منبع: فارن پالیسی
نویسنده: LEELA JACINTO
برگردان: حمید مهدوی
بخش نخست
اندکی بعد از ساعت 5 بعدازظهر 24ام فبروری، اسماعیل کیهان به ایستگاه مرکزی اتوبوس در کابل رسید تا پدرش، امینی، را که به عنوان روزانهکار در کارگاههای ساختمانی در ایران کار میکند، با خود ببرد. از آخرین باری که این دانشجوی بیست سالهی دانشگاه پدرش را دیده بوده بود، نزدیک به یک سال گذشته بود و با حرکت آفتاب عصر به سوی کوههای غربیای که دور پایتخت را احاطه کردهاند، کیهان بهدقت اتوبوسها را کشیک میداد.
امینی اوایل آن روز اتوبوس را در شهر غربی هرات بار زده بود و حدود نیمههای روز، زمانی که کاروان متشکل از دو اتوبوسی که او در آن سفر میکرد، به قندهار، سنگر پیشین طالبان، رسیده بود، به پسرش زنگ زده بود. از آنجا به بعد، شاهراه کابل–قندهار از سنگلاخهای ولایتهای قندهار، زابل، غزنی و وردگ میگذرد.
اما امینی، عضوی از گروه قومی اقلیت هزاره، اصل از غزنی است و این مناطق را به خوبی میشناخت. در گذشته، زمانی که طالبان اکثریت مناطق افغانستان را کنترول میکردند، هزارهها، اقلیتی که اکثراً شیعهاند و در طول تاریخ مظلوم بودهاند، در کابل و در بلندیهای مرکزی با قحطی انبوه، مجازات جمعی و حتا قتل عام مواجه شدند. هزارهها، با ویژگیهای متمایز آسیای مرکزیشان– مانند بینی پهن- که بهآسانی قابل شناسایی اند، تاریخی از آزار و اذیت را در خاطره دارند. آزار و اذیتی که به آنچه که افغانها عقده مینامند– یا تلخی ناشی از جنایتهای دوران جنگ- دامن زده است. عقدهای که به نوبت خود، در روایت گسترده تری از آزار و اذیت شیعیان توسط ستمگران سنی مذهب، جای دارد. اما آن روزها، روزهای بدِ گذشته بودند.
زمانی که خورشید پشت دامنههای هندوکش نشست، هویت قومی در ذهن کیهان نبود. او صرف میخواست نشانی از اتوبوس پیدا شود. پس از حدود سه ساعت انتظار، این مرد جوان لاغر اندام و ساکت راهی دفتر شرکت اتوبوس شد؛ جایی که شمارهی تیلفون رانندهی اتوبوس به او داده شده بود. وقتی به آنجا رسید، رانندهی اتوبوس به او گفت که در ولسوالی شاهجوی ولایت زابل مردان مسلح بر کاروانی که از هرات [میآمد]، حمله کردند و از میان مسافران، 30 هزاره را جدا کرده و ربودند. کیهان که با بازگوکردن حکایت [راننده] صورتش سفید شده بود، توضیح داد: «راننده گفت که با او با دیگر مسافران به کابل میآمده است و اجازهی افشاکردن جزئیات بیشتر را نداشت».
در روزهای آینده، ربودن 31 مسافری تنی که بعدا مشخص شد هزارهاند، به مسئلهی داغ داخلی و بینالمللی تبدیل شد. ماهیت هدف این حمله به طور ویژهای نگرانکننده بود. اکثریت افغانها، که با خشونت بیگانه نیستند، به سرعت به دلالتهای قومی و مذهبی این رویداد چسپیدند. حتا در دوران حکومت مخوف طالبان و در کشوری که به روح کنوانسیونهای جینوا توجه چندانی نکرده است، جنایات علیه هزارهها در چارچوب جنگ رخ دادند.
اما این آدمرباییها متفاوت؛ شومتر، هدفمندتر و هشداردهندهتر بودند. با این وجود، زمانی که نخستین گزارشها نشر شدند که دولت اسلامی (داعش) پشت این آدمرباییها است، حکایت باورکردنیای به میان آمد. پس از اینکه طالبان مسئولیت این آدمرباییها را نپذیرفتند و پولیس محلی به گزارشگران گفتند که این کارها، کار داعش است، وحشت بهزودی گسترش یافت.
همزمان با ریختن معترضان به جادههای کابل و شهر شمالی مزار شریف، که خواهان آزادی مسافران بودند، هزارهها در رسانههای اجتماعی ابراز نگرانی کردند که مبادا با سرنوشت مشابه با سرنوشت یزیدیها در عراق، مواجه شوند. همچنان نوشتهای از اسلم جوادی در روزنامهی جامعهی باز، که هشداری بود در مورد قتل عامهایی که هدفشان هزارهها خواهند بود، بهسرعت در انترنت نشر شد.
اما همین که روزها و هفتهها گذشتند، شک و تردید در مورد اینکه پشت این آدمرباییها واقعا داعش باشد، بالا گرفت. در کشوری که از اسلحه، ستیزهجویان، ملیشهها، جنایتکاران، جنگسالاران و قاچاقچیان مواد مخدر لبریز است، ربایندگان میتوانست هریکی از گروههای فوق باشد.
همزمان با این که نیروهای امنیتی افغانستان عملیات نجات 31 مسافر ربوده شده را آغاز کردند – عملیاتی که تا کنون ناکام بوده است – دو مورد پیاپی دیگر ربوده شدن مسافران هزاره نیز وجود داشته است. در 15 ماه مارچ، مردان مسلح بر دو موتر در ولسوالی جاغوری، منطقهای که اکثرا هزارهنشین است، حمله کردند و هشت مسافر هزاره را ربودند. یک ساعت بعد، تمام مسافران به استثنای یکی، آزاد شدند. دو روز بعد، نظر به گزارش طلوع نیوز، در یک مورد دومی، حداقل شش مسافر دیگر هزاره در شاهراه هرات-فراه ربوده شدند. این حملات به شایعات و ترس بیشتر دامن زد که داعش، پشت این حملات است.
در حالی که اشرف غنی، رییس جمهور افغانستان، در هفتهی جاری سفرش به ایالات متحده را آغاز میکند، قرار است امنیت افغانستان در صدر آجندای او قرار داشته باشد و احتمالا غنی خواستار آهسته ساختن روند خروج نیروهای امریکایی [از افغانستان] خواهد شد. رییس جمهور افغانستان، اندکی پیش از [ترک کابل] به مقصد واشنتگن، در یک نشست خبری در کابل علنا به [موجودیت] تهدید دولت اسلامی، برای اولین بار، اذعان کرد و اظهار کرد که «مشخصات داعش این است که داعشیان حیوانات آدم خوار اند. داعش، رقیبانش را میبلعد». او اضافه کرد: «اینجا، حضور فیزیکی افرادی از سوریه و عراق وجود ندارد. این اثر شبکهای است».
تهدید جدید، موجب برخی از اتحادهای غیرمعمول در کشوری شده است که با تغییر تعلقات بیگانه نیست. در اواخر هفتهی گذشته، گروهی از بزرگان هزاره در ولایت غزنی با فرماندهان محلی طالبان ملاقات کردند تا در منطقه، راهی برای محافظت در برابر مردان نقابپوشی بیابند که نظر به گزارش رویترز خود را داعش مینامند. یکی از بزرگانی که در جلسه حاضر بود به رویترز گفت که فرماندهان طالبان پذیرفتهاند که کمک کنند.
این حقیقت که هزارهها برای مقابله با یک تهدید جدید، به دشمنی کهنه و مخوفشان روی بیاورند، نشانهای از چیزی است که میتواند تغییر ماهیت شورش در افغانستان باشد. در چارچوب این تغییر، نباید جای تعجب باشد که فرماندهان تندرو سنی مذهب طالبان راضی اند تا به سوی برادران تمسخر شدهی شیعهیشان دست کمک دراز کنند. داعش به سرعت به یک تهدید کلان برای طالبان تبدیل میشود؛ همانی که تهدیدی است تا گروههای اسلام گرای پشتون را از رعد جهادی آن برباید.
نزدیک به 14 سال پس از اینکه ائتلاف به رهبری امریکا دست طالبان را از قدرت خلع کوتاه کرد، نارضایتی در میان مقامهای طالبان افغانستان در حال افزایش است. ملا عمر، رهبر منزوی و یک چشم طالبان، در جریان چندین سال هیچ نشانهی از زنده بودنش را تبارز نداده است و جنگجویان ناراضی علنا اظهار میکنند که آیا او مرده است یا زنده است؟ در ضمن، ابوبکر البغدادی، رهبر داعش، ظاهرا از جبهه رهبری میکند و مردان او زمینهای وسیعی را تحت تصرفشان درآوردهاند، در حالی که طالبان برای بیش از یک دهه برای دهکدهها و پستههای امنیتی در ولسوالیهای دورافتاده جنگیده است. گریم اسمیت، تحلیل گر ارشد در گروه بین المللی بحران در کابل، توضیح داد: «طالبان مشکل رهبری دارند». «نارضایتی در مورد غیبت ملا عمر در حال شکلگیری است و با ظهور داعش، به نقطهی جوشش رسیده است».