شکر خدا را بهجا میآورد که بعد از روزها دخترش لبخند بر لب دارد و حس میکند که تعادل رفتاری پیدا کرده و روزی قشنگی را آغاز کرده است. اما خوشحالی دوامدار نیست. طولی نمیکشد که خندههای شریفه با خواندن متنی روی صفحهی تلفن همراهش تمام میشود و ساعتها میگرید. نزدیکان این دختر با بررسی متن روی صفحهی تلفن او درمییابند که او مکتوب دیگر وزارت تحصیلات عالی طالبان در پیوند به ممنوعیت تحصیلی دختران در سال ۱۴۰۲ را خوانده است.
وزارت تحصیلات عالی طالبان بهتازگی در نامهای به تمامی دانشگاههای خصوصی دستور داده است که در سال تحصیلی ۱۴۰۲ از جذب دانشجویان دختر و از اشتراک آنان در آزمون کانکور این دانشگاهها جلوگیری کنند. این مکتوب در تاریخ هشتم دلو به تمامی نهادهای تحصیلات عالی خصوصی فرستاده شده است.
شریفه دانشجوی سال دوم رشتهی قابلگی عالی در دانشگاه طبی کابل (دانشگاه ابو علی سینای بلخی) است و ۲۲ سال دارد. او با به قدرت رسیدن طالبان نشاط جوانیاش را فراموش کرده و به فرد ساکت تبدیل شده بود. دختر سربهزیر که بدون هیچگونه اعتراض خودش را با معیارهای تعریفشده از سوی طالبان (پوشش سر تا پا سیاه) برابر کرده و با پوشانیدن صورتش به دانشگاه میرفت تا به تعهدش وفا کند.
زخمهای ناسور نبود پدر
شریفه فرزند سوم یک خانوادهی کشاورز از ولسوالی ورس بامیان است. سه برادر و یک خواهر دارد. درست زمانی که پنج سال داشت، پدرش در نتیجهی رهگیری در درهی معروف به گذرگاه مرگ (دره جلریز) در مسیر راه کابل-بامیان زخمی شد. زخم او با گذشت یک سال بهبود نیافت و در سال ۱۳۸۸ جانش را از دست داد.
با فوت پدر وضع زندگی برای خانواده بیشتر از پیش سختتر شد. نوریه بعد از مرگ شوهرش، پدر و مادر خانواده شد و تعهد کرد که نقش پدر و مادر را یکجا به عهده بگیرد و فرزندانش را طوری بزرگ کند که مایهی افتخار جامعه باشند. او میگوید: «وقتی شوهرم فوت کرد. همهی بچهها خُرد بودند. بعد از بسیار فکر کرن، در شهر ماندم تا بچههایم درس بخوانند و من هم کم کم کار کنم.»
مادر قهرمان
این مادر برای تأمین مخارج خانواده ابتدا نانوایی گشود. او از ساعت چهار صبح تا شش عصر در میان دود و آتش نان میپخت. کار سخت و طاقتفرسا که به مرور از رونق افتاد. برای این مادر کمشدن آتش تنور به مثابه بدتر شدن زندگی، سفرهی خالی و حتا بدترین کابوس (بازماندن فرزندانش از مکتب) بود.
این مادر بعد از مدتها مقابله با فقر و سرگردانی در نهایت موفق شد که صفاکاری و آشپزی یک مکتب را پیدا کند. کاری که برخلاف نانپزی، با رجوع مردم به سمت مکاتب هر روز رونق بیشتر میگرفت و این مادر به زندگی امید بیشتر پیدا میکرد. با این وجود به ثبات نرسیده بود که شیوع همهگیری کرونا در افغانستان سفرهی این خانواده را خالیتر و ناامیدتر کرد. تا اینکه در نهایت این مادر در حمام زنانه کار شبانهروزی گرفت. اما این کار نیز دوام پیدا نکرد و طالبان با صدور فرمانی، فعالیت حمامهای زنانه را متوقف کردند و نان را از سفرهی این خانواده گرفتند.
تعهد
با این حال، هیچ یکی از فرزندان خانواده نه تنها که درس را رها نکردند، بلکه همه دانشآموزان ممتاز هستند. آنان به این باور بودند که با درس میتوانند نقطهی پایانی به دشواریها و مرحمی به دستان پینهبستهی مادر بگذارند. از این میان، شریفه و خواهرش روزانه قالین میبافتند و شبانه درس میخواندند و بسیاری اوقات گرما، سرما و گرسنگی را حس نمیکردند. شریفه میگوید: «ما قول داده بودیم که داکتر شویم. در چهار سال گذشته بسیاری وقتها روزانه در کتابخانهی سرد میماندیم و درس میخواندیم و شب هم غذای کمتر میخوردیم تا مبادا در گرما سنگین شده خواب برویم.»
با این تلاشها شریفه که همیشه اولنمره بود، از مکتب فارغ شد. او یکی از ۲۰۰ هزار داوطلب کانکور سال ۱۴۰۰ بود و در آزمون کانکور ۳۰۲.۷ نمره گرفت. اما این نمره رضایت خاطر او را فراهم نتوانست. هدف او اولنمره شدن در آزمون کانکور و راهیافتن به دانشکدهی طب معالجوی بود.
او میگوید که از اولنمرگیاش در آزمون جلوگیری شده است: «در آزمون تمامی جوابهایم درست بود. حتا در سه مرکز آموزشی کانکور نیز بررسی کردیم که همه درست ثابت شد. روز اعلام نتایج نیز منتظر این بودم که نام من در نخست باشد.»
سالانه صدها دانشآموز برای اولنمره شدن در آزمون سراسری کانکور سخت باهم رقابت میکنند تا بتوانند در کنار دریافت کمک مالی، در جای بهتر تحصیل کنند و آیندهی شغلی مناسب بسازند. زیرا براساس پالیسی وزارت تحصیلات عالی، ده نفر برتر در سطح کل کشور و سه نفر نخست هر ولایت مستحق دریافت بورسیههای تحصیلی بیرون از افغانستان دانسته میشدند. دانشآموزانی که شامل این دسته بودند، تمام هزینههای تحصیلی آنان در جریان تحصیل از سوی وزارت تحصیلات عالی افغانستان پرداخت میشد. افزون به این، در سالهای اخیر نخبههای کانکور از سوی سیاستمداران و افراد سرمایهدار مورد تشویق قرار گرفته و کمک مالی دریافت کردهاند. شریفه نیز به همین امید چهار سال برای اولنمره شدن درس خوانده بود. اما در روز اعلام نتایج نه تنها او اولنمره نشد، بلکه به دانشکدهی دلخواهش نیز راه نیافت.
او و شمار زیاد دانشآموزانی که در سال ۱۴۰۰ در آزمون کانکور شرکت کرده بودند، اعتراض کردند. بعد از بررسی اعتراض بسیاری از دانشآموزان درست ثابت شد. اما اعتراض شریفه بهجا دانسته نشد. زیرا ادارهی ملی امتحانات اعلام کرد که نمرات پایینتر از ۳۰۰ را بررسی میکند که در نتیجه درخواست شریفه بررسی نشد.
یادآوری: در سال ۱۴۰۰ سلگی فرزند موسیخان فارغ از لیسه محمداکبرخان پامیر از ولایت کابل با کسب ۳۵۲.۵۷۵ نمره در آزمون کانکور اولنمره اعلام شد.

شریفه میگوید: «من و خواهرم به ادارهی ملی امتحانات رفتیم و به جمع کثیری از معترضان پیوستیم. اما در آنجا مأموران طالبان تنها خانمی که به زبان پشتو صحبت میکرد را در داخل برای بررسی شکایتش برد و وقتی اعتراض کردم که مرا نیز اجازه بدهد، نمرهام را دیده، مسخرهام کردند و گفتند که دنبال درجه آمدهام.»
به این ترتیب این دانشجو بعد از رفتار تحقیرآمیز مأموران طالب در ادارهی ملی امتحانات، به ناچار مجبور شد که ۳۰۲ نمره را بپذیرد. او با خود و خواهرش در این اداره بار دیگر تعهد کردند که تحصیل اجباری در رشتهی قابلگی عالی را ادامه دهد و در همین رشته فرد متخصص شود. او از خواهرش تعهد گرفت که در سال ۱۴۰۱ اولنمره عمومی کانکور شود. اما در ماه میزان امسال انفجار انتحاری در مرکز آموزشی کاج این مجال را نداد و او نیز جانش را از دست داد. بعد از این رویداد شریفه بار دیگر به جسد تکهپارهی خواهر قول داد که به عهدش وفا کند. اما پیش از برآورده شدن این تعهد، طالبان تحصیل دختران را تعلیق کردند.
اثر محدودیتها بر زنان
شریفه میگوید: «چرا نباید دختران درس بخواند؟ چرا…» پرسشی که تنها طالبان پاسخ آن را میدانند. برای این دانشجو، داکتر شدن رویای شیرین است که تلخیهای زندگیاش را با آن به فراموشی میسپارد. اما طالبان در ۲۹ قوس سال روان، با بستن دروازهی دانشگاهها بهروی تمامی دختران دانشجو، این رویا را نیز مانند چیزهای دیگر از او گرفت. او اکنون خودش را در میان فرمانهای طالبان و تلخیهای روزگار یک دختر بیسرپرست گم کرده و به مصرف داروهای مسکن و قرص اعصاب روی آورده است.
او میگوید: «وقتی به یادم میآید که این همه سال با چه آرزو و رنج در مکتب درس خواندم و مادرم چه اندازه اذیت شد، قلبم آتش میگیرد و احساس میکنم که با خنجر مغز سرم را بیرون میکنند.»
مادر این دانشجو که هنوز درد از دست دادن دخترش را فراموش نکرده است، با اشاره به محدودیتها میگوید که طالبان از او همه چیزش را گرفتهاند. او میگوید: «اول شوهرم را گرفتند. بعد دخترم را. به این هم بسنده نکردند. فرمانهایشان آرزوهای فرزندانم را نیز از آنان گرفتهاند. وضع این دختر من را خیلی نگران کرده است.»
افزون به این، او میگوید که فرزندان پسرش نیز بهدلیل بسته شدن مراکز آموزشی زبان از آموزش باز ماندهاند. میگوید: «در مراکز آموزشی که اینها درس میخواندند، دختران هم بودند، طالبان آن مراکز را بستند و بهدلیل حضور دختران مسئولان مراکز را جریمه کردهاند. حالا همهیشان در خانهاند. نه درس و نه کار.»
نوریه که به تنهایی ۱۴ سال برای تحصیل فرزندانش با تمام دشواریهای زندگی دستوپنجه نرم کرده است تا آنان تحصیل کنند، اکنون به ریسندگی روی آورده است. او با آنکه سخت تلاش میکند، اما در طی سه روز تنها یک کیلوگرام پشم را میریسد و در مقابل صد افغانی مزد میگیرد.
درآمد روزانهی این مادر چیزی بیشتر از ۳۰ افغانی میشود. پولی که بیشتر صرف هزینهی درمان بیمارییهای برخاسته از ریسندگی میشود. او میگوید: «این پشم خیلی ناپاک است و خانه برده نمیشود. در بیرون بازش میکنم و در بیرون میریسم. چشم، صورت و بینیام با آنکه میپوشانم، حساسیت کرده است، اما از ناچاری انجام میدهم.»
او با اشاره به دخترش اضافه میکند که تمام مشکلات را تحمل میکند، فقط فرزندانش سالم باشد. وضعی که بیشتر از پیش جای خالی پدر و دختر را برای او عریانتر کرده و زندگی بیرحمتر شده است.

شریفه اکنون تحت درمان داکتران صحت روانی شفاخانه تدریسی علیآباد در کابل است و داروهای ضد افسردگی، قرص اعصاب و مسکن مصرف میکند. مادرش میگوید: «دخترکم دو ضربهای شد. آن یکی دیگر را با انتحاری از ما گرفت و این را با وضع محدودیتها. وضع این دختر من را خیلی نگران کرده است.»
شریفه تنها دختری نیست که محدودیتهای طالبان او را از زندگی بیزار کرده است. رویا که از کودکی برای ایستادن روی پای خودش تلاش کرده است و اکنون در یکقدمی رسیدن به هدفش قرار دارد، میگوید که طالبان از او و تمام دختران حق داشتن زندگی شرافتمند را گرفتهاند.
این دختر که دانشجوی سال چهارم طب عمومی دانشگاه هرات است و ۲۴ سال دارد، با به قدرت رسیدن طالبان سلامت روانیاش را از دست داده است. او حتا تجربهی دو بار تلاش برای خودکشی را نیز دارد. مادر او به داروهای خوابآور و مسکنها اشاره میکند و میگوید که داروهای رویا است. مادرش اضافه میکند: «سقوط ولایت هرات و وضع محدودیتها رویش خیلی اثر کرده است و روز و شبش به گریه سپری میشود. دانشگاهها که بسته شد، وضعش بدتر هم شد. او حالا زیر نظر رواندرمان است و از همین قرصها استفاده میکند.»
رویا دوازده سال مکتب را اولنمره فارغ شده و در دوران دانشگاه نیز همواره در جمع دانشجویان ممتاز بوده است. او دوست دارد که داکتر لایق باشد. به همین دلیل از زمانی که صنف دهم مکتب بوده و تا اکنون، استراحت کافی نداشته است. او بهجای خواندن درسها به «عزای آرزوهایش نشسته» است. نه تنها رویا، بلکه میلیونها دختر دانشجو و دانشآموز با به قدرت رسیدن طالبان سلامت روانیشان را از دست داده و دو سال متوالی را برای حقوقی که طالبان از آنان سلب کرده، عزاداری کردهاند.
پریسا رحمتی، دانشجوی سال سوم دانشکدهی طب دانشگاه هرات یکی دیگر از دخترانی است که زندگی تحت حاکمیت طالبان او را مبتلا به اختلالات روانی کرده است. رحمتی تا پیش از سقوط ولایت هرات نانآور خانوادهی شش نفریاش بود و در کنار کار، درس داکتری میخواند. اکنون در خانه است. او میگوید که وضع محدودیتها او را از تمامی فعالیتهایش محروم کرده است.
بهگفتهی او، وضع ناهنجاری زندگی زنان در حاکمیت طالبان او را رنج میدهد. از همین رو به مصرف مواد اعتیادآور تمایل پیدا کرده است. این دختر که از افسردگی رنج میبرد، بارها به خودکشی اندیشیده است. او میگوید: «از خانه بیرون شده نمیتوانم. امروز که میخواستم به شهر برای خرید بروم، بیشتر از نیمساعت سر خیابان عمومی شهر هرات منتظر ماندم، اما هیچ رانندهای من را سوار نکرد و به خانه برگشتم. منی که خودم موتر داشتم و خانوادهام را حمایت مالی میکردم. حال در زندان و خانوادهام در فقر شدید رنج میبرد. بگو من چه کار کنم که به خودکشی فکر نکنم؟»
بهگفتهی این دختر، طالبان در شهر هرات مقررات سختگیرانهای را اعمال میکنند و حتا تلاش کردهاند که برای زنان تنها یک روز در هفته وقت بیرون شدن از خانه را بدهند. او اضافه میکند که زنان در هرات اجازهی رانندگی ندارند و اگر بدون محرم باشند، رانندهها آنان را حتا ده متر منتقل نمیکنند. او میگوید: «طالبان رانندههایی که زنان را منتقل کرده بارها جریمه کردهاند.»
او تأکید میکند که اکنون زنان به معنای واقعی در خانههایشان زندانی اند و تشدید فشار بر زنان وضعیت روانی او را نیز تحت تأثیر قرار داده است. این دختر میگوید که در افغانستان تحت حاکمیت طالبان، زن بودن بزرگترین جرم است. او میگوید: «هر چیز غیر از زن بودن خوب است.»

غمگینترین کشور جهان
منابع از وزارت صحت عامهی طالبان نیز تأیید میکنند که با تغییر نظام، مشکلات اجتماعی، اقتصادی و تغییرات اقلیمی، اختلالات و امراض روانی افزایش یافته است. داکتر وحید، مسئول بخش صحت روانی وزارت صحت عامهی طالبان میگوید که در سال ۲۰۲۱ میلادی دو میلیون و ۲۳۲ هزار و ۹۳۱ نفر خدمات روانی دریافت کرده بودند و این ارقام در سال ۲۰۲۲ به دو میلیون و ۷۰۱ هزار و ۴۶ نفر رسید که تنها نشاندهندهی افزایش بیماران روانی است.
آقای وحید میگوید: «اکنون خدمات صحت روانی بهصورت دارویی و غیردارویی در تمام کشور ارائه میشود. طوری که حدودا ۴۴۰ تن مشاور روانی اجتماعی در مراکز صحی جامع در سطح کشور بهصورت غیردارویی ارائهی خدمات میکنند. برعلاوه، یک شفاخانهی کادری و تخصصی در کابل، چهار واحد صحت روانی در چهار زون کشور خدمات صحت روانی را بهصورت دارویی و غیردارویی ارائه میکنند.»
این در حالی است که در افغانستان مراجعه به رواندرمان برای درمان، نه تنها رایج نیست، بلکه ننگ پنداشته میشود. این رویکرد سبب شده است که بسیاری افراد تا رسیدن به بدترین وضع، بیماری و اختلالات روانی را که از آن رنج میبرند پنهان میکنند.
میزان خودکشی در افغانستان از زمانی که طالبان در ماه اسد سال گذشتهی خورشیدی دوباره بر افغانستان مسلط شدند، در بین تمام مردم و در تمامی سنین بهصورت قابل ملاحظهای افزایش داشته است. تا آنجا که بهطور اوسط روز یک مورد خودکشی تنها در رسانهها گزارش میشود.
آمریت صحت روانی وزارت صحت عامهی طالبان میگوید که برای وقایه و تداوی اختلالات روانی، کارمندان صحی را در مراکز صحی فرعی و شفاخانههای حوزوی آموزش داده و توظیف کردهاند. اما شهروندان با اشاره به محدودیتها و فرمانهای طالبان میگویند که روان افراد جامعه زمانی بهبود پیدا میکند که بسترهای اجتماعی برای آن فراهم باشد.
طالبان در یکونیم سال گذشته فرمانهای زیادی را صادر کردهاند. هرچند اکثریت این فرمانها زنان را محدود کرده است، اما روی وضع زندگی همهی مردم اثر گذاشته و هزاران فرصت شغلی از بین رفته است. اکنون بیکاری و فقر در کشور بیداد میکند و موج ناامیدی افغانستان را فرا گرفته است.
چندی پیش یک مؤسسه پژوهشی امریکایی موسوم به «گالوپ» نیز در نظرسنجی خود گفته بود که رنج در میان شهروندان افغانستان در سال گذشته پس از تسلط طالبان به اوج خود رسید؛ اما آخرین بررسیها نشان میدهد که زندگی مردم این کشور در حال حاضر حتا بدتر هم شده است.