مقدمه‌ای کوتاه بر فمینیسم (Feminism: A Very Short Introduction)

نویسنده: مارگارت والترز

انتشارات: آکسفورد

مترجم: معصومه عرفانی

بخش هشتم

آغاز فمینیسم سکولار- 3

کاوندیش در مقدمه‌ی کتاب «The world’s olio» که در اوایل بازگشتش به لندن نوشته شده بود، اما انتشار آن تا 1655 طول کشید، می‌گوید که «توانایی‌ها و قدرت درک ما به روشنی مردان است؛ تنها اگر ما فرصتی برای رشد و پروش آن‌ها در مدارس می‌یافتیم».

اما با وجود بلند‌پروازی‌ها و پشتکارش، او گاهی دچار توهماتی می‌شد. برای مثال، او پاسخ خوانندگانش به کتاب آتوبیوگرافی «روابط واقعی» را با بدبینی چنین پیش‌بینی کرده بود: «چرا این زن زندگی‌نامه‌ی خودش را نوشته است؟ برای چه کسی اهمیت دارد که بداند او دختر یا همسر چه کسی است یا چطور فرزندانش را به دنیا آورده است، یا چه شانس‌هایی در زندگی داشته یا چطور زندگی می‌کرده است؟»

و در واقع خوانندگانش هم اغلب نامهربان بودند. یک وقایع‌نگار به نام سامویل پیپز، با کنجکاوی شدید و بدخواهانه‌ای، در 1677، هفته‌ها مارگارت را در لندن تعقیب می‌کرد. پیپز بعد از خواندن بخشی از کتاب او که مربوط به زندگی شوهرش بود، او را محکوم کرد که «یک زن دیوانه، خودپسند و مضحک است». اگرچه کاواندیش مقدمه‌ی دو کتابش را با امیدواری و خوش‌بینی به خوانندگان زن تقدیم کرده بود و با اصرار آن‌ها را تشویق می‌کرد که وقت‌شان را «به هر کاری که احترام و افتخار برای جنس ما به همراه دارد، بگذارید‌». او تأیید می‌کرد که عرف و سنت‌ها باعث محدودیت فرصت‌های زنان برای پرورش و استفاده از توانایی‌های‌شان می‌شوند و آن‌ها به شکلی رشک‌آمیز نسبت به دست‌آوردهای هم‌دیگر انتقاد کرده‌اند. او نیز احتمالاً «توسط جنس خودش سرزنش و انتقاد خواهد شد» و البته که اغلب مورد این حمله‌ها از سوی زنان قرار می‌گرفت. پاسخ یکی از هم‌عصرانش، دوروتی آزبورن، به کتاب «شعرها و رویاها» به شکل تأسف‌باری وسعت این تعصب‌های ناخوشایند علیه نوشته‌های زنان- حتا میان زنان روشنفکر- را نشان می‌داد. آزبورن که از شنیدن خبر انتشار کتاب دوشس کاواندیش به‌شدت شوکه شده بود، در نامه‌ای به نامزدش، سر ویلیام تمپل، نوشت:

«به خاطر خدا، اگر این کتاب را دیدی، حتماً برای من بفرست. آن‌ها می‌گویند این کتاب ده بار عجیب‌تر از لباس‌هایش است. مطمئناً زن بیچاره کمی دچار پریشانی شده است، وگرنه هیچ‌وقت آن‌قدر احمق نمی‌شد که به خود جرأت نوشتن کتاب یا شعرگفتن را بدهد. شاید من هم اگر چند هفته بی‌خوابی بکشم، به همین‌جا برسم».

او بعد از مدت کوتاهی دوباره نوشت و به تمپل گفت که خودش را به زحمت نیندازد؛ چرا که او کتاب را به دست آورده و آن را خوانده است: «خوش‌حالم که هنوز آدم‌های عاقل‌تری در بدلام هستند…» اما‌ جالب است و بیش از آن به گونه‌ای تأسف‌برانگیز‌ که نامه‌های خود آزبورن به نامزدش، نشان از یک زن سرزنده، آگاه و دقیق دارند؛ چنان‌که ویرجینیا وولف گفت: «چه استعدادی که یک دختر تحصیل‌نکرده و منزوی برای تنظیم‌کردن جمله‌ای برای به تصویرکشیدن یک صحنه دارد». در زمان دیگری، او اشاره می‌کند که آزبورن می‌توانست یک رمان‌نویس خوب شود.

جالب است که فضای ناخوشایند و بدگمانی‌ای که در دوران «بازسازی لندن» به وجود آمده بود، بعضی از فرصت‌های غیرمنتظره را برای زنان فراهم آورد. آن‌ها می‌توانستند به عنوان بازیگر کار کنند، اگرچه نمی‌توان گفت که بازیگری یک حرفه‌ی قابل قبول و مورد احترام اجتماعی بود. معمولاً با آن‌ها به گونه‌ای رفتار می‌شد که انگار در اصل فقط زنانی بدکاره هستند. به علاوه، بعضی از زنان در آن زمان به عنوان نمایش‌نامه‌نویس سر برآوردند: کاترین تروتر، ماری مانلی و ماری پیکس همه صاحب نمایش‌نامه‌هایی بودند که روی صحنه‌ی تیاتر به اجرا درآمده بودند. کار این زنان به طور ظالمانه‌ای در نمایشی که در 1696 روی صحنه آمد، به استهزا گرفته شد. ماری مانلی در سخنرانی خود برای معرفی اولین نمایشش، دشواری‌هایی که تمام این زنان پیش‌روی خود داشتند را پیش‌بینی کرده بود.

شناخته‌شده‌ترین این زنان، آفرا بهن است که شهامت شکستن یک مرز دیگر و هم‌چنان روبه‌روشدن با این نوع انتقادهای اهانت‌آمیز را پیدا کرد. ویرجینیا وولف در یک نظر اجمالی به اهمیت کارهای بهن پرداخته و او را چنین توصیف می‌کند:

«یک زن طبقه‌ی متوسط با تمام فضایل اخلاقی مردم عام، روحیه‌ی طنزی، شور و نشاط و شجاعت و اشتیاق؛ زنی که با مرگ همسرش و بعضی ماجراجویی‌های ناموفق خودش، وادار شد تا زندگی‌اش را با به کارگیری دانایی و طبع لطیفش، تأمین کند. او مجبور بود تا با شرایط مساوی با مردان کار کند. او با کار سخت و تلاش فراوان موفق شد تا درآمد کافی برای ادامه‌ی زندگی‌اش به دست بیاورد. اهمیت این واقعیت در اصل از تمام نوشته‌های او مهم‌تر است».

اما خوانندگان دوره‌های جدیدتر در واقع «نوشته‌های بهن» را خیلی جدی‌تر گرفتند. او یک نمایش‌نامه‌نویس بامهارت و اغلب چالش‌برانگیز بود؛ در حالی که برخی از منتقدان زندگی او را تقریبا به اندازه‌ی کارهای او مهم و جالب یافتند. او پیش از آغاز به نویسندگی، به یک سفر طولانی رفت تا سورینام در امریکای جنوبی و نیز احتمالاً به عنوان جاسوس دولت به کشورهای اروپای غربی.

اگرچه شهرت بهن بیش‌تر به نمایش‌نامه‌هایش برمی‌گردد؛ اما او رمان عاشقانه‌ای را هم نوشته است که به گفته‌ی یکی از زندگی‌نامه‌نویسان معاصر، مورد غفلت واقع شده است. او به گونه‌‌ی متقاعد‌کننده‌‌ای این مسئله را به بحث می‌گیرد که این رمان یک اثر فوق‌العاده است که بررسی عمیقی از قدرت و خطرات تصورات عاشقانه به ما می‌دهد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *