امریکا به جای کندساختن روند خروج نظامیانش از افغانستان، باید آن را تسریع کند

منبع:‌هافینگتن پست

نویسنده: Doug Bandow

برگردان: حمید مهدوی

بخش دوم و پایانی

اکنون تعدادی از پالیسی‌سازان امیدوارند از خود یک پایگاه لیبرال و دموکراتیک در آسیای مرکزی برجای بگذارند. افغانستان امروز، در مقایسه با دوران طالبان، یک کشور بسیار پیش‌رفته، با مردمان روشن و دارای ارتباطات است. اما دست‌آوردها شکننده و ناکامی‌ها چشم‌گیر‌ند. حکومت مرکزی نتوانسته به مردم خدمت کند، از آن‌ها محافظت کند یا وفاداری آن‌ها را حفظ کند. تقلب و ضایعات در برنامه‌های کمک‌رسانی بین‌المللی حماسه‌اند. وقتی کابل بازداشت‌شد‌گان را شکنجه می‌کند و نمی‌تواند عدالت را تأمین کند، مانند یک سربازگیرنده برای طالبان عمل می‌کند. تا زمانی که حکومت افغانستان فاسد و بی‌کفایت بماند، مردم افغانستان متفرق و قبیله‌ای می‌مانند، طالبان مصمم و خشن می‌مانند، پاکستان دشمن می‌ماند و نفع می‌برد و دیدن یک افغانستان باثبات، امن و غربی یک خیال واهی می‌ماند.

بعید است ادامه‌ی حضور نظامیان امریکایی این وضع را تغییر بدهد. ده‌ها هزار نیرو، قربانی‌شدن هزاران نفر، صدها میلیارد دالر هزینه و هزاران پروژه‌ی کمک‌رسانی از سوی آمریکا نتوانستند مشکلات این کشور را برطرف کنند. حضور بسیار اندک نیروهای ایالات متحده ناکارایی‌های عمیق حکومت را اصلاح نخواهد کرد. نیروهایی که تعدادشان کاهش یافته است، برای دفاع از این حکومت بسیار اندک خواهند بود؛ اما برای این‌که درگیر نباشد، به‌ویژه در صورتی که در فعالیت‌های گسترده‌ی «ضدتروریسم» دخیل شوند، بسیار زیاد خواهد بود.

انتظار نمی‌رفت ملت سازی در آسیای مرکزی کار آسانی باشد. افغانستان، نسخه‌ای از [کشورهای] امریکایی یا اروپایی نیست که از لحاظ توسعه با این کشورها تفاوت اندکی داشته باشد. این تفاوت‌های عمیق، توسط شورش مرگ‌بار پس از سوزاندن قرآن توسط نیروهای امریکایی و در آمریکا، برجسته شدند. قتل‌های چارلی هبدو در پاریس ماشه‌ی تظاهرات افغان‌ها به طرفداری از قاتلان را کشید و هزاران تن دیگر علیه نشر کارتون‌ها، در یک مورد دیگر، تظاهرات کردند.

انصافاً افغانستان هنوز می‌تواند سرانجام به یک کشور لیبرال تبدیل شود؛ اما صرف با ضوابط مختص به خودش. بسیاری از افغان‌ها آرزوی آزادی و برابری دارند. با این حال، ایالات متحده نمی‌تواند افغانستان را به یک دولت ملی مدرن تبدیل کند، حد اقل با هزینه‌ی معقول و در زمان قابل قبول. و هیچ کسی نباید انتظار یک حکومت مرکزی قوی در کنار اصول غربی را داشته باشد.

خوش‌بختانه، تا زمانی که افغانستان میزبان تروریست‌هایی که تمایل حمله به ایالات متحده را دارند، نباشد؛ آنچه که پدید می‌آید زیاد به امریکا مربوط نمی‌شود. این جنگ تأثیرات منطقه‌ای دارد؛ اما پیامدهای قابل توجهی برای امریکا ندارد. جنگ در افغانستان، پاکستان را بی‌ثبات می‌سازد. با این‌حال، قبل از مداخله‌ی واشنگتن نیز مسئله همین بود. در واقع، مداخله‌ی امریکا، به تقابل پیاپی میان واشنگتن و اسلام‌آباد منجر شده است.

هند، ایران، چین و روسیه در غیبت حضور قوی امریکایی‌ها مداخله خواهند کرد. کشورهای همسایه‌ی اسیای میانه نیز به افغانستان علاقمند اند؛ عربستان سعودی و ترکیه به فاصله‌ی بیش‌تر توجه می‌کنند. با کاهش تعداد نیروهای امریکایی، به ناچار بازی بزرگ به راه انداخته خواهد شد. اما بهتر است آن‌ها این کار را بدون امریکا انجام دهند تا این‌که ایالات متحده تلاش کند مانع اشغال دایمی آن‌ها شود.

امنیت امریکا به ثبات آسیای مرکزی وابسته نیست. از آنجایی که واشنگتن دیگر قدرت‌های همسایه [افغانستان] را به همکاری در زمینه‌ی دستیابی به اهداف مشترک کلان تشویق نمی‌کند، واشنگتن باید با این قدرت‌ها سر و کله بزند؛ اهداف مشترک کلانی که هیچ قدرت دشمن، داخلی یا خارجی، بر افغانستان تسلط نخواهد یافت و از قلمرو آن علیه دیگر کشورها استفاده نخواهد کرد. بهترین راه حل خودداری افغان‌ها از صف بندی‌ها و عدم مداخله‌ی خارجی خواهد بود.

با تسریع روند خروج نیروهای امریکایی، واشنگتن کارهای بسیار زیادی برای انجام دادن دارد. ایالات متحده باید به افغان‌هایی که به هم پیمانانش کمک کرده است، از قبیل ترجمانان و افغان‌های آزاد اندیشی که در نظم جدید خطر متوجه شان خواهد بود، پناه بدهد. حکومت امریکا باید بر گفت‌وگوها با طالبان تاکید کند، گفت‌وگوهایی که در صورت برگشت دوباره‌ی طالبان به قدرت، هشداری است برای خطوط قرمز امریکا (در درجه‌ی نخست بازگشت القاعده).

مهم‌ترین وظیفه‌ی امریکا احتمالا این است که از زمان باقی‌مانده برای تشویق از سرگیری گفت‌وگوها میان حکومت افغانستان و طالبان استفاده کند. در چشم‌انداز موفقیت باید هیچ توهمی جای نداشته باشد. تلاش‌ها به منظور دستیابی به یک توافق صلح‌آمیز به بیش از 40 سال قبل بر می‌گردد، به کودتای 1973 که کشور را بی‌ثبات کرد و جنگ‌های بی‌پایان را راه انداخت و مداخلات خارجی‌ها را چندبرابر کرد.

البته، واشنگتن امیدوار است مانع پیروزی طالبان شود. آینده مقدر نیست. حتا محمد نجیب‌الله، موکل بسیار منفور شوروی، پس از خروج مسکو، بیش از سه سال در برابر مجاهدین زنده ماند.

با این‌حال، نشانه‌های هشدارآمیز واضح اند: از زمان آغاز جنگ در سال 2001، سال گذشته مرگ‌بارترین سال برای نیروهای ملی امنیتی افغانستان بود. (تلفات ملکی نیز پنج برابر افزایش یافت و به بلندترین سطحش پس از سال 2009 رسید). فرانس استیفن گیدی، در دیپلمات گزارش داد: «نیروهای ملی امنیتی افغانستان هنوز آزادانه در کشور حرکت کرده نمی‌تواند. مناطقی وجود دارد که نیروهای ملی امنیتی افغانستان رفته نمی‌توانند، مناطق دیگری وجود دارند که آن‌ها با پیشتیبانی هوایی امریکایی‌ها می‌روند و مناطق دیگری وجود دارند که آن‌ها به تنهایی می‌روند» و اکثرا شهرهای کلان اند.

اردوی ملی پرهزینه‌ی افغانستان با فرسایش بلند و فزاینده‌ی نیرو مواجه است و متاسفانه سال گذشته نتوانست به هدف توان رزمی‌اش دست یابد. سربازرس ویژه برای بازسازی افغانستان هشدار داد که تعداد 169000 تن در ماه اگوست سال گذشته، «کمترین تعداد نیروهای اردوی ملی از ماه اگوست 2011 تا کنون بود». جوزف اندرسون، معاون پیشین فرمانده امریکایی در افغانستان این نرخ فرسایش [نیرو] را ناپایدار خواند. آیا تعداد بسنده‌ای از مردان جوان افغانستان آماده اند برای حکومت غنی، بدون حمایت مستقیم ایالات متحده، بمیرند؟ ایوان ایلند، از «اندیپندنت انستیتوت» ابراز نگرانی کرد که «اگر نیروهای امنیتی افغانستان، مانند نیروهای عراقی‌ای که توسط امریکا آموزش دیده بودند، به طور کلی سقوط نکند»، گرایش فعلی عقب نشینی و جاخالی دادن توسط نیروهای امنیتی افغانستان «بدون شک شتاب خواهد یافت».

امیدواری اصلی کابل، ضعف طالبان است. وحشی گری و آشوب این جنبش، به قیمت قطع حمایت از این جنبش تمام شده است. سازمان ملل متحد اشاره کرد «در درجه‌ی اول دلیل اختلافات، تفاوت‌ها در مورد استراتژی سیاسی است» و هم چنین گروه‌ها «با خودمختاری فزاینده‌ای» عمل می‌کنند. در برخی از نقاط، طالبان بیش‌تر شبیه گروه‌های جنایت‌کار عمل می‌کنند. در مناطق دیگر، مانند ولایت شمالی بدخشان، رهبران این جنبش به طور شگفت‌انگیزی لیبرال بوده‌اند. طالبان نیز با رقابت‌های خشونت امیز از سوی گروه‌هایی مواجه است که ادعایوفاداری به دولت اسلامی را دارند.

علاوه بر این، پایان دخالت فعال جنگی متفقین، ماموریت این گروه در زمینه‌ی سرنگونی نیروهای خارجی و بازگرداندن حکومت خودش، را تضعیف می‌کند. ظاهرا طالبان از لحاظ نظامی نیز تضعیف شده است. با خروج نیروهای خارجی، این گروه حملات انتحاری شدیدی را در کابل راه‌اندازی کرده است، تیراندازی‌های داخلی، به شمول موردی که در ماه آگست سال گذشته به کشته شدن یک جنرال امریکایی منجر شد، تشدید کرده است و مناطقی را در ولایت‌های هلمند، کنر و قندوز تحت کنترولش درآورده است؛ اما هیچ شهری را تصرف نکرده است. بسیاری از نقاط کشور اکنون در مقایسه با چند سال قبل، امن‌تر اند. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند که اکثریت افغان‌ها از توافق در نتیجه‌ی گفت‌وگوها با شمولیت طالبان در نظام سیاسی حمایت می‌کنند. رسیدن به توافق آسان خواهد بود اگر مسایل در درجه‌ی اول در مورد افغانستان باشد، نه اهداف امریکا و دیگران.

در واقع حکومت غنی در مقایسه با حکومت قبلی، از لحاظ سیاسی ماهرتر به نظر می‌رسد. رییس جمهور غنی در راستای بهبود روابط با پاکستان کار کرده است. احتمالا اسلام‌آباد، پس از سال‌ها حمایت از طالبان، آماده باشد تا گفت‌وگوها را تشویق کند. حمله‌ی مرگبار ماه دیسامبر بر مکتب مربوط به کودکان نظامیان در پشاور، احتمالا در توضیح تغییر رشادت اسلام‌آباد کمک می‌کند. بسیاری از اهداف پاکستان، با بودن یک حکومت جدید طالبان در کابل، تأمین خواهند شد. حتا چین، با نیم‌نگاهی به ثروت معدنی افغانستان، توافق دیپلماتیک را تشویق می‌کند.

حکومت باید به وعده‌اش مبنی بر ترک‌کردن افغانستان عمل کند. جو بایدن، معاون رییس جمهور، قبل از آخرین انتخابات ریاست جمهوری تذکر داد: «ما [افغانستان] را ترک می‌کنیم. ما [این کشور] را در سال 2014 ترک می‌کنیم». اکنون، اشتون کارتر، وزیر دفاع امریکا، گفت که رییس جمهور «تغییرات احتمالی در جدول زمانی خروج نیروهای امریکایی» را در نظر دارد. اما‌ سیزده سال جنگ، از مرز کفایت هم گذشته است.

چیزی که به همین اندازه مهم است، این است که واشنگتن باید از تلاش‌هایش مبنی بر مهندسی اجتماعی در سطح جهان دست بکشد. همان‌طور که ایالات متحده در عراق، بالکان، یمن، سومالی، لیبیا و هم‌چنان افغانستان کشف کرد؛ حمله با هواپیماهای بدون سرنشین، بمباردمان، تجاوز و اشغال کشورهای دیگر به‌ندرت به صلح و ثبات می‌انجامد. در واقع، کنترول محلی با نشانه‌ی خشونت دوام‌دار، مشخصه‌ی دایمی افغانستان بوده است. هدف اصلی واشنگتن باید جلوگیری از شکل‌گیری پناه‌گاه جدید برای تروریستان باشد. فراتر از آن، از اهمیت منافع امریکا کاسته می‌شود، نه دیگر ارزش دارد و نه احتمالا با استفاده از روش‌های نظامی دست‌یافتنی اند. افغانستان یک تراژدی است. متأسفانه‌ این تراژدی به این زودی تغییرپذیر نیست. حالا نوبت امریکا‌ست که این کشور را ترک کند. افغانستان باید روزی روی پای خودش بایستد. آن روز، باید امروز باشد. تنها افغان‌ها می‌توانند در مورد سرنوشت افغانستان تصمیم بگیرند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *