و شیوه بسیار ننگینی که رهبران آن پس از خروج شوروی در پیش گرفتند، می‌بیند.»

ارزیابی او از رهبران مجاهدین در این کتاب، افغان‌ها را چندان شگفت‌زده نخواهد کرد. در قسمتی به یاد ماندنی، وی دیدار آن‌ها از عربستان سعودی را یاددآور می‌شود. او می‌نویسد که در لحظه تلاوت آیات قرآن در داخل کعبه یک‌دیگر را در آغوش گرفتند. در صحنه‌ی بعدی، آن‌ها در حال مشت‌زدن به اتوبوسی هستند که عازم مدینه، محل دفن حضرت محمد، بود.

از قضا، دو نفر از بزرگ‌ترین استفاده‌کنندگان از حمایت مالی GID جزو آن دسته از رهبران مجاهدین افغان هستند که ترکی آن‌ها را بیش از دیگران مورد انتقاد قرار می‌دهد: عبدالرب رسول سیاف، رهبر دعوت اسلامی و گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی. او علی‌رغم این‌که حکمتیار را «یکی از سخت‌ترین، قوی‌ترین و مؤثرترین رهبران مجاهدین» توصیف می‌کند، می‌نویسد که «برخورد سیاسی با او غیرممکن است». در سال ۱۹۹۰، قبل از تصرف کابل توسط مجاهدین، ​​حکمتیار از حمله‌ی عراق به کویت حمایت کرد و باعث شد موقتا رابطه‌اش با دولت سعودی تیره شود. شاید همین رویداد دلیل برخی از بیزاری‌های ترکی باشد. در واقع، ترکی از این کتاب برای متهم‌کردن حکمتیار به سازمان‌دهی کشتار ایدئولوگ جهادی فلسطینی، عبدالله عزام، که در پیشاور در سال ۱۹۸۹ ترور شد، استفاده می‌کند. وقتی از او خواستم روشن کند که آیا این قضاوت براساس نظر شخصی است یا گزارشات اطلاعاتی، او گفت که طبق گزارشات اطلاعاتی است. حکمتیار همواره دخالت در این مورد را رد کرده است.

ترکی می‌نویسد زمانی که افغانستان در اواسط دهه ۱۹۹۰ وارد جنگ داخلی شد، عربستان سعودی بودجه‌ی مجاهدین را متوقف و در عوض بر ارسال کمک‌های بشردوستانه تمرکز کرد. همانند اکنون، این کشور به‌شدت به کمک نیاز داشت. گفته می‌شود بیش از ۱ میلیون افغان در درگیری با شوروی کشته شده‌اند. ده‌ها هزار نفر دیگر در دوره‌ی بعد، زمانی که مجاهدین بر سر به‌دست‌گرفتن کنترل کابل با یکدیگر جنگیدند،‌ جان خود را از دست دادند. هنگامی که طالبان در سال ۱۹۹۶قدرت را به‌دست گرفت، عربستان سعودی، پاکستان و امارات متحده عربی تنها دولتی‌هایی بودند که آن‌ها را به‌عنوان حاکمان قانونی افغانستان به رسمیت شناختند. در این کتاب، ترکی با این ادعا که ریاض به حکومت طالبان هشدار داده بود که تنها در صورت توافق سیاسی با احمدشاه مسعود، رهبر جنبش مخالف اتحاد شمالی، بودجه دریافت خواهند کرد، این حرکت بحث‌برانگیز را توجیه می‌کند. اما چنین توافقی هرگز عملی نشد.

سومین و بدون شک مهمترین بخش کتاب به تلاش‌های عربستان سعودی برای استرداد بن لادن، که در کنار مجاهدین افغان علیه شوروی جنگید، می‌پردازد. در سال ۱۹۹۶، رهبر القاعده در تبعید در سودان زندگی می‌کرد و به دلیل انتقاد صریح از پادشاهی سعودی، در کشور خود فردی طردشده بود. بن لادن درست قبل از به‌قدرت‌رسیدن طالبان به افغانستان بازگشت و در نهایت دولت جدید بی‌تجربه‌ را با مشکلی موروثی که برای حل آن مهارت‌های دیپلماتیک لازم را نداشت، رها کرد. بی‌اعتنایی ترکی به نحوه‌ی برخورد طالبان با بن لادن در این کتاب آشکار است. او در جریان گفت‌وگوی ما در مورد احساساتش بیشتر حرف زد.

ترکی که با لحن‌ سنجیده‌ی معمول خود سخن می‌گفت، توضیح داد که آن دسته از بازیگران سیاسی را دوست دارد که دمدمی مزاج نیستند و براساس هنجارهای دیپلماتیک تعیین‌شده عمل می‌کنند، چیزی که در مورد بسیاری از مقامات حکومت پیشین طالبان صدق نمی‌کند. ترکی از رویکرد مستقیم به سیاست حمایت می‌کند که براساس رویکرد پدرش طراحی شده و به‌نظر می‌رسد با سابقه خودش در دنیای محرمانه‌ی اطلاعاتی مغایرت دارد. او گفت که پدرش به او آموخته: «با دشمنانم صریح و بی‌پرده باشم. در این صورت آن‌ها در فهمیدن منظورم دچار اشتباه نمی‌شوند و در نتیجه واقعا می‌دانند که چگونه با من رفتار کنند.»

به نظر می‌رسد که ترکی احساس کرده بود می‌تواند با رهبران مجاهدین افغان که دائما در حال نزاع هستند همکاری کند، زیرا آن‌ها حداقل به سیاستی که ریشه در دنیای واقعی دارد اعتقاد داشتند. در مقابل، او می‌نویسد که طالبان «از تمدن دورند و ارتباط با آن‌ها غیرممکن بود». او این موضوع را با بازگویی حادثه‌ای در سال ۱۹۹۵ به تصویر می‌کشد. در آن حادثه دولت روسیه از پاکستان در مورد هواپیمای ترابری روسیه که به اجبار طالبان در جنوب افغانستان فرود آمده بود، درخواست کمک دیپلماتیک کرد. طالبان در آن زمان قندهار را در کنترل داشتند اما هنوز کابل را تصرف نکرده بودند و این هواپیما حامل سلاح‌هایی برای دولت مجاهدین بود. پاکستانی‌ها به آن‌ها گفتند می‌توانند هواپیما و سلاح‌ها را نگه دارند اما باید خدمه را رها کنند. آن‌چه بعد اتفاق افتاد ترکی را مات و مبهوت کرد. او می‌نویسد: «طالبان اصلا نتوانستند بفهمند که در مواردی مشابه، قرارداد بر همین منوال است.» در عوض، براساس ادعای او، طالبان چنین پاسخ دادند: «اول روس‌ها باید به ما لیستی از هر کسی که در دوران اشغال کشته یا مفقود شده است ارائه بدهند،‌ و در صورت توافق خویشاوندان افغان‌های کشته‌شده، شاید ما خدمه را رها کنیم.» پس از بیش از یک سال اسارت، خدمه موفق به فرار شدند.

پس چرا عربستان در سال‌های بعد روابط خود را با رژیم طالبان تقویت کرد؟ ترکی معتقد است که در صورت تمایل به استرداد بن لادن، این پادشاهی هیچ‌ گزینه‌ی مناسب دیگری نداشت. تا آن‌جا که به GID مربوط می‌شد، حفظ رابطه با طالبان تنها راه برای دور نگه‌داشتن رهبر القاعده بود. اگرچه ترکی خانواده بن لادن را می‌شناخت، اما می‌نویسد که او با بن لادن ارتباط نزدیک نداشته و تنها پس از خروج شوروی از افغانستان، یک‌بار او را در عربستان سعودی، ملاقات کرده است. بن لادن در این دیدار پیشنهاد سرنگونی دولت یمن جنوبی تحت حمایت مسکو را مطرح کرده بود. ترکی می‌نویسد: «این یک طرح احمقانه بود،‌ به طرز ناامیدکننده‌ای گمراه‌کننده، خطرناک و بر خلاف منافع پادشاهی بود. و من اضافه کردم که اگر می‌خواست به جنوب حمله کند، در واقع او باید جناح‌های همان دولتی را با هم متحد کند که برای نابودی‌اش نقشه می‌کشد. در کمال تعجب او اصلا نتوانست این استدلال‌ها را بپذیرد.» ترکی، شاید به مدد دوراندیشی شاید هم نه، رفتار بن لادن در طول این دوره را به‌شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد. او می‌نویسد «از احساس نارضایتی و توهمات مرد نیمه‌تحصیل‌کرده‌ای که تجربه‌اش از جهان محدود است اما اعتقادات سیاسی و مذهبی‌اش قوی» رنج می‌برد.

ترکی با سعودی‌هایی که در دهه ۱۹۸۰ در افغانستان جنگیدند، احساس همدردی بیشتری دارد. وی اذعان می‌کند که پادشاهی آن‌قدر بر اهداف استراتژیک خود متمرکز بود که تأثیر جنگ بر جوانان سعودی که به خاطر مجاهدین می‌جنگیدند را درک نکرد. این اولین‌بار بود که سعودی‌های ثروتمند هیجان ‌و چالش‌های جنگی را تجربه می‌کردند. او می‌‌نویسد در حالی که برخی سرانجام به زندگی شهری خود برگشتند، دیگران «به این نتیجه رسیدند که جامعه‌شان بسیار ملایم و سهل‌گیر است و به اندازه کافی مذهبی نیست.» او نگاهی نیز به جهادگران بین‌المللی امروزی دارد. ترکی می‌نویسد: «آن‌ها عمدتا جوانانی کم‌هوش، با حداقل تحصیلات و مطلقا عاجز از درک پیچیدگی‌های جهان هستند که به این باور رسیده‌اند که مأموریت دارند جهان را از طریق خشونت تغییر دهند. آن‌ها انواع شخصیت‌هایی هستند که به جای تلاش برای یادگیری و درک عملکرد اقتصاد، سیاست بین‌الملل و جوامع مدرن به تئوری‌های توطئه اعتقاد دارند.»

ترکی روزهای قبل از ۱۱ سپتامبر از سمت خود به‌عنوان رییس GID استعفا داد. پانزده نفر از ۱۹ رباینده شهروند سعودی بودند و خود پادشاهی از آن زمان مورد حمله القاعده قرار گرفته است. اتهامی شوم به میراث او. اما، حداقل در ملاءعام، ترکی تمایلی به سرزنش مستقیم یا غیرمستقیم تقویت این افراط‌گرایی از طریق فعالیت‌های خود ندارد.

اگرچه «پرونده افغانستان» یک کتاب عالی است، اما ابهامات و تناقضات متعددی دارد. قابل توجه است که در آن به جمال خاشقجی، روزنامه‌نگار سعودی که در ۲ اکتبر ۲۰۱۸ در استانبول، توسط تیمی دارای روابط نزدیک با ولیعهد سعودی، محمد بن سلمان، کشته شد اشاره‌ی مختصری شده است. هرچند، این حذف ظاهرا از اجتناب عامدانه‌ی ترکی در پرداختن به یک موضوع حساس سیاسی حکایت می‌کند. علاوه بر این، این بدان معناست که سوالات طولانی‌مدت پیرامون رابطه بین خاشقجی و GID بی‌پاسخ مانده است. خاشقجی خبرنگاری جوان بود که جنگ شوروی در افغانستان را پوشش می‌داد و برخی از اسلام‌گرایان او را متهم می‌کنند که در لیست حقوق‌بگیران GID قرار داشته است. ترکی به من گفت که آن‌ها اشتباه می‌کنند. او گفت که اولین بار پس از بازنشستگی از GID، زمانی که خاشقجی در یک برنامه تلویزیونی با او مصاحبه کرد، با خاشقجی آشنا شد. ترکی بعدا به او پیشنهاد داد که منشی مطبوعاتی وی باشد. به نظر می‌رسد خاشقجی نه به دلایل سیاسی بلکه به دلیل عدم ارتباط وی با موضوع کتاب از کتاب حذف شده است.

بعضی اوقات در «پرونده افغانستان» فقدان آشکار جزئیات یا تحلیل مسائل مهم به چشم می‌خورد. هیچ بحث معناداری در مورد این واقعیت وجود ندارد که ایدئولوژی برخی از برجسته‌ترین جنبش‌های جهادی بین‌المللی در سلفی‌گری ریشه دارد؛ دکترین حاشیه‌ای اسلام که به‌طور رسمی توسط دولت عربستان ترویج شده است. در آپارتمان کنزینگتون جنوبی وی، توضیحات ترکی درباره‌ی ظهور گروه داعش در بهترین حالت یک طفره‌روی ناخوشایند بود. وی گفت: «تفاوت میان داعش و وهابیت در به کارگیری خشونت در تحمیل خود است.» وی تأکید کرد گروه‌هایی مانند دولت اسلامی ایده‌های وهابی را به نفع اهداف خود به شکلی نادرست تفسیر کرده‌اند و در اعتراض به مشروعیت دولت‌های عربی دچار اشتباه شده‌اند. این تحلیل شاید درست باشد، اما به نوعی پرده‌انداختن بر تاریخچه شورش خود عربستان سعودی علیه امپراتوری عثمانی است.

شاید احتیاط ترکی در این مورد و برخی موضوعات حساس دیگر قابل درک باشد. سیاست یعنی زندگی همراه با تناقضات و محسنات کتاب کمبودهای آن را جبران می‌کند. «پرونده‌ی افغانستان» به زیبایی نوشته شده و نمایی مهم از یک دوره‌ی مهم در تاریخ مدرن است. با گذشت زمان، احتمالا سخنان ترکی نه‌تنها دفاعی از سیاست‌مداری عربستان تلقی خواهد شد، بلکه اظهار تأسف موجهی نیز خواهد بود بر نحوه‌ی عملکرد دولت‌های دیگر کشورها. هنگام خروج از آپارتمان کنزینگتون جنوبی شاهزاده، مدام به این فکر می‌کردم که اگر او واقعا آن‌چه در ذهن دارد را برای ما آشکار کند چه خواهد شد. من بر این باورم که کتابی علنی‌تر و صادقانه‌تر باید به اندازه کتاب «دیپلماسی» ۹۰۰ صفحه‌ای هنری کیسینجر، طولانی باشد.

تام حسین روزنامه‌نگار تحقیقی و نویسنده برنده‌ی جایزه است که در مورد شبکه‌های جهادی و جنگ‌جویان خارجی در سوریه گزارش تهیه کرده است.