یادداشت روزنامه اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعهی افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و دربارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحت و سقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشر شده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند.
آنچه در افغانستان به وقوع پیوست، ضمن تسلیمیای با سرافکندگی، افتضاح سیاسی برای کشورهای بود که در بیست سال آخر سنگ دفاع و حمایت از حکومت افغانستان را به سینه میزدند. این افتضاح چهرهی جهانی به خود گرفته است و بهعنوان یک لطمه و لکهی سیاه بر دامن کشورهای دخیل در سیاست افغانستان مخصوصا امریکا مانده است.
امریکا به بهانهی مبارزه با تروریسم وارد افغانستان شد. بیست سال از زمین و فضا به مواضعی که گویا اهداف تروریستی در آنجا است، هجوم برد. کشتوکشتار راه انداخت و خانه و کاشانهی خیلی از افغانها را ویران کرد. افغانهای زیادی را به عناوین مختلف شکنجه، زندان و حتا به قتل رساند. در کنار این، هزینههای وافری که از کشورهای دیگر تحت نام کمکهای بشردوستانه و پروژههای عمرانی وارد افغانستان شد را در این راه حیفومیل کرد.
سرانجام با همان گروه، با کسانیکه مبارزه با آنان بهانهی ورودش به افغانستان شده بود، روی میز معامله و پیمان تسلیمی نشست. روی پیکرهای بیروح سربازان داخلی و خارجی که در جنگهای بیست سال گذشته کشته شدهاند پا گذاشت و همه دستآوردهای ارتش افغانستان را به خاک یکسان نمود. پرسش اینجا است که امریکا چگونه به این نتیجه رسید؟
چهچیزی باعث این تسلیمیِ حقیرانه شد؟
امریکا از دیرباز تا اکنون دنبال هژمونی جهانی است. این هژمونی سبب شده است که پای این کشور در چهرهی حامی و همپیمان به خیلی از کشورهای جهان سوم برسد. بعد از شکست شوروی سابق و استقرار نظام سلسلهمراتبی در سطح بینالملل، امریکا تنها قدرت پیشتاز تا اکنون بوده است. اما، تحولات اخیر در جهان نشان میدهد که این کشور دیگر آن قدرت قبلی را ندارد و پیهم با اتخاذ سیاستهای غلط ضمن آسیب به کشورهای تحت حمایت خویش، به خود نیز صدمه وارد کرده است.
با به قدرت رسیدن بایدن در امریکا، سیاستهای امریکا نیز تغییر کرد. بایدن پای امریکا را از جهان آشفته جمع کرد و نخواست با تقبل هزینههای گزاف جنگ در جهان سوم و قربانی کردن سربازان خویش، به سرنوشتِ شوروی سابق دچار شود. افغانستان کشور قربانی این سیاست بود و حتا منجر به تسلیمی آن به طالبان شد.
از سویی هم، میبایست چهرهی قدرت جهانی خویش را چون «هژمونی» نگهدارد و در عرصهی بینالملل تکتازی خود را حفظ کند. به یک کشوری قدرتمندی چون امریکا که سالها است بعد از جنگ جهانی دوم خود را تنها کشور مسلط به جهان میداند، تغییر روش سیاسی مخصوصا تسلیمی افغانستان به طالبان و کنار کشیدن امریکا از این کشور، شک و تردیدهای را ایجاد کرد/میکند که دیگر امریکا آن قدرتِ را که ادعا میکند، ندارد.
از سوی هم روسیه، میراثدار جماهیر شوروی سابق نیز چون رقیب سرسخت در مقابل آن دوباره داشت جان میگرفت. تسلیمی افغانستان به طالبان ضمن تطبیق سیاست جدید امریکا که تعامل با طالبان را جای تقابل قرار داد، در واقع اعلام جنگ غیرمستقیم و اعمال فشار نظامی از راه نا امنسازی و نفوذ داعش در مرزهای روسیه، با آن کشور بود. آنچه در افغانستان در چهرهی توافق سیاسی اتفاق افتاد در واقع تسلیمی امریکا و فروپاشیِ برنامهریزیشده از سوی این کشور بود. از اینرو تنها راهی که هم بتواند چهرهی اقتدار جهانی امریکا را حفظ کند و هم به این افتضاحات سیاسی اواخر این کشور روپوش بگذارد، آشفتهسازی جهانِ درگیر بحران و کشانیدن پای روسیه به یک جنگِ فرسایشی دیگر بود.
آشفتهسازی جهان درگیرِ بحران
وقتی بحث از آشفتگی به میان میآید، ذهن آدم به فضای پرتاب میشود که در آن هیچچیزی جای خودش نیست. فضایی که تصامیم در آن نه براساس تعقل، بلکه براساس احساسات، گرایشهای عاطفی، عقده و خشم گرفته میشود. فضایی که ریسمان تحولات در آن دست دیگران است و ساکنین آن فضا کوچکترین نقشی در تعیین سرنوشت و تکلیف خویش ندارند. خشم، دشمنی، کشتار، بیعدالتی، تجاوز، شکنجه و صدها ناهنجاری دیگر در آن وجود دارد. جهان آشفته، جهان درگیر جنگ و خشم و جهل و افراطیت است. البته نه اینکه این آشفتگی ذاتی باشد و کسی/کشوری در بهوجود آوردن آن نقشی نداشته باشد. هیچ فضای آشفتهی به خودی خود آشفته نیست. آشفتهسازی یک پروسه یا فرایند حفظ اقتدار جهانی است.
پس از آنکه جهان به اول و دوم و سوم تقسیم شد، کشورهای توسعهیافته یا به اصطلاح سیاسی، «ابرقدرت» تلاش کردند ماهیِ مراد خویش را در جهان سوم که بیگمان ظرفیت آشفتهسازی در آن بیشتر است، بگیرند. آشفتهسازی جهان سوم تنها بهدلیل وجود حکومتها و ملتهای ضعیف نیست، بلکه با ایجاد فرایند آشفتهسازی، این کشورها منابع معدنی خویش را نیز از دست میدهند. حملهی امریکا بر عراق، گذشته از ابعاد دیگر، حمله بر ذخایر نفت آن کشور بود. تنها چیزی که میتوانست راه و بهانهی برای ورود امریکا و اخراج ذخایر نفت باشد، آشفتهسازی عراق بود. آنگونه که برای ورود به افغانستان حادثهی ۱۱ سپتامبر و سرکوب القاعده بهانه شد.
همینگونه، حال برای اینکه امریکا و در مجموع ناتو روپوشی بر افتضاح خویش در اوکراین و افغانستان بگذارد، از راههای مختلف در تلاش است ایران را آشفته بسازد و به سرنوشت افغانستان هم مدتی فکر نکند. تا باشد که اگر ممکن شود، شکست سیاسی خویش را در این دو نبرد جبران کند. این آشفتهسازی به امریکا حد اقل دو امتیاز دارد. یکی اینکه روسیه را ضمن درگیری با اوکراین با به خطراندازی و نفوذ داعش بر مرزهای آن از سوی افغانستان، فشار وارد میکند. دوم اینکه این آشفتهسازی افکار عامه را از فکر در مورد شکست سیاسی امریکا در افغانستان تغییر میدهد.