کامنت‌ها؛ سنجه‌های توسعه‌ی فرهنگی افغانستان

یادداشت روز

فرض کنید این خبر را در جایی می‌خوانید:

«مردی در منطقه‌ی گلاب‌دره‌ ولایت پروان پسر شانزده‌ساله‌ی خود را با دوازده ضرب چاقو زخمی کرد. این مرد که علم‌خان نام دارد، پس از آن با چاقو بر پسر خود حمله کرد که یک بوتل مشروب الکلی را در اتاق او یافت.»

واکنش شما به این خبر چیست؟ اگر در زیر این نوشته نظر بدهید (کامنت بگذارید)، چه می‌نویسید؟

به نظر شما، شهروندان دیگر افغانستان در زیر چنین خبری چه خواهند نوشت؟

شاید انتظار شما این باشد که هیچ‌کسی چنان رفتار خشونت‌باری را -آن هم از پدری در برابر فرزندش- تأیید نکند. مگر ممکن است کسی به‌ خاطر این که بوتل مشروب را در اتاق پسر شانزده‌‌ساله‌ی خود یافته با چاقو بر او حمله کند؟ شاید بگویید که آن مرد حتما اختلال روانی داشته؛ قطعا مشکلات دیگری در زندگی او هستند که او را به چنان واکنشی واداشته‌اند.  اما در هر حال، به هر دلیل و علتی، این کار قابل توجیه نیست.

اکنون، بروید این «انتظار» خود را در فضای مجازی و بخش کامنت‌های رسانه‌ها و صفحات اجتماعی آنلاین به آزمون بگذارید و ببینید دیگران چه می‌گویند. ممکن است انتظار شما این باشد که همه چنان رفتاری را محکوم کنند. برای این که محتوای خبر جای زیادی برای توجیه چنان رفتاری باقی نمی‌گذارد. آن پسر شانزده‌ساله کاری نکرده که او را سزاوار دوازده ضربه‌ی چاقو بسازد. خشمگین شدن پدر، آری. ناامیدشدن یک پدر سنتی از رفتار هنجارشکنانه‌ی فرزند، آری. نصیحت کردن پسر، آری. فریاد کشیدن بر سر پسر خود، آری. حتا سیلی زدن، آری. اما با چاقو بر پسر خود حمله کردن؟ این دیگر عبور از دایره‌ی واکنش‌های قابل‌توجیه است. حتما مردم افغانستان، آنانی که به رسانه‌ها دسترسی دارند و می‌توانند نظر خود را ابراز کنند، با این اقدام آخری موافق نیستند. شما این طور فکر می‌کنید؟ پس بروید واقعا ببینید این افراد «کامنت‌گذار» در موارد مشابه چه می‌گویند.

یکی از تکان‌دهنده‌ترین جنبه‌های فرهنگ عمومی امروزین افغانستان این است که بدیهی‌ترین رفتارهای ضدانسانی، ضدحقوق‌ بشری و ضدعقلانی به‌صورت گسترده محکوم نمی‌شوند. به این معنا که حجم طرفداری از این رفتارهای ضدانسانی در میان شهروندان افغانستان در سطح نگران‌کننده‌ای بالاست. در جایی که یک رفتار یا باور صریحا ضدانسانی (نظیر نمونه‌ی فرضی بالا) باید به صورت گسترده از سوی شهروندان محکوم شود، مردان و زنان زیادی، برخلاف این انتظار، به حمایت از آن رفتار ضدانسانی برمی‌خیزند. نمونه‌ی بالا یک مورد فرضی بود. حالا یک نمونه‌ی عینی را در نظر بگیرید:

در روزهای اخیر تصاویر و ویدیوهایی پخش شدند که نشان می‌دادند یک جوان فاریابی توسط یکی از فرماندهان طالبان به شدت مورد شکنجه قرار گرفته است. بعد، جزئیات این ماجرا بیرون آمدند. آن جوان، گل‌محمد نامی از ولسوالی بلچراغ در فاریاب، با خواهر ناتنی یکی از فرماندهان طالب پیام‌های تلفونی مبادله کرده بوده است. وقتی قوماندان از این ماجرا مطلع می‌شود، گل‌محمد را از خانه‌اش می‌رباید و با خود می‌برد. بعد، پس از تجاوز جمعی بر او و فرو کردن چوب در مقعدش، از او فیلم می‌گیرند و آن فیلم را پخش می‌کنند.

حال، ببینید که زیر خبر یا گزارش این ماجرا شهروندان افغانستان چه گفته‌اند. اگر گمان می‌کنید که چنان رفتاری در میان شهروندان افغانستان نباید طرفداری داشته باشد، اشتباه می‌کنید. نه فقط این. حجم طرفداری از این گونه رفتارها نیز تکان‌دهنده است. به هیچ وجه این طور نیست که تا مردم چنان خشونت وحشتناکی را ببینند، با آن مخالفت کنند. بستگی دارد. بستگی به این دارد که شخص نظردهنده یا کامنت‌گذار خشونت‌های وحشتناک ضدانسانی را به نفع موضع دینی و سنتی و حزبی و سیاسی خود می‌یابد یا بر خلاف آن. حقوق بشر از این جهت که حقوق بشر است، اهمیت چندانی ندارد. مثلا در همین مورد  شکنجه شدن گل‌محمد، عده‌ی زیادی گفته‌اند که او برای کاری که کرده است (بی‌احترامی به حریم غیرت قوماندان) سزای مناسبی دیده است. بعضی دیگر رفتار گل‌محمد را خلاف شریعت اسلامی و عرف افغانی دانسته و به همین خاطر او را مستحق آن خشونت خوانده‌اند.

تا زمانی که حقوق بنیادین انسان (در چارچوب قوانین مدنی مدرن) در نزد مردم افغانستان اهمیت درجه‌یک نیابند، خشونت همچنان رایج‌ترین سکه‌ در تعاملات این جامعه خواهد ماند. آن وقت شهروندان خشونت را فقط هنگامی مردود خواهند دانست که به ضرر موضع خودشان باشد. در دیگر مواقع، آن را با سرعت و شدت کامل تجویز و تأیید خواهند کرد. توسعه‌ی فرهنگی در سطح شهروندان لازمه‌ی مدنی شدن جامعه و کاهش رفتارهای ضدانسانی است. در ملک ما، تمام چشم‌ها به اصلاح رفتار حاکمان دوخته شده است. شهروندانی که بر قربانی می‌خندند، چه‌طور؟