در حال حاضر اگر عکس و تصویری از یک جمعیت انبوه از افغانستان در شبکههای اجتماعی به نشر میرسد، جز موارد اندک، بقیه عمدتا مربوط به فراغت دانشآموزان یک مدرسهی دینی یا برگزاری تجمعی در یک مدرسه یا یک نهاد دینی است. در هیچیک از نظامهای سیاسی گذشته و در هیچیک از دورههای تاریخی، افغانستان شاهد این میزان از فعالیت مدرسههای دینی نبوده است. طالبان با تمام توان و شتاب بسیار به تأسیس مدرسههای دینی، حتا در روستاهای دورافتادهی افغانستان، میپردازند تا از این طریق استحکام قدرت و افزایش حامیان ایدئولوژیک خود را تضمین کنند.
هماکنون شمار مدارس و مراکز دینی، نسبت به مکاتب افغانستان بیشتر شده و بر بنیاد معلومات وزارت معارف گروه طالبان، بیش از ۲۱ هزار و ۲۵۷ مدرسه و مراکز آموزشی دینی و بیش از ۱۸ هزار مکتب دولتی و خصوصی در افغانستان فعالیت دارند که بیش از سه میلیون طلبهی جوان و نوجوان در این مدارس درس میخوانند.
آهنگ تأسیس مدارس و مراکز دینی از سوی طالبان چنان روبهگسترش است که مقایسهی آمار و ارقام در زمان حکومت پیشین افغانستان با سه سال حاکمیت گروه طالبان، یک جهش چندبرابر را نشان میدهد. ضرورت و فوریت این پیمانه از مدرسهسازی و طالبپروری از سوی گروه طالبان را نمیتوان به درستی فهم کرد؛ مگر آنکه بپذیریم در عقب این همه تلاش و تقلا، اهدافی فراتر از آموزش و ترویج آموزههای دینی مضمر و مستتر است؛ وگرنه در شرایطی که افغانستان خود در بخشهای مختلف شدیدا دچار مشکل است، چه نیاز عاجلی وجود دارد که در یک بازهی زمانی سهساله هزاران مدرسهی دینی در سراسر این کشور تأسیس گردد؟
استحکام قدرت سیاسی
قدرت سیاسی از طریق حمایت توده و بسیج افکار عامه استحکام مییابد؛ طالبان این را به خوبی میدانند و طعم تلخ انزوا و تجربهای تجرید از مردم را نیز در کام خود دارند. جذب اعتماد مردم و یا همسوکردن آنان با جریان قدرت سیاسی اکنون برای طالبان یک مسأله است. این فرآیند در هرنظام سیاسی متناسب به ماهیت و ظرفیت نظامها، سازوکار مناسب خود را میطلبد، طالبان اما تزریق تفکر بنیادگرایانه در رگهای جامعه و عام کردن خوانش و قرائت خود از آموزههای دینی را بهعنوان کمهزینهترین روش برای بسیج افکار عامه و حمایت تودهی مردم از نظام و قدرت سیاسی خود میدانند.
این گروه این مسأله را به خوبی درک میکند که قدرت امروز آنان محصول کنترل بر مدارس دینی و تولید انبوهی از جنگجویان آموزشدیده در مدارس جهادی دو سوی مرز مشترک میان افغانستان و پاکستان است که این گروه را در نزدیک به سی سال جنگ و درگیری، از نگاه نیروی جنگی تغذیه کرده است.
توسعه مدرسههای دینی و جهادی در سطح کل کشور یکی از اصلیترین برنامههای گروه طالبان از زمان تسلط دوبارهی این گروه بر افغانستان است که براساس دستور مستقیم هبتالله آخوندزاده، رهبر این گروه به اجرا در میآید. دو سال پیش وزارت معارف طالبان اعلام کرد که این گروه تصمیم دارد در مرکز هر ولایت یک مدرسهی بزرگ دینی و در هر ولسوالی از سه تا ده مدرسهی دینی تأسیس کند که اگر رقم اعلامشده را براساس تعداد ولایت و ولسوالیهای افغانستان محاسبه کنیم، قرار است بیشتر از سه هزار و ۷۰۰ مدرسهی کوچک و بزرگ دینی در سطح کل کشور ساخته شود.
در افغانستان به لحاظ واحدهای اداری محلی، ۳۶۴ و لسوالی وجود دارد که به احتمال میتوان گفت در هر ولسوالی بیش از ۱۰ مدرسهی دینی رسمی و غیررسمی از قبل فعالیت دارد. در طرح وزارت معارف طالبان اما تأسیس مدرسههای جدید با نصاب آموزشی جدید مورد نظر است؛ زیرا این گروه بسیاری از مدارس دینیِ قبلا تأسیسشده را متأثر از برنامههای آموزشی دولت پیشین افغانستان میداند. طالبان که خود نیروهایی برآمده از مدارس دینی اند، بر اهمیت توسعه این مدارس در تقویت و گسترش افکار و اندیشهی دینی-سیاسی خود در سراسر افغانستان واقف اند.
در نزدیک به ۳۰ سال گذشته، بخشی از نوجوانان و جوانان ولایتهای عمدتا پشتوننشین و بعدها تعدادی از جوانان ازبیک، ترکمن و تاجیک که به آموزش در مدارس دینی تمایل داشتند، به پاکستان میرفتند؛ اما با حاکمیت مجدد گروه طالبان در افغانستان و تأسیس سه تا ۱۰ مدرسهی دینی در هر ولایت و ولسوالی، دیگر به مدرسههای پاکستان هم نیاز نیست.
در حقیقت، گروه طالبان برای تأسیس هرچه بیشتر مدرسه و دیگر نهادهای آموزشی دینی (تعلیمات اسلامی) بهصورت «ویژه» برنامه دارند و این میزان از تأکید و توجه به گسترش مدرسههای دینی و جهادی، به درستی میرساند که این گروه میخواهد با بازتولید تفکر و ایدئولوژی طالبانی از طریق گسترش این نهادها، هم به استراتژی تحکیم قدرت سیاسی از مجرای تأسیس مدرسه در بین تودهی مردم دست یابد و هم طالبان نسل سوم را مطابق به نیاز زمان و تفکر خشونتگستر خود در داخل کشور پرورش دهد.
مقامهای گروه طالبان که عمدتا مولویهای آموزشدیده در مدارس دینی هستند، به صراحت در مورد اهداف استراتژیک این گروه از مدرسهسازی گسترده در سه سال گذشته چیزی نگفته و نمیگویند؛ اما بهصورت جستهگریخته برخی از آنان اشاراتی داشته اند که از آن میشود فهمید، هزاران دانشآموز مدارس دینی طالبان به هدف حفاظت و توسعه ایدئولوژی رادیکال و تفکر خشونتپرور این گروه، برای تسلط بر منازعه قدرت سیاسی در افغانستان آموزش میبینند. واقعیت امر این است که از زمان تشکیل گروه طالبان در سال ۱۹۹۴ تا اکنون، مدارس دینی و جهادی در دوسوی مرز مشترک افغانستان و پاکستان پایگاه اصلی سربازگیری و بهویژه پرورش جنگجویان انتحاری این گروه بوده است.
مدیریت افکار عمومی
فراگیری آموزشهای دینی و تحصیل در مدرسههای افغانستان رایگان است و علاوه براین، بسیاری از این مدارس امکاناتی مانند خوابگاه، غذا و مشوقهای دیگری چون اعانه یا کمکهزینهی مالی ماهیانه در اختیار طلاب و دانشجویان خود قرار میدهند. اینها همه از جاذبههای این مدارس برای جامعهی فقیر و بهشدت مذهبی افغانستان به شمار میروند. همچنین این مدارس بهگونهی مستقل، خودمختار و غیرمسئول فعالیت میکنند و به هیچ نهادی پاسخگو نیستند. بنابراین، در همچون وضعیت، برای تبلیغ و ترویج اندیشههای طالبان و تفکر ایدئولوژیک این گروه، بهترین فرصت، مدرسههای دینی است تا با کمترین هزینه بیشترین دستآورد و نتیجه در جهت مدیریت افکار عمومی و همسوکردن مردم با قدرت سیاسی، بهدست آید.
جامعهی افغانستان، بهخصوص بستر اجتماعیای که گروه طالبان از آن سربرآوردهاند، یک جامعهی بهشدت مذهبی و سنتی است. در چنین جامعهای برای آموزش و تربیت فرزندان جوان، اولویتی بالاتر از تربیت و آموزش جوانان براساس آموزههای دینی و در یک نهادی دینی وجود ندارد. و اقعیت هم این است که هرگاه جوانی در یک چنین محیطی آموزش ببیند، بهدلیل موقف و منزلتی که مدرسه به او داده است در هر امری -چه در خانه و چه در اجتماع- حرف اول و آخر را میزند. بنابراین، ذهن جوانی که در یک مدرسهی دینیِ ساخت طالب پرورش یافته و شستوشو داده میشود، به هیچ امری دیگر جز اطاعات بیچونوچرا از نظام و سیاست طالبان اولویت نمیدهد و این جوان، خانواده و اجتماعی را که در آن زندگی میکند نیز به حمایت و پیروی بیقیدوشرط از حکومت طالبان وامیدارد.
طالبان از زمان بازگشت مجدد به قدرت، هیچ برنامهی دیگری به گستردگی تأسیس مدارسی دینی نداشته است و در هیچیک از برنامههای دولتی این گروه، بهجز مدرسهسازی، توجهی به روستاها و ولایتهای غیرپشتوننشین نشده است. این پیمانه از توجه به تأسیس مدرسههای دینی و جهادی حتا در مناطقی که به چشم طالبان بیگانه مینماید، قطعا به معنای تلاش این گروه در جهت تزریق تفکر طالبانی در جامعهی افغانستان و مدیریت افکار عمومی به هدف حمایت از نظام و قدرت سیاسی این گروه از طریق مدرسه و ملا است.
نسل سوم طالبان
پروژهی مدرسهسازی طالبان از یک نگاه دیگر، تدبیر سیاسی-امنیتی این گروه برای بازتولید نسل دیگر است. نسل اول طالبان، از زمان ظهور این گروه در سال ۱۹۹۴ از درون مدارس دینی سر برآورد. نسل کنونی طالب که اکثرا تجربهی جنگی دارند نیز در مدرسههای جهادی و دینی آموزش دیدهاند. اکنون به نظر میرسد که رهبران طالب براساس تجربهی خود از سی سال گذشته، به این نتیجه رسیده باشند که نسل سوم این گروه از هماکنون باید در مدرسههای دینی، دارالحفاظها، دارالعلومها و سایر نهادهای آموزشی دینی آموزش ببینند.
از این جهت، نگاه طالبان به این مدارس، صرفا نگاه آموزشمحور نیست، بلکه آنان به این مدارس بهعنوان پایگاههای اجتماعی و به دانشآموزان آن بهعنوان سربازان و اعضای باالقوه و نسل آیندهی این گروه نگاه میکنند. نگرانی اما این است که طالبان نسل سوم در یک بستر اجتماعی آمادهشده از سوی رهبران طالبان و براساس سلوک و رویهی دو نسل قبل از خود آموزش میبینند که این دو نسل در نیمقرن گذشته با جنگ و خشونت زندگی کرده و براساس افراطیترین برداشت از آموزههای دینی و تعهد نانوشته به سنتهای زمخت و تغییرناپذیر قبیلهای بزرگ شده و اکنون بر مسند قدرت سیاسی در افغانستان تکیه زدهاند.
سی سال جنگ و خشونتگرایی بیحدومرز گروه طالبان در افغانستان، قرائت رهبران این گروه از دین و آموزههای دینی، رادیکالیسم لجامگسیخته، رویکرد خشونتگستر طالبان در چگونگی دستیافتن به قدرت سیاسی، نادیدهانگاری و نفی حقوق و آزادیهای انسانی زنان و حذف زنان از جامعه، تأکید رهبران گروه طالبان بر نادیده گرفتن حقوق و آزادیهای اساسی اقلیتهای قومی و مذهبی، تبارگرایی عریان و تلاش برای تغییر بافت جمعیتی در مناطق مختلف کشور، خشونتهای بهکار گرفتهشده از سوی جنگجویان گروه طالبان در بیش از بیست سال گذشته برای مبارزه با نیروهای خارجی و حکومت پیشین افغانستان، اینها و موارد نفرتبرانگیز دیگر، چراغ راه نسل سوم طالبان در مواجهه با هر امری در محیط ماحول آنان خواهند بود و این میتواند به نگرانی عمیق مردم افغانستان نسبت به ظهور نسل جدیدی از بنیادگرایان مذهبی بیانجامد.
پیآمدها
بیتردید، گسترش هدفمندانهی تأسیس مدارس دینی طالبان، پیآمدهای خطرناکی برای آیندهی افغانستان دارد. با توجه به تجربهی دردناک مردم افغانستان از مدیریت قدرت سیاسی توسط نهاد دین و بهخصوص در این چند دههی اخیر، این میزان از مدرسهسازی و توسعه نهادهای آموزشی دینی، سرنوشت چندین نسل را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
افغانستان کشور اقلیتها است و تنوع قومی، مذهبی و زبانی یکی از ویژگیهای بارز آن است و باشندگان آن تا پیش از ظهور گروه طالبان به لحاظ این تنوعات، در کنارهم زیست مسالمتآمیز و همدلانه داشتهاند. پس از ظهور طالبان در سال ۱۹۹۴ این ویژگی میرود که به یک نقطه ضعف تبدیل شود. طالبان که به لحاظ دینی سنیمذهب هستند، وجود پیروان مذهب تشیع و دیگر اقلیتهای مذهبی را برنمیتابند و در هر دو دوره حاکمیت این گروه، محدودیتهای گسترده و معناداری بر شیعیان و دیگر اقلیتهای مذهبی وضع شده است. با گسترش مدارس دینی طالبان، این نارواداری مذهبی شدت بیشتر خواهد یافت و در نتیجه تساهل، مدارا، رواداری و زندگی مسالمتآمیز اجتماعی جایش را به عصبیتهای مذهبی و فرقهای توأم با حس قومگرایی خواهد داد.
طرز دید و تمرکز طالبان بر مدارس دینی و نصاب آموزشی آن، زندگی مردم در حوزهی علوم مدرن و در کل سیستم مکتب و دانشگاه را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. افغانستان و بهخصوص جمعیت روستایی آن سنتی و بهشدت مذهبی اند. با گسترش مدرسههای دینی کمتر علاقه خواهند گرفت تا فرزندانشان را برای ادامهی آموزش و تحصیل به مکتب و دانشگاه بفرستند، آن هم درصورتیکه دستگاه قدرت سیاسی تمامقد برای ترویج تفکر و بینش سیاسی-مذهبی خود از مجرای مدرسه مایه بگذارد و جوانان را جذب کند. این میتواند برای آیندهی افغانستان در زمینهی آموزش و تولید نیروی کار متخصص و نسل تحصیلکرده در عرصههای مختلف، پیآمد منفی به همراه داشته باشد.
همانطور که گفته شد، نگاه طالبان به مدارس دینی آموزشمحور نیست؛ این گروه مدارس دینی خودساخته را بهعنوان پایگاههای سیاسی-اجتماعی و دانشآموزان آن را بهعنوان سربازان و اعضای بالقوهی خود میبیند. با توجه به اظهارات برخی از مقامهای طالبان که در این مدارس آموزشهای نظامی نیز فراهم میگردد، این نگرانی میتواند بهجا باشد که مدرسههای دینی و جهادی طالبان بمبهای ساعتیای هستند که در صورت هرگونه تغییر و تحول سیاسی، افغانستان و کشورهای همجوار آن را درگیر بحران کند. بهخاطر داریم که در بیشتر از بیست سال گذشته طالبان و دیگر سازمانهای همکیش این گروه، از میان طلبههای مدارس دینی، سربازگیری میکردند. اکنون نیز تأسیس مدرسههای جهادی، تربیت صدها هزار سرباز بالقوه برای جنگهای آینده در داخل کشور و یا صدور آنان برای «جهاد» در بیرون از افغانستان یک خطر است و نگرانی برخی از کشورهای منطقه و جهان دقیقا ریشه در همین نقش طالبان و مدارس مذهبی این گروه دارد.
بنیادگرایی و رادیکالیسم مذهبی یک خطر است. همین اکنون جهان در برابر رفتار و عملکرد رهبران طالبان برای تأمین حقوق و آزادیهای بنیادین بشری مردم افغانستان، بهخصوص تأمین حقوق زنان در این کشور با یک چالش بزرگ مواجه است. این نگاه بنیادگرایانه اگر از طریق آموزش نصاب درسی طالبان در مدارس آنان تعمیم و تقویت شده و در دورترین مناطق افغانستان ترویج گردد، نسلی از جوانان این کشور با افکار رادیکال و دیدگاههای مذهبی و دینی بنیادگرایانه بزرگ خواهند شد و این به این معنا است که افراطیت مذهبی پس از نیمقرن منازعه با محوریتِ آنچه که «جهاد» خوانده میشود، بار دیگر از سر گرفته شود. به عبارت دیگر، مهمترین پیآمد این همه مدرسهسازی و طالبپروری وارد ساختن افغانستان به فاز جدیدی از جنگ و جهاد است. جنگ و جهادی که اینبار بیشتر آهنگِ بیرون از جغرافیای این کشور را خواهد داشت.