اطلاعات روز

ساختار نابرابر جامعه و مسأله رهایی زنان-قسمت دوم

ساختار جامعه از نظر جنسیت

یک، سنت اجتماعی جنسیت:تفکیک جنسی زن و مرد امر طبیعی است و به طبع آن تفکیک جنسیتی میان زن و مرد نیز در برخی امور طبیعی است. به این معنا که بیولوژی زن و مرد متفاوت اند و براساس آن زنان برخی نقش‌های را ایفا می‌توانند که مردان ایفا نمی‌توانند و برعکس؛ مانند رفتارهای مراقبتی زنان در جریان حمل و شیردهی طفل بعد از وضع حمل. این تفاوت طبیعی، اساس تفکیک‌گذاری‌های گسترده‌ی دیگر میان زنان و مردان شده که در یک روند تدریجیِ تاریخی در سطح جامعه به‌طور نظام‌مند و ساختارمند شکل گرفته است و از یک جامعه تا جامعه دیگر متفاوت است و به‌نام سنت اجتماعی جنسیت در جامعه می‌توان از آن یاد کرد.

سنت اجتماعی جنسیت، مجموعه‌ی از عوامل نظام‌مند اجتماعی و فرهنگی است که شامل هنجارها، ارزش‌ها، نقش‌ها، روابط، کارکردها و ساختارهای می‌شود که موقعیت تاریخی زنان و مردان را در ساختار کلی جامعه مشخص می‌کند و دو وجه مهم دارد. اولا براساس تفکیک طبیعی جنس و جنیستِ طبیعی مرد و زن شکل می‌گیرد. دوما منشأ انسانی و اجتماعی دارد. به این معنا که نه مبنای فراانسانی دارد و نه توجیه فراانسانی. مثلا در مناطق روستایی در هزاره‌جات و به‌ویژه در خانواده‌های گسترده، زنان در هنگام شیردادن طفل مقید نیست تا پستان‌هایش را از دید دیگران بپوشانند ولی در عین حال مقید به عدم پوشاندن هم نیستند. در نتیجه آن‌ها اختیار دارند.

این شیوه‌ی شیردهی اساسا ریشه در سنت اجتماعی جنسیت دارد. ممکن است در یک جامعه دیگر زنان در هنگام شیردادن طفل شیوۀ دیگری داشته باشد. بنا از آن‌جایی که ساختار جنسیتی جامعه قبل از هر چیز متکی بر سنت اجتماعی جنست است که به‌طور تدریجی در تاریخ آن جامعه شکل گرفته است، باید در فهم مسائل جنسیتی آنچه مربوط به شجره جنسیتیِ سنت اجتماعی جنسیت می‌شود با سایر وجوه آن به دقت تفکیک گذاشت. در غیر آن بحث جنسیت و ساختار جنسیتی جامعه مغالطه‌های گمراه‌کننده خواهند بود؛ چیزی که در مباحث جنسیتی ما به‌شدت غالب است.

دو، الاهیات جنسیت:تفکیک طبیعی جنسیتی مرد و زن، از آن‌جایی که منشأ انسانی و اجتماعی دارد، طبیعتا امر متغییر و متحول نیز هست. به این معنا که نظر به عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی از نظر ماهیت و از نظر فورم تغییر کند. مثال شیردهی را در نظر بگیرید. تغییرات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در هزاره‌جات، ممکن است آن زنان روستایی را که در هنگام شیردادن طفل مقید به پوشانیدن پستان‌های‌شان نبودند، وادار کند تا در هنگام شیردهی طفل پستان‌های‌شان را بپوشانند و طفل را ترجیحا در مکانی شیر دهند که از انظار کسانی غیر از شوهران و زنان خانواده، بدور باشد. وقتی این‌گونه تغییرات رخ می‌دهد، ما با مسأله جدید مواجه هستیم. چه باعث شد که شیوه‌ی شیردهی طفل به این شکل تغییر کند و چرا؟ معمولا دو عامل نقش محوری را در ایجاد تغییرات نوع فوق، بازی می‌کنند.

یکی این‌که، ممکن سنت اجتماعی جنسیت در ابعاد جزئی و کلی تحت تأثیر عوامل اجتماعی دچار تغییر شده باشد. مثلا ممکن است، زنان از نگاه سوء مردان به پستان‌های‌شان در هنگام شیردادن طفل شاکی شده‌اند و این شکایت در سطح گسترده‌تر باعث شکل‌گیری فورم جدیدی در شیوه‌ی شیردهی طفل شده است، که در این صورت شیوه‌ی شیردهی صرف دچار تغییر در فورم شده و از نظر ماهیت تغییر نکرده و هنوز در دایره‌ی سنت اجتماعی قابل بررسی است.

دیگر این‌که، ممکن جامعه از نظر اعتقادی به‎طور کل دچار تحول شده و این تحول در کیش کلی جامعه، آن جزئی‌ترین رفتار زنان مبنی بر شیوه‌ی شیردهی طفل را نیز متأثر کرده است. مثلا اعتقادات ناشی از کیش جدید، به زنان اجبار می‌کند تا اندام‌های‌شان را در همه حالات از انظار عمومی باید بپوشانند و برای تعمیل این‌گونه دستورات، مبانی متعدد اعتقادی و توجیهی نیز معرفی می‌کند، از جمله:

  • این دستور، دستور کسی از میان مردم جامعه نیست، بلکه دستور موجود فراانسانی (مانند الله در اسلام) برای انسان است.
  • دستورات لازم‌الاجرا است. سرپیچی و عدم اطاعت از آن نه فقط مجازات اخروی دارد، بلکه مجازات توسط عوامل انسانی کیش جدید نیز مشروعیت دارد.

با ایجاد، تعمیق و گسترش این‌گونه تغییرات در جامعه ما با دو پدیده‌ی جدید مواجه هستیم:

یک، الاهیات جنسیت به‌جای سنت اجتماعی جنسیت

دو، ترکیب این دو

در الاهیات جنسیت، سنت اجتماعی جنسیت از ماهیت انسانی‌اش تهی می‌شود، برای تفاوت‌های طبیعی جنسی و جنسیتی زنان و مردان بن‌مایه‌های فراانسانی/آسمانی تعریف می‌شود، وجود زن و مرد فارغ از وجود انسانی‌اش، وجود جنسیتی می‌شود و در نهایت ساختار جنسیتیِ بنا می‌گردد که در محراق آن دستورات الاهی و تفسیرات/تعبیرات از آن قرار دارد نه ایجابات وجودیِ انسان و زندگی انسانی و اجتماعی او. به این معنا که مثلا تغییر جزئی در شیوه‌ی شیردهی طفل توسط زنان در جامعه‌ای که زنان در آن جامعه در شیردهی اطفال خود، قید اجباری نداشتند، دیگر از دایره‌ی سنت اجتماعی جنسیت که منشأ انسانی و اجتماعی داشت، خارج شده و صبغه الاهیاتی به خود گرفته است. بدتر از آن این‌که، مرزبندی وجوه جنسیتی و وجوه انسانی وجود زن/مرد فرو می‌ریزد. مثلا شیردهی به شیوه‌ی تعیین شده، عین وجود زن می‌شود و سلطه مردانه داشتن عین وجود مرد. بر این اساس ساختاری هم که بنا می‌شود، به‌دلایل اعتقادی با تمام نیرو از آن پاسداری می‌کند.

در این حالت، ما در مورد موضوع/موضوعات جنسیتی، هم با فورم جدید مواجه هستیم و هم با ماهیت جدید. فورم جدید حاوی وضع محدودیت مبنی بر عدم دیده شدن پستان‌های زنان شیرده و در کلیت آن اندام در هنگام شیردهی به اطفال و انظار اجتماعی است، و ماهیت جدیدِ شیوه‌ی شیردهی طفل به‌گونه‌ای که کیش جدید تعیین کرده است، حاوی و متضمن رضایت الاهی، ثواب و سعادت انسانی پنداشته می‌شود؛ سرپیچی از آن، رذالت انسانی محسوب شده و غضب الاهی را در پی دارد. اما در عین حال در بسیار موارد دیگر ممکن است، چارچوب‌های سنتی آنچنان که بوده است، حفظ گردد، ولی صبغه وجودی آن الاهیاتی ساخته شود. مثلا در نظر بگیرید به لحاظ تاریخی و سنتی مردان سکان‌دار اقتدار اجتماعی خانواده بوده‌اند (مردسالاری). کیش جدید، این ساختار به‌گونه‌ای که بوده است پذیرفته ولی برای این‌که آن را کامل از آن خود کند، برای آن ده‌ها حجب الاهیاتی مبنی بر مشروع بودن و محق بودن و مفید بودن و… آن نیز آورده است.

از این نظر، قضاوت من در مورد جامعه افغانستان این است که ساختار جنسیتی آن، شدیدا متأثر از الاهیات جنسیتی اسلامی است. از آن‌جایی که آموزه‌های دینی و مذهبی در اسلام مشخصا در مورد زنان در بسیاری موارد قائل به تبعیض، خشونت، فرودستی، اطاعت‌پذیری و محدودیت‌پذیری زنان است، بر این اساس ساختار جامعه از نظر جنسیت طوری بنا شده که موقعیت زنان با تکیه بر الاهیات جنسیتی آن، ایجاب قبول تبعیض و نابرابری، خشونت‌پذیری، مطیع بودن، فرودست بودن و محدویت‌پذیری را می‌کند. به لحاظ نظری، رهایی از این ساختار ممکن منوط است به:

  • فهم علمی و تفکیک‌گذاری علمی وجه الاهیاتی ساختاری جنسیتی جامعه از وجه سنت اجتماعی جنسیت.
  • نقد رادیکال الاهیات جنسیت در تمام سطوح به منظور رفع تبعیض، نابرابری، خشونت، فرودستی و محدودیت‌های زنان.

در غیر آن در مورد مسأله زنان در جوامعی با ساختار جنسیتیِ الاهیاتی‌شده‌ی مثل افغانستان و ایران، ما همواره گرفتار این بدفهمی و کج‌فهمی خواهیم بود که سنت اجتماعی جنسیت را محراق مشکل و الاهیات جنسیت را راه سعادت بدانیم. مگر نه چنین است که برای دفاع از حق تحصیل دختران در برابر یک نیروی به تمام معنا دینی و مذهبی و به تمام معنا شر، همه از ورد «زن در اسلام حق تحصیل دارد» استفاده می‌کند. در حالی‌که اساسا چرا باید به حق طبیعی یک انسان چه به لحاظ ایجابی و چه به لحاظ سلبی بن‌مایه الاهیاتی داده شود؟ یعنی چرا باید برای آنچه کاملاً امر طبیعیِ زنان است، دستور امر و نهی الاهیاتی داشته باشیم؟ تا زمانی که میزان این ضرورت در ابعاد مختلف در جامعه (از سطح فرد تا نهاد قدرت) بالا باشد، به همان میزان استعداد رشد تبعیض، گسترش محدودیت، تحکیم فرودستی زنان و تشدید خشونت برعلیه زنان نیز موازی با آن وجود خواهند داشت. اما به هر میزانی این نیاز در جامعه و به‌ویژه در دستگاه قدرت کاهش پیدا می‌کند، به همان میزان فضا برای رفع تبعیض، کاهش محدودیت، رفع خشونت و ارتقای موقعیت زنان نیز بازتر خواهند شد. تجربه بیست سال گذشته برای زنان مصداق بارز این مدعا است.

پایان