طالبان در وزیرستان شمالی و جنوبی
مناطق قبایلی تحت ادارهی فدرال به هفت ایجنسی و شش بخش کوچکتر از مناطق قبایلی بهنام مناطق سرحدی (افآر) تشکیل شده است. این ایجنسیها عبارت اند از وزیرستان شمالی، وزیرستان جنوبی، خیبر، کرم، باجور، مهمند و اورکزی. مناطق مرزی پشاور، کوهات، بنو، لکی، تانک و دره اسماعیلخان هستند. (افآر)ها اساسا مناطق حایل میان ایالت مرزی شمالغرب یا صوبه سرحد هستند. این ساحات مشترکا بهواسطهی ایالت شمالغرب پاکستان و ایجنسیهای قبایلی اداره میشود. (۱)
منطقهی وزیرستان برای انگلیسها یک درد سر دایمی بود. حتا پس از ایجاد پاکستان، وزیریها به حمایت خود از طرح پشتونستان (اتحاد تمام مناطق پشتوننشین بهخاطر ایجاد یک کشور جدید) ادامه دادند و به همین دلیل هم روابط نزدیکی با دولت افغانستان داشتند. از دههی هفتاد به بعد، تعداد قابل توجهی از وزیریها به صفوف نیروهای نظامی پاکستان پیوستهاند. تجارت و حملونقل منطقه در انحصار آنان است. با این حال، وزیریها بهدلیل پیشهی آدمربایی و باجگیری شهره و بدنام اند؛ به رقص و موسیقی علاقه دارند و با وصف نفوذ طالبان، این بخش از فعالیتهای هنری را کماکان ادامه میدهند.
زمانی که شبهنظامیان القاعده از افغانستان فرار کردند، در وزیرستان شمالی و جنوبی پناهنده شدند و به این دلیل این مناطق بهطور فزایندهای هدف حملات موشکی نیروهای امریکایی و ائتلاف نیروهای بینالمللی مستقر در افغانستان قرار گرفت. حضور این ستیزهجویان خارجی باعث ایجاد اختلاف در صفوف طالبان، بهویژه در وزیرستان جنوبی شده است. عملیات نظامی پاکستان که در سال ۲۰۰۲ در وزیرستان شمالی اتفاق افتاد، به یک رویارویی تمامعیار نظامی با وزیریها انجامید.
بسیاری از رهبران مهم القاعده از جمله ابو زبیده و خالد شیخ محمد، از وزیرستان شمالی به شهرهای پنجابی فیصلآباد و راولپندی فرار کردند، جایی که به ترتیب در سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳، دستگیر شدند. چند نفر از رهبران جنگجوی قبایلی اکنون به چهرههای افسانوی تبدیل شدهاند. براساس کدهای قبیلهای، سپردن همرزمان خود به دولت نوعی خیانت به حساب میرفت و به همین دلیل هیچ یک از افراد قبیله، هیچ عامل مهمی از طالبان یا القاعده را به مقامهای دولتی تحویل ندادند.
وزیرستان جنوبی، بهعنوان بزرگترین ایجنسی در مناطق قبایلی، جمعیتی حدود ۴۲۵ هزار نفر از قبایل محسود و وزیر را در خود جا داده است. قبیلهی وزیر احمدزی شامل دهها قبیلهی کوچکتر و طایفه هستند؛ مثلا وزیرهای زلیخیل به سه طایفه تقسیم شدهاند که عبارت اند از: یارگلخیل، کاکاخیل و اشمانخیل.
قبایل محسود و وزیر به شهرت خویش بهعنوان جنگجویان سرسخت به خود میبالند و به انتقامجویان مکرر خونی مشهور اند. تقریبا نیمسده پیشتر، مؤرخ بریتانیایی، سر اولاف کارو نوشته بود محسودها که قبیلهی اکثریت را تشکیل میدهند هرگز حضور نیروهای خارجی را در سرزمینهایشان نمیپذیرند. آنان به تیراندازان ماهر و آزادهتر از دیگر قبایل شهرت دارند. محسودها به همان اندازه که خشن هستند، در حفاظت از افرادی که به آنان پناه میبرند همت به خرج میدهند و حاضراند در این راه از جان خود مایه بگذارند. مردمان این قبیله بهخاطر قتل، آدمربایی، باجگیری و اخیرا سرکشی در برابر ارتش و دولت پاکستان، بدناماند. در عین حال محسودها رهبران ارشد ملکی و نظامی زیادی پروراندهاند.
همچنان که طالبان به سمت وزیرستان شمالی و جنوبی در حرکت بودند، در مسیر خود به قلمروهای قبایل جداگانه تقسیم شدند. بیتالله محسود پایگاه مستحکم تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی) خود را در مناطق قبیلهای محسود وزیر تأسیس کرد، در حالی که ملا نذیر، همکار سابق وی به فعالیتهای خود تحت رهبری تحریک طالبان (تیتی) در مناطق احمدزی وزیر ادامه داد. از جملهی دلایل این انشعاب، اختلاف بر سر فعالیتهای شبهنظامیان خارجی بهویژه ازبیکهایی بود که با ارتش پاکستان دشمنی داشتند و تا جایی که امکان داشت به آنان حمله میکردند. محسود و نذیر هردو به جهاد علیه نیروهای خارجی در افغانستان متعهد بودند. جلالالدین حقانی، کهنهسرباز جهاد افغانستان بهعنوان یک حامی برای هردو جناح خدمت میکرد. حاجی گلبهادر در وزیرستان شمالی نیز از حمایت حقانی برخوردار بود. همهی آنان نه تنها برای ستیزهجویان عرب و ازبیک بلکه برای چندین گروه رادیکال پاکستانی که پس از ممنوعیت فعالیت گروههای مذهبی-سیاسی توسط پرویز مشرف در جنوری ۲۰۰۲ به وزیرستان فرار کرده بودند، پناه دادند.
تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی)
در متن یک سری عملیات نظامی (از یک طرف حملات موشکی نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا و از جانبی تهاجم ارتش پاکستان به منطقهی محسود در وزیرستان جنوبی) طی سال ۲۰۰۷ بود که تحریک طالبان پاکستانی بهعنوان یک سازمان نیرومند عرض وجود کرد. تا آن زمان گروههای تشکیلدهندهی این سازمان که با طالبان افغانستان رابطه داشتند، بهگونهی ضعیفی سازماندهی میشدند.
تشکیل تحریک طالبان پاکستان زمانی پایهگذاری شده بود که عبدالله محسود، از جنگجویان پاکستانی که دوشادوش طالبان در افغانستان میرزمید، از اردوگاه گوانتانامو به وزیرستان برگشت. او پیش از اینکه در سال ۲۰۰۶ در پشین بلوچستان هنگامی که توسط نیروهای امنیتی پاکستان محاصره شده بود، خود را منفجر کند، برای مدت کوتاهی رهبری طالبان در وزیرستان را به عهده داشت. پس از عبدالله محسود، بیتالله محسود، از اعضای رهبری طالبان افغانستان و کسی که هیچ رابطهی خویشاوندی با او نداشت جز همقبیلهبودن، تمام گروههایی که در قلمرو قبایل تحت ادارهی فدرال فعالیت داشتند و از ایدئولوژی واحدی پیروی میکردند را موفقانه باهم پیوند داد؛ آنچه که امروز بهنام تحریک طالبان پاکستان نامیده میشود.
اسیرشدن ۲۵۰ نفر از نیروهای ارتش پاکستان توسط ستیزهجویان در جریان عملیات آنان در وزیرستان جنوبی در ماههای آگست و سپتامبر ۲۰۰۷، پاکستان را شوکه کرد. این امر برای ارتش پاکستان از زمان همکاری فعالانهاش با ائتلاف جنگ علیه تروریسم، در سطح ملی بدترین توهین تلقی میگردید. بسیاری از این سربازان اسیرشده در هفتهی اول ماه نوامبر، در اثر تبادله با ۲۵ نفر از زندانیان طالب، آزاد شدند.
قاری حسین محسود، یکی از نزدیکان بیتالله محسود و از اعضای گروه شیعهستیز سپاه صحابه پاکستان (اساسپی) که پس از اعلام ممنوعیت مشرف در جنوری ۲۰۰۲ به وزیرستان نقل مکان کرده بود، روز جمعه ۱۴ دسامبر ۲۰۰۷ به برخی از دوستان خود در رسانههای پاکستان تماس گرفت و تشکیل تحریک طالبان پاکستان را رسما اعلام نمود. این سازمان جدید توسط یک شورای مرکزی متشکل از نمایندگانی از هفت ایجنسی قلمروهای قبایلی رهبری و هدایت میگردد. رهبران تحریک طالبان پاکستان تا امروز هم بهگونهی مرتب از این مناطق بازدید میکنند، اما بهدلایل امنیتی از برگزاری گردهماییهای بزرگ اجتناب میورزند.
تیتیپی جدید در واقع احیای یک سازمان قدیمیتر به همین نام است که در سال ۱۹۹۸ توسط محمدرحیم، کهنهسرباز جهاد افغانستان در اورکزی ایجنسی تأسیس شده بود. این سازمان برای اولینبار در اروکزی ایجنسی استفاده از تلویزیون، ضبط کست و موسیقی را ممنوع اعلام کرد. رحیم هرگونه ارتباطش را با طالبان افغانستان رد کرد و مدعی شد که این گروه را به هدف «پاکسازی جامعه از جرم و جنایت» که شعار بسیاری از گروههای دیگر طالبان مستقر در خاک پاکستان بود، ایجاد کرده است.
تحریک جدید طالبان پاکستان از تکنیکهای مدرن و کشندهتر برخوردار است؛ تکنیکهایی که آن را در فعالیتهایش در تمام قلمروهای هفت ایجنسی بهکار میبندد. این سازمان طرفداران زیادی در میان سایر گروههای طالبانی دارد. وجه مشترک شان نیز امریکاستیزی و اجرای شریعت اسلامی است. تشکیل این سازمان نشاندهندهی یک انکشاف جدید و تهدیدکنندهتر ناشی از آگاهی بیشتر در میان جنگجویان محلی و خارجیها است. آنان به این درک رسیده بودند که برای غلبه براختلافات قبیلوی به یک فرماندهی مرکزی نیاز دارند. این نیروی متحدکننده را آنان در بیتالله محسود یافتند.
گروههای منفرد طالبان در مناطق بیرون از ساحهی وزیرستان نیز از دساتیر او پیروی میکردند، اما مخفیکاری آنان چنان بود که تعداد کمی از این گروهها حاضر بودند به داشتن روابط خود اعتراف کنند. بنابراین، زمانی که حاجی گلبهادر، رهبر طالبان در وزیرستان شمالی در ماه می ۲۰۰۸ به بیبیسی گفت که گروه او هیچ ارتباطی با تحریک طالبان پاکستانی بیتالله محسود ندارد، اکثر ناظران این سخنان او را یک تاکتیک گمراهکننده در برابر دولت خواندند تا یک واقعیت.
بیشتر گروههای شبهنظامی فعال در ساحهی قبایلی، با الهام از اسامه بن لادن، رهبر القاعده دارای یک ایدئولوژی واحد مخالفت با نیروهای بینالمللی مبارزه با تروریسم بودند. آنان زیر چتر واحد تحریک طالبان پاکستان گردهم آمدهاند چون هدف مشترکی دارند و آن عبارت است از بیرونراندن نیروهای خارجی از افغانستان و اجرای شریعت اسلامی در هر جایی که امکان داشته باشد. (۳)
محسود در گفتوگویی که ماه می سال ۲۰۰۸ با شماری از خبرنگاران پاکستانی داشت، بر عزم خود در ادامهی مبارزه تا اخراج نیروهای خارجی از افغانستان تأکید کرد. سایر رهبران تحریک طالبان پاکستان از جمله مولوی فقیر باجور، مولوی فضلالله سوات، ملانذیر از وزیرستان جنوبی و منگلباغ افریدی از خیبرایجنسی نیز کموبیش اهداف مشابهی دارند: نیروهای خارجی باید افغانستان را ترک کنند؛ پاکستان به همکاریاش با نیروهای ائتلاف بینالمللی مستقر در افغانستان پایان دهد و احکام شریعت اسلامی جایگزین سیستم قانونی برحال که ستیزهجویان آن را «فاسد و سرکوبگر» میخوانند، گردد.
از خیبرایجنسی گرفته تا وزیرستان شمالی، تقریبا در همه رویدادهای اختطاف و کشتار مقامهای دولتی، حمله بر کاروانهای نظامی یا زیرساختهای دولتی در سراسر قلمروهای قبایلی میتوان رد پای تحریک طالبان پاکستان را دید. یک مقام ارشد اطلاعاتی در اوایل فبروری سال ۲۰۰۹ در پشاور به من گفت: «بیتالله محسود مظنون شمارهیک حلقهی ارتباط با شبکههای خارجی است.» در اوایل جون ۲۰۰۸ زمانی که حدود ۱۸ جنگجوی وابسته به تحریک طالبان پاکستان بر اثر حملات هوایی نیروهای ائتلاف بر مواضع طالبان در ولایت هلمند کشته شدند، شواهد و مدارکی بدستآمد که همکاری و ارتباط نزدیک بین طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان را اثبات میکرد. همهی این ۱۸ نفر از باشندگان روستای مکین در ایجنسی وزیرستان بودند.
یکی از فرماندهان ارشد بیتالله محسود به یکی از روزنامهها خبر داد که آنان توانستهاند پس از تلاشهای زیاد فقط چهار جسد را از مسیرهای بیراهه به روستای مکین در وزیرستان انتقال دهند. او همچنان گفت که دهها نفر از شبهنظامیان قبیلهی محسود به رهبری فرمانده خانغفور به افغانستان رفته بودند تا علیه نیروهای تحت رهبری ایالات متحده در آنجا بجنگند. حدود ۲۴ جنگجوی دیگر برای جستوجو و انتقال اجساد باقیمانده فرستاده شدهاند.
یک روزنامهنگار متعلق به یکی از قبایل تحت ادارهی فدرال که فعالان تحریک طالبان پاکستان بهگونهی منظم از او میخواهند که نظریات شان را منتشر کند، میگوید که نفوذ این سازمان در میان جوانان بیکار وزیرستان در حال افزایش است و به نظر میرسد که آنان از نظر مالی مشکلی ندارند. (۴)
او گفت که تحریک طالبان پاکستان برای دستیابی به اهداف سیاسی خود قرائت سختگیرانهای را که مخصوصا ملا عمر، رهبر طالبان افغانستان از شریعت اسلامی دارد، بهکار میبرند. این سازمان در ماه جون ۲۰۰۸ با حملات موشکی و انتحاری به بارکهای نظامی، کمپها، زیرساختها و زرادخانههای ارتش پاکستان در نزدیکیهای اسلامآباد، جنگ دفاعی خود را با موفقیت به یک کارزار فعال تهاجمی تبدیل کرد. آنان دارای یک برنامه و آجندای قوی سیاسی هستند که به اساس تفسیر خود شان از باورهای دینی سرچشمه گرفته است. آنان به این باور اند که کشتن مسلمان یا غیرمسلمان اگر در راه اسلام و رضای خداوند باشد، جایز است. از حملات بیرحمانهی آنان بر اهداف نظامی و دولتی پاکستان شواهد زیادی بدست آمده که نشان میدهد این سازمان در عین حال که بهگونهی علنی با هژمونی ایالات متحده مبارزه میکند، میخواهد نیروهای پاکستانی را نیز درگیر نگهدارد. (۵)
اینکه ۳۰۰ نفر از رهبران بلندپایهی سیاسی پاکستانی از جمله پرویز مشرف و شماری از اعضای کابینهی او در لیست سیاه بیتالله محسود قرار داشتند، تأکیدی است بر برنامههای فرامرزی تحریک طالبان پاکستان. مقامهای اطلاعاتی پاکستان به این باور اند که اعضای رهبری حزب مردم پاکستان (پیپیپی)، جنبش متحده قومی (امکیوام)، یک حزب سیاسی قومی مستقر در کراچی، حزب عوامی ملی که از حقوق پشتونها حمایت میکند، همراه با همه تشکیلات شیعی مخالف طالبان و مقامهای ارشد سازمانهای اطلاعاتی و دستگاه قضایی، میتوانند از اهداف این سازمان باشند. هدف تحریک طالبان پاکستان از بین بردن تمام رقبای سیاسیشان در منطقه است. این تحریک هماکنون با داشتن دهها فرمانده و هزاران جنگجوی مشترک، به یک نیروی قابل توجه در ایجنسیهای وزیرستان، باجور و مهمند تبدیل شده و نفوذاش در ایجنسیهای خیبر، کرم و اورکزی در حال افزایش است. (۶)
تحریک طالبان پاکستان، اساسا مجموعهای از حدود بیشتر از بیست فرمانده از مناطق مختلف فدرال است. مجمع عمومی مشورتی آن شورای بزرگی است که از نمایندگان هفت ایجنسی قبیلهای تشکیل شده و فرمانده ارشد هر منطقه بهعنوان معاون امیر تعیین گردیدهاند. مولوی عمر، از باجور ایجنسی تا زمان دستگیریاش در ۱۸ آگست ۲۰۰۹ بهحیث سخنگوی این سازمان فعالیت داشت. با اینکه منابع مستقل تأیید نمیکنند، اما منابعی از خود تحریک طالبان پاکستان مدعی اند که این شورا دارای ۴۲ عضو است. هر یک از ایجنسیهای هفتگانه از امیر تحریک الهام میگیرند اما بهگونهی مستقلانه عمل میکنند.
ارتباط فعالان تحریک طالبان پاکستان و مدیران رسانهای آنان با برخی از روزنامهنگاران مقیم پشاور یا مناطق جنوبی نوارمرزی مانند دره اسماعیلخان، تانک، کرک، کوهات و بنو، معمولا یکطرفه است. آنان بیشتر از تلفنهای همراه استفاده میکنند و در عرض چند دقیقه پس از ختم مکالمه این تلفنها را خاموش میسازند. به نظر میرسد که فعالان تحریک طالبان پاکستان هرکدام صدها تلفن همراه دارند. چیزی که پس از قطع اکثر شبکههای ثابت تلفن توسط دولت پیش از عملیات هفدهم اکتوبر ۲۰۰۹ ارتش در وزیرستان جنوبی، بسیار مهم شمرده میشد. بهخاطر وسایل حملونقل، مواد سوختی و تجهیزات ارتباطی، هزینهی هنگفتی میپردازند و آمادگیهای لازم را برای رسیدگی به تلفات انسانی دارند، اما در زمینهی تداوی مجروحان در مناطق کوهستانی خیلی سریع و مؤثر عمل میکنند.
آنچه امروز پاکستان با آن روبهرو است، ارتشی متشکل از چند هزار متعصب مذهبی و اوباش جنایتکار نیست. بدون شک تحریک طالبان پاکستان در صدد نابودی کل نهاد امنیتی پاکستان است. این تنها در صورتی امکان دارد که نیروهای امنیتی پاکستان که یک چهارم آن در سراسر مناطق مرزی مستقر هستند، با چالشی مستمر و پایدار مواجه شوند. آنچه از همین اکنون آشکار است این است که یک نبرد خونین درازمدت در پیش رو است.
ادامه دارد…