«نان، کار و آزادی» صدای زنان پروژهبگیر و سلبیرتی دو دهه گذشته افغانستان نیست. بلکه صدا و مطالبه زنانی است که از رنج و ستم طالبان به ستوه آمدهاند. صدای تهیدستان و مطرودان جامعه است. «نان، کار و آزادی» صدای اعتراض زنان به وضع موجود است. صدای کسانی است که عمق بیپناهی، رنج و تنهاییشان را زیر سیطره حاکمیت طالبان فریاد میزنند.
فعالان و گروههای اجتماعی امسال در سراسر جهان در حالی به استقبال و تجلیل از ۲۵ نوامبر رفتند که زنان افغان با شدیدترین محدودیتها از سوی طالبان روبهرو بودند. با رویکارآمدن طالبان، مطالبات، حقوق و آزادیهای زنان افغان محدود به شریعت و قرائت طالبانی از اسلام گردید. طالبان به صراحت اعلام کردند که آنها خود را مکلف به برآوردن حقوق و خواستههای زنان در چارچوب شریعت و اسلام میدانند. شاخصهایی که پس از نزدیک به چهار ماه از حاکمیت طالبان ارمغانی جز فقر، گرسنگی، بیکاری، محرومیت و رنج برای زنان نداشته است.
در یکی از سیاهترین و نمادیترین روزها پس از تسلط طالبان بر کابل، لوحهی وزارت امور زنان توسط این گروه پایین کشیده شد و نام این وزارت به نام «امر به معروف و نهی از منکر» تبدیل شد. به تمام کارمندان زن این وزارتخانه گفته شده بود که دیگر حق بازگشت به محل کارشان را ندارند. پایینآمدن لوحهی وزارت امور زنان که در طول این سالها نمادی از مطالبات ساختاری زنان بود و جایگزینی آن با نهاد امر به معروف و نهی از منکر، از روزهای تلخ و دشوار برای زنان خبر میداد. با وجود فشارهای جامعه جهانی، طالبان رفتهرفته فضا را در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بر زنان تنگتر کردند. مطالبات زنان به حدی کاهش یافت که آنها مجبور شدند برای تحقق ابتداییترین نیازهایشان دست به اعتراض بزنند.
نزدیک به چهار ماه از سقوط کابل و تسلط دوباره طالبان بر افغانستان میگذرد. در این مدت بسیاری از زنان خانهنشین شدند. هزاران معلم زن در افغانستان از کار بیکار شد. صدها کارمند زن، پولیس، روزنامهنگار، قاضی، فعال مدنی و … مجبور شدند برای حفظ جانشان افغانستان را ترک کنند و یا از ترس شلاق طالبان در پستوی خانههایشان مخفی شوند. با وجود این زنان عاملیتشان را از دست ندادند و در گروههای مختلف اجتماعی و در اعتراض به وضع موجود به خیابانها آمدند و چشمدرچشم طالب فریاد زدند «نان، کار و آزادی».
رنج زنان افغان در ساختار سنتی و بهشدت زنستیز افغانستان فراتر از اینهاست. آنها سالها اسیر سنت، دین، جامعهی مردسالار و زنستیز افغانستان بودند و در فقر و محرومیت بهسر میبردند. در طول دو دهه گذشته زنان در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی تلاش کردند تا ردپا و نشانی از خود بهجا بگذارند. آنها تلاش کردند قوانین، ساختارها و الگوهای سنتی و پدرسالار را به نفع خود تغییر دهند. اما با رویکارآمدن طالبان، بسیاری از آرزوی آنان نقش بر آب شد.
در مقدمهای دکتر نعمتالله فاضلی بر کتاب «اسطورهها هشدار میدهند» این مردمشناس ایرانی با استناد به سخن جورج زیمل، جامعهشناس کلاسیک دو مفهوم «زندگی» و «بیشتر از زندگی» را از یکدیگر تفکیک میکند. به باور او مفهوم «زندگی» بیشتر بر نیازهای اولیه مانند خوراک، پوشاک، مسکن و … تأکید دارد. درحالیکه مفهوم «بیشتر از زندگی» دلالت بر نیازهای ثانویه بشر دارد. نیازهایی که به باور مازلو در طبقات فوقانی سلسله نیازهای انسانی قرار میگیرند، مانند نیاز به خوشبختی، احساس آزادی، صلح، دوستداشتن، عشق و … محتوای این کیفیتها (عشق، آزادی و …) است که بودن و شدن ما را میسازند. اما قسمت سخت ماجرا این است که این کیفیتها خریدنی و جعلکردنی نیستند.
فاجعهای که پس از رویکارآمدن طالبان در افغانستان افتاده این است که نیازها و خواستههای زنان در خوشبینانهترین حالت به مفهوم «زندگی» یا به عبارتی به رفع نیازهای اولیه آنها تقلیل پیدا کرد. در این نگرش، نقشهای زنان و حتا مردان تغییر میکنند. خانهداری، همسرداری، برآوردن نیازهای جنسی، زاد و ولد، مادری و … تبدیل به نقشهای اساسی زنان میشوند. همچنین در این نگرش، زنان نیاز به ارتقای مهارت چندانی چون تحصیل و دانشگاه ندارند. چرا که با حداقل آموزش از عهده نقشهای یادشده برمیآیند. مهمترین دلیل این امر فرهنگ است. فرهنگی که نظام ارزشی، اجتماعی و دینی طالب را ایجاد میکند. بستر فرهنگیای که طالب از درون آن میآید، درکی از جهانبینی زنان، تغییر و تحولات اجتماعی و شهری و سایر نیازهای زنان ندارد. اگر هم چنین درکی داشته باشد، آموزهها و ارزشهای پشتونوالی و قومی، اجازه عملی فراتر از ارزشهای تعیینشده و مسلط را نمیدهند. بنابراین آنچه برای زنان اتفاق میافتد، فاجعه است.
آیا زنان افغان فراموش شدهاند؟
در جریان مذاکرات دوحه، زنان افغانستان بیم پایمالشدن و معاملهشدن حقوق و ارزشهایشان را داشتند. چرا که حقوق و ارزشهای آنان حتا آخرین گزینه هم برای گفتوگو با طالبان نبود. مطالبات زنان افغان برای امریکا و همپیمانانش و برای دولت افغانستان اهمیت چندانی نداشت. زنان اشتراککننده در این مذاکرات تنها به یک دلیل در گفتوگوها حضور داشتند، اینکه به زنان افغان گفته شود نمایندگان شما در مذاکرات وجود دارد و همچنین آنها نقش سپری را در برابر انتقادهای برخی نهادهای مدافع حقوق زنان بازی کنند. در واقع این زنان در مذاکرات بودند تا صرفاً جایگاه نمادین را اشغال کرده باشند.
بهنظر میرسد جامعه جهانی با بیشرمی و وقاحت تمام به دو دهه شعار، ادعا، باورها و ارزشهایش درباره حمایت و حفاظت از ارزشهای زنان به زنان افغان پشتپا زد و در نهایت زنان افغان را در دامن چرکین طالبان رها کرد. لکهی این شرمساری تا ابد از دامن جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری پاک نخواهد شد. این زخم ناسوریست بر وجدانهای مردهی سازمانها و نهادهای حقوق بشریای که طی دو دهه گذشته دم از حمایت و حفظ ارزشهای زنان در افغانستان میزدند. حتا اگر آنها همه ورزشکاران زن، روزنامهنگاران، فعالان مدنی، وکلا و … را از افغانستان خارج کنند و حقوق تمام معلمان زن و بخش صحت افغانستان را پرداخت کنند، باز هم نمیتوانند، ذرهای از رنج زنان افغان را بکاهند و خود را از عذاب وجدانی که در تنهایی و خلوت سراغ آنان میآید، برهانند.
امروز برای زنان افغان دردناکتر از این نیست که چشمهایشان را برای لحظهای ببندند و به دو دهه مبارزه، تلاش، جانفشانی و مرارتهایشان در یک جامعه زنستیز و مردسالار نگاه کنند و همه چیز را از دسترفته ببینند. حاکمیت دوباره طالبان آب سردی بود بر جانهای خسته و زخمی زنانی که بیست سال شجاعانه مبارزه کردند و رنج این مرارت را به دوش کشیدند تا شاهد تغییری در وضعیت زنان باشند. اما حاکمیت دوباره طالبان، تلخترین اتفاق ممکن برای آنها و پایان غمانگیز رؤیاهای آنان بود.
حق کار، آموزش، حق مشارکت در تصمیم گیری، آزادی و حقوق اولیه مهمترین خواسته های زنان در طول تقریبا چهار ماه گذشته بوده است. بسیاری از زنان و دختران افغان بر این باورند که آنها قربانیان و بازنده اصلی وضعیت جدید هستند. چرا که حیات اجتماعی و سیاسی آنان با رویکارآمدن طالبان به یکباره دگرگون شد. وضعیتی که آنها در خوشبینانهترین حالت، تصور آن را نمیکردند. فرهنگ و ارزشهای مردسالارانه، قومی و قبیلهای که طالبان از آن نمایندگی میکنند و تفسیر خاص آنان از شریعت اسلامی موجبشده که این روزها زنان وضعیت غمباری را تجربه کنند.
صدایی که امروز از گلوی زنان شنیده میشود، فریاد همه زنان، کودکان و مردانی است که کمرشان زیر استثمار طالبان در حال خمشدن است. صدایی که از بطن جامعه میآید. این صدا نیازمند همدلی و حمایت است. هر کسی که اندکی به ارزشهای انسانی باور داشته باشد در برابر این کنش زنان مسئول است. نباید این صدا خاموش شود. نباید اجازه داد تا زنان افغان بار دیگر فراموش شوند. بنابراین نباید سکوت کرد و فریاد زد «نان، کار و آزادی».