اطلاعات روز

وزن انسان در ترازوی طالبان

پنهان کردن این واقعیت که اکثر کشورهای متمدن امروزی از همین مسیر طالبانیسم عبور کرده‌اند، هیچ سودی ندارد. فرق آن کشورهای متمدن با ما این است که آنان چندین قرن پیش از این چالش عبور کردند و ما هنوز در اول راهیم. معنای این سخن این است که قصه‌ی طالبان فقط قصه‌ی یک گروه نیست. این قصه‌ی مردمان یک مملکت است.

 شما همین امروز یک نظرسنجی سرتاسری در افغانستان انجام دهید. این پرسش را بپرسید:

آیا به نظر شما حکومت افغانستان باید نسبت به دین مردم بی‌طرف باشد یا به‌صورت فعال فقط احکام دین اسلام را تطبیق کند؟

لازم نیست نظرسنجی کنید. همه‌ی ما پاسخ مردم را می‌دانیم: هر حکومتی که در افغانستان روی‌کار بیاید وظیفه دارد که فقط از اسلام حمایت کند، فقط اسلام را تبلیغ کند و فقط احکام این دین مبین را تطبیق کند.

آیا چنین پاسخی غلط است و سزاوار نکوهش؟ نه. مردم افغانستان مسلمان هستند و حق دارند مسلمان باشند و حق دارند که چنان دیدگاهی داشته باشند و آن را بیان کنند. اگر یک حکومت دموکراتیک هم سر قدرت باشد و از مردم در این باب رأی‌گیری کند، طبعا اکثریت قاطع مردم به همین دیدگاه اسلام‌باورانه و اسلام‌پرورانه رأی خواهند داد. این اکثریت در یک رأی‌گیری دموکراتیک هم حکومت اسلامی خواهد خواست.

اما داشتن چنین موضع و دیدگاهی درباره‌ی حکومت پی‌آمد هم دارد. به این معنا که شما حق دارید با تمام توان از حکومت اسلامی و تطبیق احکام دینی حمایت کنید. فقط به‌خاطر داشته باشید که این انتخاب شما با خود نتایجی هم می‌آورد و پی‌آمدهایی نیز خواهد داشت.

این را کمی شرح می‌دهم:

در زندگی یک آدم مؤمن دیندار هیچ چیزی بالاتر از رضای خداوند نیست و نباید باشد. از کجا می‌دانیم که رضای خداوند در چیست؟ خداوند از طریق پیامبران و کتاب‌های مقدسی که نازل کرده به ما نشان داده که رضایتش را چگونه می‌توان حاصل کرد. علمای دین کلام الله را برای ما معنا کرده‌اند و به ما گفته‌اند که مقصود خداوند چیست.

حال، اگر در یک طرف احکام دین و کلام الهی و شریعت خداوندی باشد و در طرف دیگر اندیشه‌های گوناگون دیگر، ما باید از کدام یکی پیروی کنیم؟ پاسخ روشن است: اگر مؤمن و مسلمان هستیم، باید در همه حال از احکام دین، کلام الهی و دستورات شریعت پیروی کنیم. مسلمانی یعنی همین. ایمان‌داری یعنی این.

پرسش: آیا اگر موردی پیش بیاید که بین منفعت دنیوی ما و احکام الهی ناسازگاری پیدا شود، باید طرف کدام یکی را بگیریم؟

پاسخ: بدون شک، باید طرف احکام الهی را بگیریم. در واقع، منافع دنیوی ایمان ما را امتحان می‌کنند.

پرسش: اگر در جامعه‌ اسلامی حکومتی سر کار بیاید که حاضر باشد به‌خاطر احکام الهی تمام ملاحظات دنیوی را نادیده بگیرد، آیا چنان حکومتی شایسته‌ی حمایت است؟

پاسخ: قطعا. یک انسان مؤمن باید در کنار حکومتی بایستد که حاضر است به‌خاطر دین مبین اسلام و برپا کردن یک سیستم حکومتی خالص اسلامی هر نوع هزینه‌یی را متحمل شود.

پرسش: اگر نسل جوان یک کشور درس بخواند و در این روند ایمان دینی‌اش سست شود و به افکار غیراسلامی متمایل شود و پیشرفت دنیوی را بر سعادت اخروی ترجیح دهد، آیا چنین نسلی را می‌توان منحرف و تباه‌کننده‌ی اخلاق اجتماعی و سعادت عمومی دانست؟

پاسخ: بلی، در یک جامعه‌ی اسلامی باید جلو این گرایش‌های انحرافی گرفته شود.

پاسخ اکثریت قاطع مردم افغانستان به این پرسش‌ها همان پاسخی است که بناست از یک مجموعه‌ی دیندار سنتی بشنویم. در چارچوب این باور دینی، زندگی و بهروزی و آرامش انسان در برابر رضایت خداوند هیچ وزنی ندارد. احکام دین هم که حداقل چهارده قرن است ابلاغ شده و به گوش همه رسیده است. وظیفه‌ی یک مؤمن مسلمان این است که هرچیز خوب و جذاب این عصر را بگیرد و در برابر احکام الهی بگذارد. اگر با هم منطبق بودند که فهوالمراد؛ اگر با هم منطبق نبودند، باید احکام الهی را برگیرد و آن پدیده‌ی جذاب عصری را فرو بگذارد. اصلا مهم نیست که آن پدیده‌ی جذاب عصری برای بهروزی یک فرد مؤمن و جامعه‌اش در روزگار حاضر یا در آینده سودی دارد یا نه. همین که با احکام از قبل اعلام‌شده‌ی اسلام ناسازگار افتاد، حکمش فروگذاشتن و ترک کردن است.

اکنون، این نگاه مؤمنانه به انسان و زندگی پی‌آمدهای فوری در حیات جمعی ما دارد. یکی از پی‌آمدهای روشن آن این است که در چارچوب این باور انسان وزن خود را از دست می‌دهد. ارزش جان انسان با اعتقادش به دین وزن می‌شود. اگر دیندار و مسلمان بودی و به احکام شریعت پابند، حیات انسانی‌ات ارزش پیدا می‌کند. اگر به هر دلیلی احساس شد یا گمان رفت که مسلمان صحیح نیستی و پابندی لازم به شریعت را نداری، ارزش جانت به صفر می‌رسد. وجودت به پرِ کاهی تبدیل می‌شود که بود و نبودش هیچ اهمیتی ندارد. آبرو، رفاه، امنیت و شادمانی‌‌ات ارزش خود را مطلقا از دست می‌دهند.

این همان ترازوی طالبان است. این همان ترازوی اکثریت قاطع مخالفان سیاسی طالبان در افغانستان هم هست. گره کار هم دقیقا در همین جاست. بسیاری از ما طالبانیسم را بدون طالبان می‌خواهیم. به طالبان می‌گوییم: ترازوی‌تان بی‌عیب است؛ فقط آن را بدهید به ما.

سرگذشت کشورهای متمدن جهان یک تصادف سبک نیست. کلیسای کاتولیک و مردمان مسیحی صدها سال با همین فکری زندگی کردند که حالا ما مبتلایش هستیم. آنان به تجربه دریافتند و با اندیشه‌وری‌های طاقت‌سوز کشف کردند که انسان‌‌های این جهان چاره‌یی جز تواضع ندارند. آن تواضع این بود: ما همین که به زندگی انسانی خود در این جهان اندکی بهبود ببخشیم، خیلی کار کرده‌ایم. وظیفه‌ی ما مدیریت دو جهان نیست. کار ما این است که در همین جهان کم‌تر رنج ببریم و کم‌تر زندگی را به کام همدیگر تلخ کنیم. بگذاریم افراد در روز محشر خودشان حساب ایمانداری خود را پس بدهند. فعلا در این دنیا، آنچه از دست ما بر می‌آید این است که به «حقوق بشر» برسیم.