منبع: هافینگتن پست
نویسنده: فرانز مارتی
برگردان: حمید مهدوی
در جریان چند هفتهی گذشته، حملات انتحاری بیشماری کابل را تکان دادهاند. نظر به وضعیت امنیتی، به نظر میرسد که در هر گوشهی پایتخت، محافظان مسلح گماشته شدهاند: در ایستگاههای بازرسی، ورودیهای وزارتخانههایی که پشت موانع عظیم و دیوارهای بلند با سیمهای خاردار پنهان شدهاند، یا هم در جادههای شهر. هرچند این نیروهای امنیتی در خط مقدم قرار دارند و بنابراین، اغلب قربانیان این حملات هستند؛ اما نگهبانان کابل به آرامی مأموریتشان را وظیفهی شریف خدمت به کشورشان میدانند.
شهاب، افسر پولیسی است که همراه با یک همکارش در منطقهی مسکونی و آرام وزیر اکبر خان، در مرکز کابل، نگهبانی میکند. یونیفورم آبی کمرنک و متمایل به خاکستری پولیس ملی افغانستان که جلو پاسدارخانهی کوچک آویخته شده است تا خشک شود، آرامی را نشان میدهد؛ اما دیوار ساخته شده از بوریهای ریگ و کلاشینکوفی که روی شانههای مردان پولیس آویخته شده است، به این تصور خیانت میکند. او مشتاقانه مأموریتش را وظیفهی شریف خدمت به کشورش میخواند. هرچند در این اواخر یک حملهی انتحاری در این نزدیکیها صورت گرفته است، او ادعا میکند که از هیچ چیزی نمیترسد. برعکس، او میگوید که پولیس افغانستان و بهطور عموم افغانها، هرگز اهل ترس نیستند و بلافاصله اضافه میکند که طالبان را شکست خواهند داد.
با قلب یک شیر
در مقایسه با پولیسهای جوان، سربازانی که مقابل ریاست امنیت ملی، شبکهی استخباراتی بدنام افغانستان که پشت دیوارهای کلان کانکریتی پنهان است و بیشتر شبیه یک قلعه است، ایستادهاند و خستگیشان را پنهان میکنند، کمتر جدی اند. دو تن از آنها بیهوده وقت میگذرانند و یکی از مردان جوان این گروه که رنگ تیره، ریش و دستمال گلدار و شیک سیاه و سفید دارد را طالب میخوانند. سرانجام مردی که به طالب بودن متهم است، جدیتر میشود و میگوید که نگهبانی در کابل یک کار خستهکن است؛ اما با توجه به حملات، بیخطر نیست. با این حال، از آنجایی که آنها این کار را بهخاطر کشور انجام میدهند، کار خوبی است. وی همچنین ادعا میکند، با وجودی که خطر همیشه در حال افزایش است، او هرگز نمیترسد. به نظر میرسد که دو سرباز دیگر از اینگونه پرسشها خستهاند و بیشتر علاقهمند دختران و بازی با موبایلهایشان هستند. در جادهی دیگری که به یک منطقهی حکومتی منتهی میشود، شمسالدین، مانع رنگآمیزیشدهی سرخ و سفید را اداره میکند. به نظر او، افغانهای مانند او باید از کشورشان مراقبت کنند تا افغانستان بتواند پیشرفت کند، شگوفا شود و به کشوری مانند کشورهای غربی تبدیل شود. وقتی از او پرسیده میشود که حملات انتحاری فزاینده او را نگران میکنند یا خیر، بدون اینکه حرفی بزند، به کلاشینکوف روی شانهاش اشاره میکند.
ناوقت شام بیمهتاب آن شب، تعداد اندکی موترها و پیادهروها در جادهها وجود دارند، هرچند ساعت فقط هشت شام است. گروهی از افسران پولیس کنار موتر مجهز به اسلحهیشان ایستادهاند و ادعا میکنند که یونیفورم مثل پوست شیر است و شیرها ترس نمیشناسند.
شهیدان، قهرمانان و پیشوندهای بسیار دیگر
ادارهی پولیس محلی در ترهخیل، حومهی روستامانند کابل، شباهت به یک پایگاه نظامی دارد؛ اما مانند بسیاری از مسایل دیگر در افغانستان، تصور پستی را به نمایش میگذارد. دیوارهای دورادور آن فرومیریزند و با اسکلیت تانکهای کهنهی روسی مستحکم ساخته شدهاند. با وجودی که اخیرا دو حملهی انتحاری در این نزدیکیها بهصورت مجموعی 7 تن از نیروهای امنیتی را کشت و حداقل 17 تن دیگر را زخمی کرد و این ادعا که در منطقهی واقع در امتداد جادهی بین این ادارهی پولیس و ورودی کابل شورشیان وجود دارند، بهطوری که حتا افسران پولیس جرأت ندارند به تنهایی به مناطقی در این نزدیکیها بروند و این اداره باری آماج یک راکت قرار گرفته بود، پولیسهای اینجا همه آرام اند. با این حال، آنها اظهارات رحمتالله نبیل، رییس امنیت ملی را تصدیق میکنند که نیروهای امنیتی فاقد نیروی انسانی و تجهیزات اند. نظر به گفتهی آنها، آنها نیروی انسانی کافی ندارند تا با شورشیان در دروازههای کابل بهطور مؤثر بجنگند. سخت است گفتههای آنها را بازبینی کنیم؛ حداقل در بعدازظهر آفتابیای که دامنههای خشک و پرگرد و خاک تپههای خرمایی و کوههای واقع در لبهی هندوکش، آرام و صلحآمیز به نظر میرسند و حتا کوچکترین نشانهای از خطر بالقوه وجود ندارد و باور کردن اینکه این کوهها بتوانند لانهای برای تروریستان باشند، سخت است.
فرمانده ادارهی پولیس این محل نمیخواهد تأسف مشکلات موجود در کار پولیس یا نبود منابع را بخورد. وی توضیح میدهد که پولیس در هر حالت، دشوار یا آسان، به مردم افغانستان خدمت میکند و افسران پولیس همیشه آمادهاند تا جانشان را قربان وظیفهیشان کنند. حملات اخیر نشان میدهند، کسانی وجود دارند که تلاش میکنند افغانستان را خراب کنند؛ اما نیروهای امنیتی تضعیف نخواهند شد و استوار خواهند ماند. نظر به گفتهی او، در افغانستان یک ملت وجود دارد و همه، با داشتن یک دین در یک افغانستان، متحدانه دور هم جمع شدهاند و پولیس بهخاطر محافظت از آنها و در خدمت آنها است.
پولیس همچنین به مردههایش احترام میکند. میرافغان، افسری که در یک حملهی انتحاری در این نزدیکیها کشته شده بود، با ملقب شدن به شهید و قهرمان روی پوسترهای خرد و کلان احترام شده است. نظر به گفتهی فرمانده پولیس، جهان باید بداند که ملت افغانستان، ملت قهرمانها است. حس مبنی بر موجودیت تبلیغات (پروپاگند)، چنان که اغلب وجود داشته است، قوی است. با این وجود، از آنجایی که افغانها بهصورت عموم به ترحمانگیز بودن متمایل اند، تقریبا ناممکن است بگوییم که تا چه اندازه تبلیغات وجود دارد و تا چه اندازه این احساس واقعی است. حداقل در گفتوگو با نگهبانان کابل، آنها خود را شیرهای بیترس در یونیفورم معرفی میکنند که با افتخار از ملتشان دفاع میکنند.
در نهایت اینکه با زندگی کردن در کابل، مانند آنها شیر بیترس نمیشوید؛ اما پی میبرید که در شهری به این بزرگی، حتا با وجود حملات بیشمار، زندگی به اندازهی نیم آن چیزی که فکر میکنید، خطرناک نیست و تقریبا مانند افغانها اوضاع را در افغانستان آرام میبینید.