اطلاعات روز

دوراهی سقوط؛ طالبان و ناگزیری ستیز با زنان

نویسنده: ریحان تمنا

مسأله‌ی طالبان و زنان با گذشت یک سال از سلطه‌ی این گروه در کشور، هنوز حتا به لحاظ شناختی، گِره‌اش گشوده نشده و این امر خیلی‌ها را سرگردان طرح نظریاتی بی‌پایه در این زمینه کرده است. آرای مطرح‌شده در مورد علت برخورد تنگ‌نظرانه و عقب‌گرایانه‌ی طالبان در رابطه با زنان غالبا با سطحی‌نگری توأم است و به همین دلیل خیلی‌ها آن را تابع یک رشته خواسته‌های ویژه‌ی سیاسی و مالی طالبان می‌دانند و به این صورت از امکان چرخش در نگرش طالبان در صورت اعمال فشار جهانی بر این گروه حرف می‌زنند.

اتکا به چنین روایاتی در واقع صورت‌بندی آینده را با پدیده‌ی طالب همراه می‌سازد. چه اگر این دیدگاه درست باشد، در صورت وجود تهدید جدی علیه تداوم سلطه‌ی این گروه، رهبریت طالبان باید بتواند بقای آن را در یک معامله با جهان بخرد. طبیعی‌ است که متاع سیاسی محض، در هر شرایطی قابل داد و ستد می‌باشد و طالبان نیز به مثابه‌ی یک گروه اقتدارطلب از این قاعده بیرون نیست.

اجازه دهید سیر یک سال مواجهه‌ طالبان با جهان را به‌صورت خلاصه بررسی کنیم.

بعد از گذشت یک ماه از تسلط طالبان بر افغانستان، جهان پیش‌شرط‌هایی جهت شناسایی این گروه به حیث دولت رسمی افغانستان مطرح کرد که رعایت حقوق زنان در چارچوب مناسبات حقوقی دولت پیشین شامل آن می‌شد. رهبریت طالبان در روند تعامل با جهان، در ابتدا از امکان تحصیل زنان حرف زد و به این ترتیب مسأله‌ی تحصیل زنان وارد گفتمان مدیریت طالبان در جامعه شد.

رهبریت طالبان به خوبی خطر مواجهه با جهان و عدم پذیرش خواسته‌های مطرح را درک می‌کرد؛ به همین دلیل در یک بحث درونی تلاش کردند راهی برای واگذاری این حق به زنان پیدا کنند. بخشی از طالبان برای تلطیف این حکم، از ترتیب نصاب درسی ویژه که خروجی آموزش دختران مطابق نگرش افراطی دینی طالبان باشد، سخن گفتند.

طی چند ماه گفت‌وگوی درونی، حاصل آن این شد که حتا اگر نصاب درسی را از محتوای افراطی هم ترتیب دهند، نفس رفتن دختران به مکتب خطر جدی‌تر را ایجاد می‌کند، که از یک‌سو به معنای مجوز حضور زنان در خارج از خانه است و این ساختار ارزشی‌شان را که زن در آن، یک مایملک بی‌اراده‌ی تام و تمام شناخته می‌شد، تهدید خواهد کرد. از سوی دیگر، عدول از چارچوب شریعت تعریف‌شده‌ی افراطی‌شان می‌تواند منجر به بی‌باوری صفوف طالبان نسبت به رفتارهای رهبریت شود که به‌صورت مستقیم خطر فروپاشی صفوف را به میان می‌آورد.

هر دو تهدید یادشده بنیادهای اساسی طالبان را نشانه گرفته که در صورت عملی شدن طرح تحصیل دختران، بقای طالبان را به خطر مواجه می‌سازد. طالبان به خوبی می‌دانند که دستاوردشان و آنچه بقای‌شان را بیشتر می‌سازد، حضور افراطی‌های قومی-مذهبی در خطوط جنگ است.

هر رفتار و امری که روی نظام ارزشی و دستگاه روان‌شناختی جنگ‌جویان طالب اثر سو‌ء بگذارد، منجر به فروپاشی صفوف این گروه می‌شود و این یعنی طالبان ابزار اصلی بازی در میدان را از دست می‌دهند.

جنگ‌جویان طالب برای استقرار حکومت اسلامی هزاران انسان را کشته‌اند و هزاران تن از خودشان کشته شده‌اند. شکل غیررسمی حکومت اسلامی مورد نظر صفوف طالبان در مناطق قبایلی مرزی افغانستان با پاکستان از گذشته‌ها حاکم بوده و آن‌ها به خوبی با شیوه‌ی چنین حاکمیتی که نظر آن‌ها الهی تلقی می‌شود، آشنایی دارند. هرچند اساس آن بر مناسبات قبیله‌ای قرار دارد و احکام دینی تا سطح و مطابق ارزش‌های قبیله‌ای تقلیل یافته است.

 به باور من، طالبان هرگز روی چنین امری قمار نخواهند کرد. ضمن این‌که نمی‌توان از اهداف پشت پرده‌ی طالبان با منابع خارجی، روی چگونگی فعالیت در منطقه غافل بود. که در این صورت نیاز طالبان به جنگ‌جویانی سرسپرده، خشن و آدمکش جدی‌تر مطرح می‌شود.

بعد از بررسی‌های وسیع، در نهایت رهبریت طالبان با توجه به عدم مقبولیت گروه‌شان در پیشگاه اکثر مردم افغانستان و خطر بالقوه‌ی که می‌تواند نارضایتی‌های مردمی علیه بقای این گروه ایجاد کند، پی‌گیری سیاست‌های قومی که اجرای آن خشونت زیادی را می‌طلبد، پیوند خوردن بقای این گروه با نیروهای جنگی سرسپرده و خشن، دست به انتخاب زد و راه مقابله با پیش‌شرط‌ها و ارزش‌های انسانی مورد تأکید جهان را در پیش گرفت.

با ختم ششمین ماه تسلط این گروه در افغانستان، طالبان با عقب‌نشینی از گفته‌ی قبلی‌شان در مورد سپردن حق تحصیل به زنان، خطوط اصلی‌شان را در برابر جهان ترسیم کردند.

شش ماه اخیر، طالبان با دست بازتری اقدام به اعمال نظر در مورد وضعیت و شرایط حیات زنان در داخل جامعه‌ی افغانستان کردند. وقتی ترفند طالبان برای فریب جهان جهت گرفتن شناسایی رسمی به‌عنوان یک دولت افشا شد، آن‌ها دیگر چیزی برای از دست دادن در میدان بین‌المللی نداشته و توجه را به داخل جهت استحکام حاکمیت قهار شان معطوف کردند.

با این‌که ظاهرا شریان‌های حیات طالبان به مسأله‌ی تعامل با جهان پیوند خورده است، چرا این گروه هیچ هم‌سویی با جهان جهت استقرار رسمی دولت شان از خود نشان نمی‌دهد؟ خلاف نظر کسانی که تصور می‌کنند طالبان جهت باج‌گیری از جهان اقدامات سرکوبگرانه علیه زنان در پیش گرفته‌اند، حتا با وجود فراهم آمدن شرایط، طالبان نتوانستند به‌سوی تعامل با جهان حرکت کنند.

به نظر من، طالبان هیچ امکانی برای چرخش در دیدگاه شان نسبت به زنان را ندارند. نگرش شان در مورد زنان با بنیادهای موجودیت این گروه پیوند خورده است. وقتی طالبان در مورد انقیاد زنان حرف می‌زنند، در واقع در سوی دیگر مسأله باید متوجه نقش این سیاست در تداوم بقای‌شان بود. اکنون این گروه در دوراهی حساسی قرار دارد. از یک‌سو رفتن به‌سوی تعامل با جهان که توان این گروه را به لحاظ نظامی و اعمال خشونت کاهش می‌دهد و این گروه چنین امری را نافی هستی خود تلقی می‌کند. از سوی دیگر، مقابله با جهان گراف فقر و ناامنی و در نهایت نارضایتی نسبت به این گروه را هر روز اوج می‌بخشد و این به‌صورت گام‌به‌گام این گروه را از پای خواهد انداخت.

از میان دو گزینه‌ی تعامل با جهان یا پی‌گیری سیاست‌های خشونت بنیادی‌شان، هر کدام را که انتخاب کنند، تفاوت واقعه‌ی فروپاشی این گروه در زمان کوتاه و کوتاه‌تر خواهد بود.

مسأله‌ی مطرح‌شده در رابطه با تحصیل زنان در نگرش طالبان را می‌توان به حوزه‌ها و امور زیادی تعمیم داد. طالبان با مجموعه‌ی از چالش‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنند که همه اشاره به عدم توانمندی این گروه جهت تعامل با جهان و مسأله‌ی سقوط زودرس شان دارد.