وقتی دانشجو بود به روزی فکر میکرد که درسهایش تمام شود و زندگیاش تغییر کند. انتظار دشوار است اما او با بازکردن سر سخن با مادرش همیشه خیالپردازی میکرد. در خانه هر وقت حرفی از فراغت به میان میآمد، مادر اولین داوطلبی بود که سهماش را برای اشتراک در محفل فراغتش اعلام مینمود. او در آن هنگام حس خوبی توأم با این اضطراب و نگرانی داشت که ممکن حکومت طالبان مانع تعلیم و تحصیل دختران شود. نگرانی به واقعیت پیوست و طالبان نگذاشتند دختران دانشآموز و دانشجو درس بخوانند. هرچند حالا به رویا و اهداف خود نرسیده اما تصمیمی هم نگرفته که دست از فعالیت بردارد و خانهنشین شود.
مینا وقتی خبر محروم شدن دختران از آموزش را میشنود، سخت تکان میخورد. توصیف آن موقعیت برایش سخت است. فقط چیزی را که میتواند به کلمات بگنجاند، اینطور بیان میکند: «شنیدن خبر برایم سخت بود. تنها واکنشم این بود که تلویزیون را خاموش کردم و چشمهایم را بستم. بیحس شده بودم. این درست وقتی بود که از بلندگوی مسجد صدای آذان به گوش میرسید و به فضا پخش میشد. همه چیز پوچ و بیمعنا بهنظر میرسید. لحظهی بعد، از اتاق بیرون آمدم و به بالکن خانه رفتم. در بیرون تنها چیزی را که چشمهایم میدید، سیاهی بود. نصیحت مادرم هم خیلی کمک نکرد تا حالم خوب شود. فردا وقتی به کوچه قدم میزدم، واکنشهای جامعه همانی بود که درست انتظارش را میکشیدم. کلمههای مودبانه و قشنگی بهسویم جاری میشد، اما چشمها راستش را میگفتند. چشمها سرد بودند، و از تعدادی هم خوشحالی و رضایت میبارید؛ مثل اینکه درس خواندن ما ضرری را متوجه آنان ساخته باشد.»
برای مینا، محروم شدن از درس و نرفتن به دانشگاه خفقانآورترین اتفاق در زندگیاش است. آنوقت، به این تصور بوده که دیگر نمیتواند درس بخواند و به آرزوی که دارد دست یابد. در یکی دو هفته بعد از این اتفاق به استریس مفرطی دچار میشود. فکر میکند محکوم به سکوت اجباری و خفگی و حبس در خانه شده است، اما صحبت با دوستان و همدلی آنان مینا را از تنهایی، سکوت و نگرانی بیرون میآورد. مینا میگوید: «وقتی یک دوستم تماس گرفت و پیشنهاد آموزگاری را برایم داد، اول دلم نمیخواست آموزگاری کنم. ولی بیشتر که فکر کردم نظرم عوض شد. حس دلسوزی برای خودم دوباره به عصبانیت تبدیل شد. و عصبانیت باعث شد فکر کنم قرار نیست در خانه بمانم و خودم را زندانی کنم، نه. باید خودم را نشان میدادم تا همه ببینند که شکستم ندادهاند. با وجودی که پدرم مخالف کار در بیرون بود، اما با هر سختی و زحمتی که بود راضیاش کردم. چون باور داشتم که هرگونه توقف و منع تحصیل ضررش چند برابر است.»
مینا حالا آموزگار است و یک راهنمای خوب برای همسنوسالان و سایر دختران. او عنوان میکند که ترس و نگرانی در جامعه بخش جداییناپذیر تجربهای است که امروز دختران و زنان افغانستان دارند. به نظر او، همه انسان اند و در لحظهی بروز وحشت که هر لحظه ممکن است اتفاق بیافتد، میتوانند به شکل دردناکی سرشت انسانی خود را درک کنند. با این همه ناگزیر اند بهخاطر آن افق بلندمدت با سختیهایی که امروز وجود دارد، کنار بیایند. درست است که آسان نیست اما اگر ارادهای وجود داشته باشد، میتوانند گامبهگام جلو بروند و نقش و جایگاه خود را تثبیت کنند. آنگاه به توانمندیهای خود دلگرم خواهند شد و در قبال سرنوشت خود و دیگران احساس مسئولیت خواهند کرد.
از اینرو، مینا به دلیلی شغل آموزگاری را انتخاب کرده که باورمند است بنیاد حیات جمعی انسان را تعلیم و تربیت تشکیل میدهد. انسانها آنگونه زندگی میکنند که تربیت میشوند. بهباور او، یک جامعه زمانی به اهداف خود دست مییابد که از طریق توسعه نیروی انسانی مسیر خود را هموار کند. چون آموزش رکن اصلی توسعه است و دانش و دانایی زمینهی رسیدن به جامعهی دانا و آگاه را میسر میکند. هرچند مینا از تلاش و تقلای آموزگاران برای حفظ و شأن آموزگاری و انجام این مأموریت ارزشمند آموزش در مکاتب خوشنود است اما یادآور میشود که آموزگاران در افغانستان با چالشهای بزرگ و فراوانی روبهرو هستند. بهگفتهی او، فضای اختناق و فشار سیاسی روی نظام معارف، محتوای ایدئولوژیک و محدودکنندهی آموزشی، حقوق و امتیازات ناکافی، محیط آموزشی فقرزده و فاقد امکانات، کمبود صنفهای درسی معیاری، کاهش اشتیاق دانشآموزان به درس و انواع کاستیها و ناراستیهای دیگر، از جمله موانع بزرگی در مسیر انجام رسالت این حرفه اند. مینا میگوید: «با تسلط دوبارهی طالبان در افغانستان نظام تعلیم و تحصیل دچار چالشها و دستاندازیهای متعدد و مخربی شده است که آثار ویرانگر آن برای افغانستان غیرقابل جبران است.»
مینا با تأکید روی مشکلات آموزگاران و عدم توجه هیچ مرجعی به آنان، میافزاید: «آیا کسی هست که از آموزگار بپرسد با حقوق اندک و ناچیزی که میگیرد زندگی خود را چگونه میگذارند؟ آیا برای یک آموزگار ممکن است که با این حقوق ناچیز یک زندگی آرام و به دور از نگرانی و نداشتن دغدغهی فقر، بیماری و تنگدستی داشته باشد؟ واضح است که نه. منظورم این است که تمام آموزگاران مثل همهی آدمها و مسئولان و مدیرها حق حیات و حق زندگی و بهرهمندی از حداقلهای زندگی را دارند. آنان هم نیاز و ضرورت دارند تا مثل مدیران و افراد ردهبالا از امکانات خوبی برخوردار باشند.»
در عین حال، مینا عنوان میکند در جامعهی ما درکی از ارزش حرفهی آموزگاری وجود ندارد. برای مسئولان معارف هم مهم نیست که کمر آموزگاران زیر بار مسائل و مشکلات متعدد و متنوع شکسته و خمیده شده است. بهگفتهی او، کجا است آن کسی که درک کند رسالت پر ارزش آموزگار را و اینکه آنان بهترین سالهای عمرشان را بهجای اینکه در شغل دیگری کار کنند و از حقوق و مزایایی بلندی برخوردار باشند، در صنف درسی و در میان کودکان و نوجوانان میگذرانند. حاصل تلاش و زحمات آموزگاران است که کودکان و نوجوانان دیروز، امروز به موقعیتهای بلندی رسیدهاند و اما آموزگارانشان با مشکلات متعدد و طاقتفرسای دستوپنجه نرم میکنند. مینا میافزاید در دوران حکومت طالبان، علاوه بر نگرانی رشدیابندهای که دربارهی سطوح شایستگی و صلاحیت آموزگاران وجود دارد، افتی در جایگاه حرفهی آموزگاری و در سطحی گستردهتر، در احترام به آموزگاران نیز رخ داده است.
مینا عمدهترین مشکل اساسی کنونی نظام تعلیمی در افغانستان را روش متکی بر فشار سیاسی و ایدئولوژیک طالبان میداند؛ چیزی که بهباور او، این روش ذهن دانشآموزان را تبدیل به «خریطه» و «صندوق» میکند و ثمری برای آیندهی آنان ندارد. مینا توضیح میدهد که مشکل بعدی این است که آنان نمیدانند تا دانشآموزی تربیت کنند که پرسشگر باشد و زندگیاش را تغییر دهد. در این مسیر اول آموزگار خودش باید مدل ذهنی سالم و پرسشگر داشته باشد، نه اینکه فقط در تلاش روایت معلومات مرده برای دانشآموز باشد. مینا میگوید: «باور من این است که آموزگاران ابتدا خودشان باید مدل ذهنی سالم داشته باشند، یا تلاش کنند تغییری را در خودشان بهوجود بیاورند. تنها یک آموزگار دارای ذهنیت سالم میتواند به دانشآموز یاد بدهد که خود را کشف کند. نظام تعلیم و تربیت وقتی سالم و قابل اعتماد است که دانشآموزان را کنجکاو و جستوجوگر بار بیاورد، یعنی دانشآموزان را باید از خواب بیدار کند تا آنان دارای شعور شوند.»
به هر روی، مینا توضیح میدهد که اکنون دوران سخت و طاقتفرسایی برای همهی مردم افغانستان، بهخصوص برای آموزگاران و از آن میان، آموزگاران زن حاکم است. بخش زیادی از آموزگاران زن امروز خانهنشین هستند. دلتنگ دانشآموزان خود هستند و حضور دوباره در صنفهای درسی را لحظهشماری میکنند. به عقیدهی مینا، دیگر برای مردم افغانستان شکی باقی نمانده که طالبان سر سازگاری با آگاهی و توسعه کشور ندارند. همین که نمیگذارند دانشآموزان درس بخوانند و آموزگاران زن به صنفهای درسی برگردند، «خود نشان شقاوت، بربریت و نفرت شان نسبت به تعلیم و تحصیل است. طالبان عملا با رشد و توسعه جامعه گردنکژی میکنند. لجاجت آنان بر محروم ماندن دختران از تعلیم و تحصیل نمایش موقرانهای است از محدودسازی ارضاكنندهی نوع مفکورهیشان برای رودررو نشدن با عمق و میزان شیطنت، دنائت و رذالت درونی خودشان.»
افزون بر این، مینا با آموزگاران خانهنشین و دانشآموزان زیادی که از آموزش رسمی محروم هستند، در ارتباط است. در هر فرصتی که دارند، با هم گفتوگو و تبادل نظر میکنند. مینا بر این عقیده است که شنیدن دلتنگی و ناراحتی یک آموزگار یا دانشآموز و تأیید درد آنان ممکن آنقدرها مفید به نظر نیاید، اما گاهی طوری فهمیده میشود که طرف مقابل مطمئن میشود که حرفش شنیده و فهمیده شده است. بهگفتهی او، در اینصورت، همین جملهی ظاهرا پیش پاافتاده، نشانی از همدلی و اتفاق نظر خواهد بود. به این ترتیب، بخشی از بار سنگین احساس حقارت، بیارزشی و انفعال به شکلی نامحسوس میان دو نفر قسمت میشود و همه بر دوش یک نفر نمیافتد. افزون براین، مینا عنوان میکند وقتی این نگرانی و ترس وجود دارد که دانشآموزی ممکن امیدشان را برای آینده از دست بدهند، یا به مشکل مثل افسردگی و تروما دچار شوند، این وظیفهی ما است که به او کمک کنیم تا بتواند از پس اندوه خود بر بیاید، تابآوری داشته باشد و شرایط را برای خود تحملپذیر و حلشدنی سازد و هرگز از رسیدن به شرایط و موقعیتی که باز بتواند رشد کند، ناامید نشود.
بهگفتهی مینا، انسانها زمانی در انجام مسئولیت و آنچه ادعای آن را دارند توفیق مییابند که صادقانه و به دور از هر توهمی، سختیها و دشواریهای ابتدای راه خود را به یاد آورند و دشواریهای پیشرفت خود در سالهای بعد را نیز از یاد نبرند. به یاری همین رویکرد و همزمان اراده و شجاعت است که میتوانند در دل این وضعیت بیمار و پریشان با دیگران کمک کنند و امید ناب برانگیزانند. او تأکید دارد که برای حفظ حرمت و اعتبار دختران و زنان افغانستان از جان خویش مایه خواهد گذاشت و تا دستیابی به حقوق و آزادی، به هر نحو ممکن تلاش خواهد کرد.