پایان بهتری را سراغ دارید؟

توماس فریدمن

نیویورک تایمز

برگردان: عبدالغفار صفا

هانگ‌کانگ- هفته‌ی گذشته در چین بودم. این‌که جهان از موقعیت یک نظام پادشاهی معتدل یا میانه چگونه به نظر می‌رسد، همیشه آموزنده است. گاهی بهترین نکته‌ها را می‌توان فقط از خواندن نشریه‌های محلی به دست آورد. در25 ماه مارچ، روزنامه‌ی «چینا دیلی» مقاله‌ای را در این رابطه که چه‌گونه «اداره‌ی پیکینگ در این هفته یک پروژه‌ی ارزیابی را در کودکستان‌ها برای اطمینان از این‌که شاگردان زیر سنگینی کار مکتب نرفته باشند» به دست نشر سپرد. در حالی که مضامین زبان چینی، انگلیسی و ریاضی برای شاگردان مکتب‌های ابتدایی تدریس می‌شوند، این‌که کودکان دارای سن پیش از مکتب مکلف به فراگیری این مضامین شده باشند، در چین یک امر غیرمعمول است. مقاله توضیح می‌دهد که چرا آغاز آمادگی برای آزمون شمولیت در کالج در سنین پیش از مکتب مضر تمام می‌شود.

با خواندن این مقاله، یک تیم «سوات» به نظرم مجسم شد که از وزارت آموزش و پرورش چین به دروازه‌های کودکستان‌ها فرود آمده و اعلام می‌کنند که «مدادها و کتاب‌های‌تان را بگذارید! از میزهای‌تان دور شوید، کسی صدمه نخواهد دید!»

عجب مشکلی! در کودکستان‌ها ریاضی و انگلیسی را پیش از وقت تدریس خواهند کرد.

در عین نشریه، مقاله‌ای در باره‌ی جنگ اخیر میان سنی‌های پیرو عربستان سعودی و شیعیان هوادار ایران در یمن منتشر شده است. این مقاله نشان می‌دهد که برخوردها در تایز، دومین شهر بزرگ یمن متمرکز شده‌اند. تایز؟ یک لحظه! من در ماه می ‌2013 برای تهیه‌ی مستندی در باره‌ی این‌که چه‌گونه یمن در حال روبه‌روشدن با یک فاجعه‌ی محیط زیستی است، در این شهر بودم. ما به این دلیل تایز را انتخاب کرده بودیم که در نتیجه‌ی تخریب سیستم آب‌رسانی یمن، باشندگان تایز در خانه‌های‌شان طی یک‌ماه فقط 36 ساعت آب داشتند.

 بنابراین، ما این‌جا دو خبر را با خود داریم. خبری از چین در باره‌ی سخت‌گیری بر کودکستان‌ها در آموزش پیش از وقت ریاضی و انگلیسی‌ و خبری از جنگ در یمن بین گروه‌های سنی و شیعه بر سر شهری که شهروندانش در 30 روز فقط 36 ساعت آب دارند و سایر اوقات را بایستی در انتظار تانکرهای آب باشند. البته این وضعیت پیش از شروع جنگ بود.

حداقل ما مشکل را دریافتیم. من خوانده بودم که این‌همه، اشتباهِ باراک اوباما‌ست. آرزو دارم چنین باشد. اوباما در خاورمیانه کارهای احمقانه‌ای کرد و حرف‌های احمقانه‌ای زد (مانند سرنگونی رژیم لیبیا بدون هیچ‌گونه برنامه‌ای برای فردای آن)؛ اما درگیری‌ها و تنش‌های بیش‌تر در این منطقه، یکی از آن‌ها نیست. ما این‌جا با مسایلی سروکار داریم که هیچ رییس جمهوری با آن روبه‌رو نشده است: فروپاشی سیستم دولت‌های عربی پس از 70 سال ناکامی در حکومت‌داری.

یک‌بار دیگر، مقایسه با آسیا آموزنده است. پس از جنگ جهانی دوم، رهبرانی که در آسیا حکومت می‌کردند، صاف و ساده به مردم خود گفتند، «مردم! ما آزادی‌تان را از شما می‌گیریم؛ اما برای‌تان بهترین سیستم آموزش، زیرساخت‌ها و سیاست‌های رهبری‌شده‌ی اقتصادی را می‌دهیم و سرانجام، شما طبقه‌ی متوسط بزرگی را تشکیل خواهید داد و آزادی‌تان را به دست خواهید آورد». در همین دوره‌، رهبران عرب خطاب به مردمان‌شان گفتند، «مردم! ما آزادی‌تان را از شما می‌گیریم؛ در عوض، جنگ عرب-اسراییل را برای‌تان می‌دهیم».

خودکامگان آسیایی تبدیل شدند به معماران مدرنیسم؛ مانند معمار سنگاپور، لی کوان یو، کسی که هفته‌ی گذشته به سن 91 سالگی درگذشت و شما امروز نقش و اهمیت او را می‌بینید: مردم سنگاپور ده ساعت انتظار کشیدند تا آخرین ادای احترام را در برابر کسی به جا آورند که آن‌ها را از هیچ به یک طبقه‌ی متوسط جهان مبدل کرد. خودکامگان عرب به شکارچیانی مبدل شدند که از مناقشه‌ی عرب-اسراییل به مثابه‌ی یک هدف درخشنده در چشم مردم‌ برای پنهان‌کردن شیوه‌ی فاسد حکومت‌داری خود استفاده نمایند. نتیجه: لیبیا، یمن، سوریه و عراق اکنون مبدل شده‌اند به قلمرو‌ی از فاجعه‌ی توسعه‌ی انسانی.

برخی‌ها این وضعیت را می‌دیدند. در سال 2002، گروهی از دانشمندان علوم اجتماعی عرب گزارشی را در باره‌ی توسعه‌ی انسانی عرب برای سازمان ملل تهیه کردند. در آن گزارش گفته می‌شد، جهان عرب از نبود آزادی، علوم و توان‌مند‌سازی زنان رنج می‌برند. اگر تحول و چرخشی در این عرصه صورت نگیرد، آنان به مسیری می‌روند که نباید بروند. این گزارش از جانب اتحادیه‌ی عرب نادیده گرفته شد. در سال 2011، انبوهی از تحصیل‌یافته‌های عرب برخاستند تا پیش از این‌که در آن مسیر بیافتند، چرخش و تحول را انجام دهند. این بیداری عرب، به جز تونس (یگانه کشور عربی که پادشاه مطلق‌العنان آن در عین حال یک متجدد نیز بود)، با شکست مواجه شد. در نتیجه، اینک آن‌ها به همان نقطه‌ای رسیده‌اند که قرار بود برسند. یعنی فروپاشی دولت و بستری برای یک جنگ داخلی قبیله‌ای و فرقه‌ای (شیعه، سنی، فارس-عرب) در منطقه‌ای مشبوع‌شده با جوانانی بی‌کار و خشمگین و مکتب‌هایی که به‌سختی فعال بودند یا هم اگر فعال بودند، تندروی مذهبی را آموزش می‌دادند، نه ریاضی را.

 خواندم که رییس جمهور مصر، عبدالفتاح السیسی اعلام کرده است، «چالش‌هایی که امنیت ملی عرب را تهدید می‌کنند، بسیار سنگین اند و ما موفق شده‌ایم که عوامل آن را ریشه‌یابی کنیم». و این عوامل چه بودند؟ اتحاد بسیار کوچکی از عرب‌ها بر ضد فارس‌ها و اسلام‌گراها. واقعاً این‌گونه است؟ هنوز پس از مصرف 50 میلیارد دالر مساعدت امریکا، حدود 25 درصد مصری‌ها بی‌سوادند. (در چین میزان بی‌سوادی 5 درصد و در ایران 15 درصد است). دل من به حال مردمان این منطقه می‌سوزد. اما وقتی می‌بینیم که رهبران شما 70 سال را به هدر داده‌اند، شگاف باید خیلی عمیق باشد.

در واقع، سیسی در تلاش بیرون‌کشیدن مصر از این وضعیت است. با آن‌هم، مصر برای سرکوب شورشیان یمن نیرو خواهد فرستاد. اگر چنین است، این نخستین مورد در باره‌ی کشوری است که 25 درصد شهروندانش بی‌سواد‌ند و به کشوری نیرو می‌فرستد که در 30 روز فقط 36 ساعت آب دارد، آن‌هم برای فرونشاندن جنگی که مسئله‌اش برمی‌گردد به قرن هفتم، بر سر این‌که چه کسی نسبت به محمد، پیامبر اسلام، صادق است؛ شیعه یا سنی؟

هر شاگرد پیش از مکتب چینی می‌تواند برای‌تان بگوید: این مسئله‌ معادل پیروزی نیست.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *