در افغانستان تبعیض علیه هزارهها یک صورت و یک درجه ندارد. صورتها و درجههای گوناگون دارد.
اگر بپرسیم «چه کسی خون هزاره را میریزد؟» پاسخ بسیار روشنش این است: آنانی که از هزارهها در حد مرگ نفرت دارند و از هیچ جفایی در حق این مردم دریغ نمیکنند.
اما همهی ماجرا در همین پاسخ تمام نمیشود. میان کسانی که به خون هزارهها تشنه هستند و آنانی که تبعیض علیه هزارهها را با قوت و صداقت محکوم میکنند، یک مجموعهی بسیار بزرگ دیگر هست که به خون هزارهها تشنه نیست ولی به درجات مختلف و در صورتهای پنهانتر با تبعیض علیه هزارهها همراه است. این مجموعه همان مجموعهی «امّاگویان» است.
میگویند: «ما ستم و تبعیض علیه هموطنان هزارهی خود را تأیید نمیکنیم، اما…».
میگویند: «هیچکسی حق ندارد فرزندان بیگناه این مردم را به خاک و خون بکشاند، اما…».
میگویند: «تروریستانی که مردم شریف هزاره را هدف حملات انتحاری قرار میدهند، یک مشت انسان متعصب وحشی هستند؛ اما…».
اعضای این مجموعهی بسیار بزرگ شهروندانی هستند که به قتل و جرح هزارهها راضی نیستند، ولی در عین حال وقتی میبینند که هزارهها در جایی زخم میخورند و لطمه میبینند، برق رضایت خفیف و گذرایی در ضمیرشان میدرخشد و خاطرشان را گرم میکند. این همان نقطهیی است که آن «اما» را تولید میکند. قبول دارند که این همه ستم در حق هزارهها بسیار است، ولی نمیتوانند آن آخرین پایگاه تبعیض در ذهن و روان خود را بسوزانند؛ نمیتوانند از چنگ آن آموختهی تاریخی افغانی رها شوند که هزاره بهخاطر هزاره بودن خود متهم بل مجرم است.
فتوای قتل هزارهها توسط این «اماگویان» داده نمیشود. اینان شهروندان باعزت و باهوشی هستند که صادقانه باور دارند افغانستانِ آینده باید سرزمینی آراسته به عدالت و پیراسته از خونریزی و خشونت باشد. فتوای قتل هزارهها در فضای بینالاذهانیای تولید میشود که این مجموعه بهصورت غیرمستقیم و ناخواسته به تولیدش کمک میکند. اعضای این مجموعه وقتی به دستان خود نگاه میکنند، دستان خود را به خون هزاره آلوده نمیبینند؛ وقتی به ذهن و قلب خود نگاه میکنند، خود را مشتاق کشتن و مجروح کردن هزاره نمییابند. اما آن «اما» را میگویند؛ گاهی بلند و در میان جمع، گاهی در خلوت خود. «هزاره نباید هدف کشتار و خشونت باشد؛ اما…».
این «اما» چیست؟ شما تجربهیی از آن دارید؟
بگذارید من صورت عینی این «اما» را معرفی کنم:
جوان تحصیلکردهیی در ننگرهار تلویزیون را نگاه میکند و از دیدن صحنهی فجیع کشتار در مرکز آموزشی «کاج» در غرب کابل غمگین میشود. تصویر دختران تکه تکهشدهی هزاره آزارش میدهد. تلفون خود را برمیدارد، صفحهی فیسبوک خود را باز میکند و مینویسد:
«لعنت خداوند برجنایتکارانی که این نوجوانان هموطن هزارهی ما را اینگونه به خاک و خون کشیدند. این جنایت وحشتناک هیچ توجیهی ندارد. من این غم بزرگ را به خانوادههای داغدار هموطنان هزارهی خود تسلیت میگویم. این جنایت نابخشودنی است، اما برادران هزارهی ما باید سعی کنند بهجای پیروی از دولت ایران و مزدوران داخلیشان همگام با دیگر هموطنان خود در مقابل بیگانگان بایستند و…».
«اما» را دیدید؟ دیده که دهها دختر و پسر جوان و نوجوان هزاره در یک مرکز آموزشی در پایتخت کشور مورد حمله قرار گرفتهاند. دیده که جلسهی آزمایشی امتحان کانکور بوده. دیده که در این ماجرا نه ایرانی هست و نه پیوندی از سیاست و مذهب و خودی و بیگانگی. مجموعهیی از نوجوانان و جوانان هزاره در غرب پایتخت میخواستهاند باسواد شوند و در روشن شدن این وطن سهمی بگیرند. همین. اینها را میبیند و میداند. ولی نمیتواند از آن «رضایت» خفیفی که در تهِ ضمیرش جرقه میزند بگذرد. باید تقصیری، اتهامی و جرمی برای هزاره بتراشد تا کشتهشدنش کاملا بدون توجیه نباشد. در اعماق ضمیر خود نیاز دارد که برای کشتن هزاره منطقی داشته باشد.
زنِ آگاه و عدالتدوست و روشنفکر کشتار هزارهها را محکوم میکند و در دنبالهی محکوم کردن خود میگوید «برادران هزارهی ما متأسفانه در روزهای محرم و عاشورا باعث حساسیت مردم میشوند. من نمیگویم مراسم مذهبی خود را نگیرند. اما باید کاری نکنند که شکافها بیشتر شوند و…».
این زن آگاه نمیتواند بدون قصور و تقصیر در میان خود هزارهها حملهی وحشیانهی تروریستها بر یک مرکز آموزشی هزارهها را محکوم کند. چیزی در اعماق خاطرش به او میگوید «بهتر شو و انسانیتر بیندیش؛ اما مبادا به هزاره چک سفید بدهی. مبادا خودت را بهصورت کامل از بند تبعیض و نفرت رها کنی. به هوش باش که مقداری تبعیض در برابر هزاره همیشه لازم است». این موج «اما»هاست که تبعیض علیه هزارهها را زنده و قوی نگه میدارد. برای اینکه این موج گسترده است. تعداد اندکی به کشتار هزارهها راضیاند و تعداد اندکی با صراحت و اعتقاد تمام (بدون هیچ قیدوشرطی) تبعیض و خشونت علیه هزارهها را مردود و محکوم میدانند. اکثریت در همین دایرهی «اما» هستند. اکثریت در حالیکه خشونت و کشتار علیه هزارهها را تأیید نمیکنند- برای این خشونت و تبعیض علیه هزارهها توجیه دارند و این توجیهات را به شکل «اما»ها بیان میکنند. به بیانی دیگر، اعضای این مجموعه دوست ندارند جوان هزاره در جریان امتحان کانکور تکه تکه شود، ولی سعی میکند برای قاتل او هم منطقی قایل شود و در تهِ آن جنایت توجیهی هم پیدا کند. فتوای قتل هزارهها در همین فضا خلق میشود؛ در فضایی که من و تو شهامت رها شدن از تبعیض را نداریم و میترسیم با رها شدن از تبعیض به هزاره چیزی اعطا کنیم که مستحقش نباشد.