از عمر تحصیل در افغانستان یکونیم قرن میگذرد. در طول این یک قرنونیم، آموزش دانش عصری در این جغرافیا شکسته و لنگولنگان به پیش رفته است. مدام با عدم استقبال عمومی و نارضایتی میان جوامع سنتی افغانستان مواجه بوده است. گاهی از سوی جریانهای حاکم چون علمای دین که اختیار جوامع سنتی را در دست داشتهاند، در حق دانش مدرن ظلم و ستم شده است. با فتوای علمای دین علَم جنگ با کتاب و دانش بلند شده است. و چه بسا علمای دین با فریاد «وا اسلاما» با پیشداوری دینی به قضاوت نامنصفانهی علوم غیردینی پرداختند و سالها فریاد زدند که ای مردم فرزندانتان را به مکتب نفرستید که کافر میشود. عدم استقبال مردم از مکاتب عصری، بهانه بدست روحانیان داده است که بیشتر در برابر گسترش علوم غیردینی بایستند. و در برههای از تاریخ این کشور تحصیل و پیشرفت از سوی گروههای مجاهدین و طالبان با کندی و تعطیلی مواجه شده است.
تاریخچهی گشایش مکاتب مدرن در افغانستان و آموزش دانش عصری بهویژه برای زنان یکی از مسائل پر چالش و جنجالآفرین بوده است. امروز گروهی که حاکم افغانستان است، مولد روستا است و با شهر و آموزش و اشتغال زنان بیگانه است.
پس انگیزهی طالبان از ممانعت تحصیل زنان و داشتن کار زنان بر مبنای چیست و بستن مکاتب و دانشگاه بهروی نیمی از پیکر جامعه در عصر تکنولوژی و اطلاعات بر چه استدلال دینی و قومی استوار است. آیا مشکل طالبان با تحصیل و کار زنان از اوامر دینی اسلام است یا ناشی از فرهنگ قبایلی جوامع پشتونی.
تاریخچهی تحصیل در افغانستان
گام مهمی آموزش و پرورش در تاریخچهی تحصیلات افغانستان توسط شاه اماناللهخان برداشته شد و در زمان حکومت ظاهرشاه و حکومتهای دموکراتیک به رونق رسید که بهترین دوره برای مکاتب مدرن تنها در نظام غیردینی بوده است. پس از روی کارآمدن حکومت مجاهدین و طالبان در دورهی اول، آموزش و تحصیل از کار افتاد و این ستم بر آموزش و پرورش تا حکومت دورهی کرزی ادامه یافت. دانشکشی و مکتبسوزی به فرهنگ جامعهی سنتی و دینی افغانستان افزوده شد.
«وقتِ برای نخستین بار مکاتب علوم عصری گشایش یافت و آموزش دانش مدرن برای زنان از سوی دولت وقت به رهبری شاه امانالله اجباری اعلام شد، برخی علمای دین و سادات لوی جرگه محلی به مخالفت برخاستند.» (روزنامه ماندگار، ۱۰/۶/۱۳۹۸)
این مخالفت ملایان تنها منحصر به جغرافیای زنان نبود و این تفکر تاریک و دانشستیزی دامن مردان را نیز گرفت و در ادوار مختلف تاریخ دوام پیدا کرد. روند دانشآموزی و آگاهی جوامع مختلف روستایی را در افغانستان متوقف کرد و فرزندان مردم را از نعمت و مزیت سواد و دانش محروم کرد. ملایان با دستآویز کردن دین اسلام و با ادعای هدایت دینی و تحت دفاع از دین و ممانعت از دانش کفری و جلوگیری از کافر شدن فرزندان مردم، تبلیغات گستردهی منفی را علیه آموزش عمومی و مکاتب علوم مدرن آغاز کردند و مردم ساده را به تحریک وا داشتند. که منجر به رشوهدهی مردم به حکومت شد تا فرزندانشان را از مکتب رفتن حذف نمایند.
این تبلیغات در برخی مناطق افغانستان چنان گسترده بوده که عاقبت به کشتن آموزگاران و بستن دروازههای مکاتب انجامیده است. بعد از فروپاشی رژیم دورهی اول طالبان در سال ۲۰۰۱ و حضور امریکا در افغانستان، علوم مدرن دوباره احیا شد، آموزش و تحصیلات دانش مدرن جان گرفت و با حمایتهای مالی جامعهی جهانی و امریکا به رونق رسید. این بار مکتب رفتن و آموزش دانش مدرن از سوی غالب جوامع افغانستان با استقبال گرم مواجه شد، بهویژه جامعهی هزاره که هیچگاه به اندازهی سایر اقوام افغانستان از حقوق انسانی و علمی برخوردار نبودند، از این فرصت تاریخی استفادهی بهینه را نمودند. این فرصت به مثابه انقلاب آموزش در تاریخ جامعهی هزاره رقم خورد. مردم با حرکت و تشویق نجومی بهسوی دانشآموزی و فراگیری علوم رو آوردند. فرزندانشان را بدون تبعیض جنیستی دختر و پسر، به مکتب رفتن تشویق و حمایت کردند.
این جرقه از شدت سنگین برخودار بود. همان ملاهایی که سالها جامعه را به مقاومت در برابر آموزش دانش علوم امروزی تشویق و تبلیغ میکردند، دیگر حرف و سخن شان برعلیه مکتب و علوم مدرن میان جامعه خریدار نداشت و نهایت سر تسلیم به حقیقت دانش امروزی فرو آوردند. این ملاها نه تنها فرزندان خود شان را به مکتب شامل نمودند بلکه خود شان نیز به آموزش و فراگیری علوم مدرن شروع نمودند.
شروع تازهای آموزش و پرورش علوم مدرن از سوی جامعهی سنتی به رسمیت شناخته شد و مردم از داوریهای منفی علیه دانش و مکتب عقبگرد کردند. تنها جامعهی سنتی افغان (پشتون) تسلیم فصل نوینی از آموزش علوم مدرن نشدند و روزبهروز به معلمکشی و مکتبسوزی افزودند. با گذشت بیست سال از نظام دموکراسی و حضور جامعهی جهانی در افغانستان، هنوز هم پذیرای نظام نوین امروزی نیستند و هر نوع حقوق انسانی را بیرون از معرفههای دینی میدانند و حقوق تحصیلی و اشتغال زنان را به رسمیت نمیشناسند.
این مقاومت با آموزش و مکتب و علوم امروزی تنها در جغرافیای جوامع قبایل پشتون ادامه یافته است. افکار عمومی جوامع سنتی قبایل پشتون در انحصار اندیشهی ملای روستا است که آموزش تحصیلات عالی به زنان و کار کردن زنان در بیرون از خانه را یک ناهنجاری اجتماعی میداند. آتشسوزی مکاتب در برخی مناطق تنها کار طالبان نبود، عدم حفاظت جامعهی مذکور از امکانات جمعی و ارزشهای بنیادی، به تخریب و آتشسوزی مکاتب میدان داده بود/است. جامعهی سنتی پشتون با خاموشی در برابر ایدئولوژی طالبانیسم، عملا راه را برای پیروزی طالبان باز نموده و با پیروی سفت و سخت از ایدئولوژی افغانیت و اسلامیت که بر قاعدهی پشتونوالی استوار و از مصلحت واحد قومی برخودار است، به استقرار دوبارهی حاکمیت طالبان کمک کرده است. ایدئولوژی افغانیت و اسلامیت به مثابه اقتدار و عزت پشتونی خوانده میشود که اعم از دموکرات و طالب آن قوم، به قیمت هنگفت و جبرانناپذیر بر سر حفظ قدرت توافق واحد دارند. براساس این ایدئولوژی، امروز طالبان عزت پشتونوالی را بهجا آوردهاند.
این در حالی است که اکنون گروه طالبان هر جنایتی که سر ملت میآورد، به آن آدرس دینی میدهد. طالبان با صادر کردن هر حکم، از دلایل دینی کمک میگیرند و بارها اظهار نمودهاند که برای برقراری قانون خدا و دین رسول خدا مبارزه میکنند. دین اسلام پشتوانهی اصلی طالبان بوده است و جامعهی سنتی افغانستان بهویژه جامعهی پشتون به طالبان بهعنوان نمایندگان دین اسلام میدان داده است و بهعنوان جاده صافکن طالبانیسم عمل کرده است. توسعهی چنین تفکری، عقبگرا و خشن بوده است. طوری که طالبان با در اختیار داشتن نهاد دین، مانع زنان از تحصیل و کار میشوند. با این وجود، تنها با گرفتن اسلام از طالبان، غالبِ این مشکلات و خشونتهایی که سر راه صلح و پیشرفت افغانستان وجود دارد، حل خواهد بود.
جامعهشناسی طالبان
جوامع افغانستان اغلب متشکل از جوامع سنتی و روستایی است. اگر از نگاه جامعهشناسی طالبان را به بحث بگیریم، این گروه جزء جوامع اولیه بشری به حساب میآید که متشکل از ساختار اجتماعی روستایی است. طالبان از بافتهای قدیمی و فرسوده پیروی میکنند که عمدتا الگو یافته از آموزههای اولیه بشری و متأثر از اندیشهی ملای روستا است که توان هضم و برداشت نظام نوین امروزی را ندارند. گروهی که با آموزش و اشتغال زنان مخالف است، با فرهنگ امروزی و زیست انسانی مشکل دارد. این گروه مشروعیت مردمی ندارد بلکه مشروعیت خود را از دین گرفته. این مشروعیت نه بر پایه رضایت، بلکه بر پایه زور بنا شده است.
«ابن خلدون برمبنای مشاهدههای تجربیاش از جوامع عرب افریقای شمالی در قرون وسطی، وجود دو نوع جامعه را فرض میگیرد. جامعهی شبانی بیابانگرد که انسجام اجتماعی نیرومند دارد و جامعهی شهری با سطح نسبتا نازل همبستگی اجتماعی. او چرخهای را ترسیم میکند که در آن جامعهی شبانی بر جامعهی شهری پیروز میشود و با فتح این جامعه دولت تازهای بر پا میکند.» (فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ۱۳۹۲)
چرایی مخالفت طالبان با تحصیل و کار زنان
در اندیشهی طالب علم بر دو تقسیمبندی استوار است: علم مفید و علم نامفید (علوم دینی و علوم کفری). آموختن علم مفید یا علوم دینی بر هر فرد واجب است و علوم ریاضیات، فیزیک، کیمیا، هندسه و… علوم کفری یا نامفید است که به درد ملت نمیخورد، بهویژه زنان. اینکه طالبان با آموزش و کار زنان مخالف اند، بسته به جهانبینی کوچک، تفکر دینی و قرائت رادیکال دینی شان است که با روایت سفت و سخت از دین و مذهب، زندگی را سخت و دشوار ساخته است. طالبانیسم مولد جامعهی قبایلی است و الگوگیری بیتأمل از اندیشههای صدر اسلام زمینهساز رشد این نظام سیاسی و قومی شده است.
جامعهی سنتی پشتون و پیروی تند و افراطیشان از عصبیتهای هویتی، فرهنگی و دینی، بسترساز مناسب برای طالبپروری و افراطیت در منطقه بوده است. ایدئولوژی طالبانی هیچگاه نمیتواند ارزشهای مدرنیته را هضم کند و آزادیهای جوامع را به سبک دنیای امروزی پذیرا باشد، بهویژه تحصیل و کار زنان را که خلاف ارزشهای دینی و منافی اوامر و دستورات دینی خود میدانند.
در فرهنگ قبایلی افغان (پشتون)، ناموس و عزت در کنار حفظ قدرت از جمله خطوط سرخ است و احترام زن ماندن در چهاردیواری خانه است. وظایف زن سرپرستی از امور خانه، فرزندآوری و بزرگ کردن فرزندان است.
طالبان تنها سواد خواندن قرآن و نماز را برای زنان کافی میدانند و هیچگونه تأکیدی بر آموزش علوم غیردینی برای زنان ندارند. برای طالبان ظاهر شدن زنان در بیرون از خانه تحت عنوان تحصیل و کار به منظور کسب درآمد، بیاحترامی به جایگاه زن و خلاف ارزشهای دینی و سرکشی از عرف و رسوم اخلاقی است. آنچه طالبان از آموزش زنان و حق داشتن کار زنان ترس دارند در واقع ترس از تغییر و از دست دادن حاکمیت است. زنان آگاه و تحصیلکرده نمیخواهند چندهمسری مردان را بپذیرند و به مثابه ماشین تولید بچه (فرزندآوری) باشند.
از نگاه طالبان زنان مترادف فساد است. این اندیشه در اذهان مردان پشتونتبار از ریشهی محکم برخوردار است. در دولت پیشین همکارانی از جامعهی پشتون داشتم که با هرگونه برنامهی توانمندسازی زنان مخالف بودند و آن را برنامهی غرب میدانستند. تأکید میکردند که غربیها تحت عنوان دفاع از حقوق بشر و حقوق زنان، در پی از بین بردن فرهنگ اسلامی و افغانی ما است و از این طریق در پی گسترش فحاشی و فرهنگ بیبندوباری اند. همکارانم حضور زنان در ادارات دولتی را فساد و فحشا میدانستند و مخالف حضورشان در ارگانهای دولتی بودند و به زنان به دیدهی حقارت و نفرت مینگریستند.
سه سال قبل در محل کارم (توزیع شناسنامههای الکترونیکی) برای یکی از همکارانم که از مناطق شرق افغانستان بود، شناسنامه ثبت میکردم. وقتی نوبت به فرزند دختر دوازده سالهاش رسید، در گزینهی تحصیلات که رسیدم از او پرسیدم که در کدام سویه در حال تحصیل است. پاسخ داد که گزینهی بیسواد را انتخاب کن. تعجب کردم که چگونه در این محدودهی سنی که همه به مکتب میروند، او چرا محروم از مکتب است. دوباره تکرار نمودم که واقعا هنوز به مکتب نمیرود. با خونسردی گفت، نه. دختران در جامعهی ما به مکتب نمیروند.
در طول بیست سال نظام دموکراسی، بارها از سوی وزارت صحت عامهی افغانستان برای دختران هزارهی فارغ از رشتهی داکتری بهویژه قابلگی و نرسینگ (پرستاری) که تجربه کاری چند ساله داشتند، معاش چند برابر از سایر قابلهها و پرستاران در شهرها، پیشنهاد داده شد که در مناطق محروم ولایتهای جنوبی و شرقی پشتوننشین خدمت کنند. مناطق مذکور محروم از نیروی کاری و منابع انسانی در بخش صحت است که مردم شان مدام از ابتدائیهترین کمکهای اولیه دارند.
همین یک سال قبل تحت بیرق و حکومتداری «امارت اسلامی طالبان» وقتی زمینلرزه در ولایتهای خوست و پکتیا اتفاق افتاد و در نتیجهاش صدها انسان جانهایشان را از دست دادند، ساکنان آن مناطق در رسانهها از نبود حداقلترین کمکهای اولیه شکایت داشتند. این مهم پیامد بیتوجهی حکومت مرکزی و فساد وزیران معارف و عدم پیگیری در قبال آتشسوزی مکاتب و مکاتب خیالی در مناطق محروم و دوردست ولایتهای جنوبی و شرقی است که دستان ملایان مساجد را به دور گردن فرزندان مردم جوامع پشتون باز نگه داشته بود/است. این اشتباه را آقای غنی در دورهی ریاستجمهوری خود نیز مرتکب شد. از تمام برنامههای عمرانی که به ولایتهای دوردست وعده داده بود، صرف مسجد ساخته شد. به ساختوساز مساجد نسبت به مکاتب بیشتر توجه صورت گرفت که زمینه را برای رشد اندیشهی طالبانیسم فراهم کرد و راه علم و مکاتب عصری را بست.
نتیجه
در نتیجه مخالفت طالب با تحصیل و حقِ داشتن کار زنان الهامیافته از اندیشهی دینی است. طالبان از تغییر جامعه میترسند که توسط زنان آگاه و باسواد به آسانی ایجاد میشود. چوب سوخت ایدئولوژی خونریز طالبان را زنان بیسواد و فقیر تأمین میکند. نیروی عمدهی طالبان و لشکریان جنگجوی این گروه همه فرزندان مادران بیسواد و محروم اند. زن با سواد و مستقل زیر بار ایدئولوژی طالب نمیرود و محال است که اجازه دهد فرزندش تحت استخدام نیروی طالب در بیاید.
در نهایت طالب دریافته که حکومت کردن بر مردم جاهل، نسبت به جامعهی آگاه و زنان با سواد بیهزینهتر و راحتتر است. بهرهبرداری از زنان بیسواد و وابسته نسبت به زنان آگاه و مستقل آسانتر است. ترس طالب از تحصیل و اشتغال زنان زنگ خطری برای سست کردن پایههای سلطهی قومی این گروه است که با لشکر جهل تحکیم یافته است. این روند ادامه خواهد داشت تا زمانی که جوامع سنتی پشتون از تعصب دینی و هویتی خود مثل سایر اقوام کوتاه نیایند و به تأمل و بازخوانی اندیشهی ملای قریه و روستا نپردازند.
منبع:
۱: اندیشمند، اکرم، (۱۰/۶/۱۳۹۸) روزنامه ماندگار
۲. آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (۱۳۹۲)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول