یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسایل گوناگون جامعهی افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و دربارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحت و سقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشر شده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند.
هنوز این پرسش حل نشده است که امریکا در افغانستان شکست خورد یا اینکه استراتژی جنگی خویش را تعویض کرد؟ هر یک از این دو حالت اگر درست بوده باشد، ایالات متحده امریکا نتوانست در افغانستان امنیت را تأمین، ثبات را حاکم و تروریسم را نابود سازد. زمانی این کشور از افغانستان بیرون رفت که آتش جنگ در سراسر افغانستان/خراسان زبانه میکشید.
فراوان در مورد چالشهای فرا راه ایالات متحده سخن رفته است، تحلیلگران غربی ناتوانیهای گروه حاکم در افغانستان/خراسان را عامل برجسته شمردهاند و از آن بهعنوان علت اساسی یاد میدارند. گروههای سیاسی درون افغانستان/خراسان نیز هر یک جناح مقابل را مقصر دانسته و بارملامتی را به دوش آنها مینهند، چنانکه داکتر اشرف غنی، داکتر عبدالله و یارانش را مقصر شمرده و طرفداران داکتر عبدالله، تیم غنی را به تیر اتهامات میبندند. به باور من، در تقصیر جناحهای داخلی افغانستان/خراسان تردیدی وجود ندارد و هرکسی در حد خود، نارساییهایی نشان داده است. ولی علت اصلی بحران و ادامه جنگ در افغانستان/خراسان از جاهای دیگر منشأ میگیرد.
حضور نیروهای امریکایی
امریکا خود را حق به جانب میشمرد تا انتقام خون سه هزار شهروند خود را از القاعده بگیرد. برای این منظور مجوز سازمان ملل متحد را نیز دارا بود. کشورهای اسلامی همسایه افغانستان/خراسان نیز رضایت نشان دادند، ولی همین که سربازان امریکایی وارد افغانستان/خراسان گردید، در پی ضربهزدن به امریکا برآمدند و آن را تجاوز قلمداد کردند.
در مدتی که قوای امریکایی در افغانستان/خراسان حضور داشت، افغانستان/خراسان از طریق هوا با دوستان غربیاش وصل بود و کشورهای همسایه با درجات متفاوت در حمایت از تحریک طالبان قرار داشتند. طالبان که قبل از ورود امریکا، بهعنوان یک گروه افراطی و ویرانگر شهرت دشتند، در انتظار همسایههای افغانستان/خراسان به یک گروه آزادیخواه ارتقا یافتند و در و دروازههای همکاریشان بهصورت مخفیانه برای آنها گشوده شد. سرانجام همانگونه که تجاوز اتحاد شوروی با واکنش بسیاری از کشورها روبهرو گردید، حضور عساکر امریکایی نیز در افغانستان/خراسان با مخالفت غیرعلنی مواجه گردید و سیلی از کمکها را بهسوی تحریک طالبان سرازیر گردانید.
ایالات متحده امریکا در تحلیل وضعیت افغانستان/خراسان راهی اشتباه پیموده بود. من در همان آغاز در هفتهنامه پیام مجاهد نوشته بودم که «افغانستان جزیره نیست». افغانستان/خراسان در حساسترین نقطه قاره آسیا قرار دارد و هر لشکرکشی با مخالفت و مقاومت جناحهای مقابل روبهرو میگردد. راه بهتر مبارزه در برابر طالبان آن است که از «جبهه مقاومت ملی» پشتیبانی لازم صورت گیرد. اما امریکا چنان مغرور و سرمست بود که حرفها را نمیشنید و یا چنین پیشنهادهایی در نظرش بیمعنا بود.
پاکستان
پرویز مشرف در خاطرات خویش مینویسد که وقتی پیام بوش منتشر شد، جلسه سران قولاردوهای پاکستان برگزار گردید و فیصله به عمل آمد که آنچه امریکا میگوید مورد قبول است، ولی پاکستان آهسته آهسته سیاست خود را دنبال میدارد. این خط مشی پاکستان در قبال افغانستان/خراسان بود. در زبان، دوستی، همنوایی و همکاری و در عمل، تخریب، انفجار، تفرقهافگنی و تباهی. امریکا تا اخیر از این سیاست سر در نیاورد و به پاکستان به دیده دوست و متحد خویش نگریست و در مواردی کمکهای بیشتر از افغانستان/خراسان زیر نام مبارزه در برابر افراطگرایی به پاکستان تقدیم کرد. اما پاکستان در یک دست مرهم و در آستین خنجر را پنهان نگهداشته بود و پیوسته ضربه وارد میکرد.
پالیسی دوگانه پاکستان، ویژه آن کشور است که در مناسبات جهانی نظیر ندارد و امریکا با آن همه مراکز اطلاعاتی خویش از شناخت واقعی آن کشور عاجز افتاد و سرانجام در لباس دوستی و همکاری امریکا را به زانو در آورد. اکنون این آیاسآی است که سخن از موفقیت در برابر دو قدرت جهانی اتحاد شوروی و ایالات متحده میزند. در یک کلام، نخبههای افغانستان/خراسان چنان در رقابتهای درونیشان سرگرم شدهاند که دشمنی پاکستان در بسیاری موارد از چشم شان بیرون میافتد و از همین جا است که به یک دید واقعی و سازنده دست نمییابند.
غربزدهها
از اشتباههای عمده امریکا یکی دیگر این بود که آن کشور روی شخصیتهای فعال در افغانستان/خراسان اعتماد نکرد، بل اشخاصی که سالها قبل به امریکا و اروپا پناهنده شده بودند را به حیث اشخاص دلخواه و مناسب خویش به افغانستان/خراسان برگرداند و در مناصب بلند دولتی جا داد.
این اشخاص از یکسو سالها از کشور دور بودند، از فرهنگ و شیوه زندگی مردم در افغانستان/خراسان فاصله گرفته بودند، در ایجاد تماس و تأمین روابط با مردم دچار مشکل بودند، اما مهمتر اینکه این اشخاص بهخاطر دور بودن شان از کشور سهمی در جهاد و مقاومت نداشتند و از نظر روحی احساس کمبود شدید میکردند؛ اکنون که با سرازیرشدن سربازان امریکایی دوباره برگشته بودند، دچار سر درگمی بودند. این اشخاص با تکیه بر قدرت امریکا از درماندگی مردم استفاده برده، معاشهای بلندی را به خود اختصاص دادند و در مقابل بهجای تمجید و تحسین از مبارزات مردم افغانستان/خراسان، مسأله محاکمه سران جهادی را زیر عنوان «جنگسالار» پیشکش نمودند.
روش و منش این افراد در زمینه فرهنگ، هنر، موسیقی و رسانهها اگر برای شماری پیشرفت تلقی گردید، برای اکثریت جامعه سنتی افغانستان/خراسان گسترش فساد و نیل به سمت بیدینی پنداشته شد و فضا را برای رشد گروههای افراطی مساعدتر ساخت. ترویج شرابفروشی در برخی از شهرها، اعزام دسته دسته دختران دانشجو غرض تحصیل به بیرون از کشور، گشودهشدن روسپیخانهها در شهر کابل، گسترش رقص و آواز در رسانهها و برنامه پروموت که ذریعه همسر اشرف غنی مدیریت میشد، هریکی توانست در تقویت و توسعه افراطگرایی مذهبی مؤثر افتد.
پارهای از این اقدامات درست بودند و باید انجام میشد، اما پس از آنکه بستر اجتماعی و فرهنگی در کشور مساعد میگردید، جامه عمل پوشانده میشد. اماناللهخان و حزب خلق در گذشته نیز بهخاطر تندروی و عدم اعتنا به وضعیت اجتماعی و فرهنگی کشور با مخالفت و مقاومت مردم روبهرو شدند، این بار نیز سیاستهای دولت در مواردی چنان سازمان داده شد که اگر شمار اندکی را راضی میکرد، جمعیت انبوه را میرنجاند و به سمت تحریک طالبان سوق میداد.
جنگِ نرم
از مسایل پرسشبرانگیز این است که امریکا چرا در مورد خشکاندن ریشه فکر طالبان کاری نکرد و برعکس در راستای تقویت آن کوشید؟ ایالات متحد امریکا برای مقابله با یک نیرویی که مجهز با اعتقادات دینی بود، به ابزار سخت تکیه نمود: سرباز، تانک، هواپیما و انواع تجهیزات جنگی. در حالی که در کنار آن لازم بود تا به نظام آموزش و پرورش افغانستان/خراسان و نصاب آموزشی مدارس دینی نیز پرداخته میشد.
وزارتخانههای فرهنگی و آموزشی در مدت حضور سربازان امریکایی از اندکترین اهمیت برخوردار بودند در حالی که روی فرماندهان ارتش و پولیس ملی محاسبه جدی صورت میگرفت. شمار رسانههای گروهی به صدها عنوان میرسید و باری به هزارتا رسید که بیشتر آنها فکاهی و موسیقی پخش میکردند و بگو مگوهای جوانان را بازتاب میدادند. شماری از مساجد جدید احداث شد و صدها مسجد و مدرسه ترمیم گردید، ولی در آنها مضامینی تدریس میگردید که همه طالبپرور بود و طالبانیسم را تقویت میداشت. در همین جا بود که بیشتر اعضای طالبان و حتا انتحاریها از میان دانشآموختههای مدارس درون و دانشگاههای افغانستان/خراسان برخاستند. هم به مسئولین دولت افغانستان/خراسان و هم به مأمورین امریکا خطر رشد و توسعه طالبانیسم بار بار گوشزد گردید، اما ترتیب اثری داده نشد.
افغانستان/خراسان دارای ۱۲۶ هزار مسجد میباشد که در کمتر از پنج درصد آن برای بقای دولت و تأمین امنیت در کشور دعا صورت میگرفت. متباقی پیوسته برای خواری و ذلت یهود و نصارا که همان امریکا با متحدانش بود، تزیین شده بودند. تا اینکه نسلی زیر سایه امنیت و حاکمیت دولت افغانستان/خراسان رشد یافت و به بلوغ رسید که با افکار تند مذهبی مجهز بودند.
رقص و آواز رسانههای تصویری، بورسیههای آموزشی به خارج کشور و مساعدتهای مالی جامعه جهانی نتوانست باورهای مردم را به سمت مطلوب سامان بخشد. تجربهای که از این سیاست جنگی حاصل شد این است که فکر و اندیشه را با بم و راکت نمیتوان نابود کرد. خشونت بیشتر سبب تقویت و گسترش آن میگردد و من فکر میکنم که استراتژی ایالات متحده از فقدان دید نرم رنج میبرد که در پایان به ناکامی آن کشور انجامید. وقتی پایههای اساسی یک استراتژی سست و لرزان بوده باشد؛ کشوری در منطقه منزوی، دشمنی در لباس دوست در کنار، با کارگذاران غیرمردمی که دلبستگی چندانی به افغانستان/خراسان نداشته باشند، با راهاندازی دورههای آموزشی نمادین، تبلیغات میانتهی و انتخابات مملو از تقلب نمیشود ره بهجایی برد و کار مفیدی را بهسر رساند. در سالهای پسین روزانه ۳۰ تا ۳۵ تن طالب کشته میشد، اما در جغرافیای افغانستان/خراسان هزاران تن آموزش و پرورش میدیدند و صدها تن افراد جدید به صفوف طالبان میپیوستند. سرچشمه بسته نشده بود، در پایین با دست سعی میکردیم تا آب این نهر خشکانده شود.