م. خلیل اسیر

کابل، زباله‌دانی است که در آن هفت میلیون زباله‌خوار با سر بلند نفس می‌کشند. در این‌جا همه‌چیز دست دوم، فرسوده، ناکارآمد، زاید و باطله است. از موترهای فرسوده‌ی نفت‌سوز گرفته تا لنگی رییس ‌جمهور و چادری زنان و همه‌ی خوراکی‌ها و حتا آب و اکسیجن آن همه دست دوم است. دانش، سواد، روشنفکر، حزب، رسانه و اطلاعات، دولت و پول هم در کابل، تپاله و باطله‌هایی هستند که از مقعد همسایه‌ها و گردانندگان نظام جهانی بیرون افتیده‌اند.

آب نوشیدنی در این شهر، شاش تصفیه‌ناشده‌ی هفت میلیون تفاله‌خواری است که در کوزه‌های زیر‌ زمین متراکم شده و شهریان کابل با استفاده از حفره‌های چاه، از آن تغذیه می‌کنند. اکسیجن که مایه‌ی حیات است، در کابل به‌سختی پیدا می‌شود و مردم در این‌جا، برخلاف دیگر جانوران، با کاربن‌دای‌اکساید چرخ زندگی‌شان را به گردش می‌اندازند. لباس مورد نیاز مردم در کابل از پارچه‌هایی در صنایع لباس چین تولید می‌شود که این پارچه‌ها در هیچ جای دنیا به‌جز کابل افغانستان مشتری و خریداری ندارند. به همین ترتیب، دین و سیاست هم در این‌جا، تفاله‌های کشورهایی هستند که با قدرت نفت و قدرت نظامی و سیاسی‌شان جهان ‌یا بخشی از آن را مدیریت می‌کنند. احزاب، رسانه و نهادهای جامعه‌ی مدنی هم سرنوشت مشابه با دین و سیاست و دولت در کابل و افغانستان دارند. آدم‌های باطله و اضافی دیگر کشورها در کابل تبدیل به هرکول انتحار و انفجار می‌شوند و راه‌نمای بهشت موعود برای آدم‌هایی که عقیده دارند: بهشت، زیستگاه بعدی انسان پس از مرگ است‌ و خلاصه در کابل و گوشه‌های دیگر افغانستان همه‌چیز تفاله و باطله است و زندگی در این باطله‌دان بسیار دشوار و کمرشکن.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *