در آغاز سال ۲۰۲۳ قرار داریم. یک سال گذشت و اتفاقات بسیاری افتاد. افراد زیادی از سراسر جهان، در مورد کارهای کرده و نکردهی یکسالهیشان نوشتهاند. از جمله در این میان باراک اوباما، رییسجمهور اسبق امریکا فهرستی از آهنگهایی که شنیده، فلمهایی که دیده و کتابهایی که خوانده را همگانی کرده است.
۲۰۲۲ رفت اما تجربیات ما از این سال در افغانستان بسیار تلخ و ناگوار است. بسیار مختصر و واقعبینانه یادآوری کنم که مردم در این سال آب و نان و آزادی نداشتند. سفرهها خالی بود. هوا حبس بود. مردم از سایهیشان میترسیدند. از مبایلِ جیب شان میترسیدند. از لباس تن و از ریشِ تراشیدهیشان میترسیدند.
در قلمرو حاکمیت طالبان، مردم با همسر و خواهر و مادر شان سفر نمیتوانستند. دوستانشان را در رستورانتها، کافهها و خیابان ملاقات نمیتوانستند. از برگزاری محافل و نشستهای دورهمی میترسیدند.
خوشی و رقص و آواز و سرور از مردم گرفته شده بود. مردم حق رقص نداشتند. حق شنیدن موسیقی نداشتند. طالبان در تمام سال، تا دستشان رسیدند بهخاطر شنیدن موسیقی با مردم خشونت کردند. یکبار در غرب کابل در یک موتر نوع تونس بودم. در کنار من پسری نشسته بود و گوشی در گوشش بود. در بازرسی طالبان که رسیدیم، به راننده اشاره کرد که گوشه کند. موتر در کنار جاده ایستاد شد، یکی از نیروهای تا به دندان مسلح طالبان آمد و پسری که گوشی در گوشش بود را پایین کرد. اول و پیش از آنکه او مبایلش را خاموش کند، گوشیاش را گرفت و در گوش خودش زد. وقتی که شنید پسر نه موسیقی که قرآن گوش میکند، اجازه داد که در موتر برگردد و برویم.
مردم حق پوشیدن لباسهای دلخواه شان را نداشتند. بهخاطر پوشیدن کتوشلوار، طالبان به یکی از اساتید دانشگاه کاتب شلیک کرده بودند. بهخاطر پوشیدن کتوشلوار طالبان یکی از آموزگاران آموزشگاه آمادگی کانکور در لعلوسرجنگل را که به هرات رفته بود، ماهها زندانی کرده بودند. آن آموزگار اما بنا بهدلایل امنیتی، هم زمانی که در بازداشت طالبان بود و هم زمانی که رخصت شد به رسانهها و فضای مجازی چیزی گفته نتوانست.
مردم حق رفتن به محافل عروسی را نداشتند. اگر هم به عروسی میرفتند زنان حق آرایش نداشتند. طالبان زینب عبداللهی را در بازگشت از یک عروسی در غرب کابل کشتند. شام یک روز عروسی، زینب با خواهر و یازنهاش طرف خانه میآمدند که طالبان در بازرسی به قلب زینب شلیک کردند.
مردم حق اعتراض نداشتند. نان و کار و آزادی و تحصیل مردم گرفته شده بودند، اما کسی حق اعتراض نداشتند. معترضین را بار بار بازداشت کردند. شکنجه کردند. بر معترضین تجاوز کردند. معترضین را تهدید کردند و بسیاری از آنان را مجبور کردند که سکوت کنند. حتا بسیاری از آنان را تهدید کردهاند که باید با طالبان همکار شوند و برای طالبان جاسوسی کنند.
مردم حق آزادی بیان نداشتند. سختترین کارِ امسال خبرنگاری بود. برای خبرنگاران به اندازهی لولهی تفنگ طالبان هم جای زندگی نمانده بود. خبرنگاران از تماس میترسیدند، از فضای مجازی میترسیدند، از اسم واقعیشان میترسیدند، از دوست و آشنایی که از کارشان خبر بودند میترسیدند و… از اهالی کوچک و خردسال خانهیشان که اگر از کارشان خبر بودند هم میترسیدند.
مردم حق تحصیل نداشتند. دختران در اوایل از مکتب و در آخر سال از دانشگاه و آموزشگاههای خصوصی نیز حذف شدند. این حذفِ جمعی و یکایک و بیدلیل زنان، سبب افزایش خودکشی و افسردگی و مهاجرتهای اجباری شد.
زنان حق کار و وظیفه نیز نداشتند. چنانکه از اول حضور طالبان با حذف زنان همراه بود، در اواخر این حذف و تبعیض بسیار افزایش یافت. تا آنجا که اکنون هیچ زنی حق کار در مؤسسات داخلی و خارجی را ندارند. بسیاری از این زنان تنها نانآور خانهیشان بودند و اکنون در شبهای سرد جشن سال نو میلادی، گرسنهاند.
مردم به جرم قومیت کشته و مهاجر شدند. طالبان به کینههای خاموش و جنگهای گذشته دامن زدند. در دایکندی و غزنی خون کوچیهایی که چهل سال پیش کشته شده بودند را از مردم محل مطالبه کردند. در بسیاری از مناطق مردم هزاره، طالبان زمین و خانهی مردم را گرفتند و بر بالای بام خانههای غصبی مردم نماز جماعتِ شکرگزاری خواندند.
در لعلوسرجنگل یک خانوادهی هزاره را قتل عام کردند. در بلخاب بیشتر از صدها خانوادهی هزاره را کوچ اجباری دادند که تا هنوز از سرنوشت جنگزدگان بلخاب خبر آنچنانی در دسترس نیست.
همینطوری، در اندراب و پنجشیر و دیگر مناطق تاجیکنشین جنگ قومی راه انداختند و تاجیکان را بسیار کشتند و کوچ دادند.