«جهاد ادامه دارد»

شعاری برای تداوم بحران (قسمت ششم)

غفار صفا

در تاریخ معاصر افغانستان، شعارها نه‌تنها ابزاری تبلیغاتی، بلکه تعیین‌کننده‌ی گفتمان‌های سیاسی، مذهبی و اجتماعی بوده‌اند. از میان این شعارها، عبارت «جهاد ادامه دارد» پس از سقوط رژیم داکتر نجیب‌الله در سال ۱۳۷۱، به یکی از پرتکرارترین و در عین حال بحران‌سازترین شعارهای فضای سیاسی بدل شد. این شعار و هم‌خانواده‌هایش، با بهره‌گیری از مفاهیم مقدس، خشونت را تقدیس، صلح را خیانت، و مرگ را افتخار معرفی کردند. در این بخش به بررسی ریشه‌ها، تحولات و پی‌آمدهای شعارهای جهادی و شهادت‌طلبانه در افغانستان پرداخته و بر ضرورت بازنگری بنیادین در این گفتمان تأکید می‌شود.

جهاد به‌مثابه‌ی استمرار قدرت‌طلبی

شعار «جهاد ادامه دارد» پس از پیروزی مجاهدان، نه برای بازسازی، بلکه برای تداوم جنگ به‌کار رفت. این شعار به ابزاری ایدئولوژیک برای حذف سیاسی رقیبان، توجیه خشونت داخلی، و مشروعیت‌بخشی به جنگ‌های تنظیمی بدل شد. در این فضا، هرگونه مخالفت با گروه حاکم، به دشمنی با اسلام تعبیر و سرکوب می‌شد. فرصت‌های تاریخی برای دولت‌سازی و نهادسازی از بین رفت و فرهنگ «خشونت مقدس» نهادینه گردید.

«شهادت افتخار ماست»؛ تقدیس مرگ و فرار از زندگی

شعارهایی چون «شهادت افتخار ماست»، «شهادت زندگی جاوید است»، «شهید نمی‌میرد» و «راه شهدا را ادامه می‌دهیم»، زندگی را به حاشیه رانده و مرگ را به ارزش مطلق بدل ساختند. برخی از این شعارها، از جنگ‌های افغان-انگلیس تا دوران شوروی و طالبان، این فرهنگ تکرار و بازتولید شده است. اما با گذشت زمان، این شعارها از زمینه‌ی تاریخی و دفاعی خود خارج و به ارزشی ابدی بدل شد. روان‌شناسان اجتماعی معتقد اند که تقدیس مرگ در جوامع گرفتار بحران، می‌تواند به نوعی «فرار از زندگی» تعبیر شود. در جامعه‌ای که امید، عدالت و رفاه وجود ندارد، مرگ مقدس می‌شود؛ زیرا زندگی، تحمل‌ناپذیر می‌شود. متفکران اسلامی، جودت سعید و عبدالکریم سروش نیز با صراحت تأکید دارند که دین، برای خدمت به زندگی آمده نه مرگ. اما در افغانستان، مرگ تقدیس شد، و نسل‌هایی با این ذهنیت تربیت شدند که رستگاری در کشته‌شدن است، نه در ساختن و زیستن. (۱۲)

«مرگ بر کفار، یا مرگ بر دشمنان اسلام»، تفرقه‌افکنی به‌نام ایمان

شعارهایی نظیر «مرگ بر کفار»، «مرگ بر دشمنان اسلام»، «جهاد تا قیامت»، و «اسلام یا مرگ»، نه‌تنها مرز میان خود و دشمن را تیزتر کردند، بلکه زمینه‌ساز حذف مسلمانان متفاوت، اقلیت‌ها و دگراندیشان نیز شدند. یوسف قرضاوی، شبستری و سلطان شاهین، بر گفت‌وگو با دیگران تأکید دارند، اما در افغانستان، این شعارها فرهنگ گفت‌وگو را به خیانت تعبیر کردند. خشونت، تنها راه‌حل معرفی شد و مصالحه، نوعی انحراف از دین تلقی گردید.(۱۳)

«وحدت، اتحاد، و اخوت اسلامی»، ابزارسازی از دین برای رقابت سیاسی

در تاریخ معاصر کشورهای مسلمان، شعارهایی چون «وحدت امت اسلامی» و «اخوت اسلامی» بارها توسط جریان‌های سیاسی و مذهبی مطرح شده‌اند. این شعارها ظاهرا نوید انسجام می‌دهند، اما در عمل، به‌ویژه در افغانستان، پوششی برای رقابت‌های فرقه‌ای و قومی و تداوم جنگ‌های داخلی شده‌اند. پس از دهه‌ی ۱۹۸۰، تنظیم‌های جهادی با نام‌های وحدت‌طلبانه، در واقع به تشدید نزاع‌ها دامن زدند و رقابت بر سر قدرت را توجیه مذهبی بخشیدند.

این تناقض میان شعار و عمل، ریشه در استفاده‌ی ابزاری از دین دارد؛ همان‌طور که اندیشه‌ی پان‌اسلامیسم که هدفش اتحاد جهان اسلام بود، در عمل با اهداف حزبی و فرقه‌ای آمیخته شد. در افغانستان، گروه‌هایی با نام‌هایی مانند جمعیت اسلامی، حزب اسلامی، اتحاد اسلامی، وحدت اسلامی، جنبش ملی اسلامی، حرکت اسلامی و نهضت اسلامی، هر یک با داعیه‌ی وحدت اسلامی وارد میدان شدند. اما این «اسلامی‌بودن» و «وحدت‌طلبی» نه‌تنها باعث هم‌گرایی نشد، بلکه رقابت بر سر قدرت و نفوذ مذهبی-قومی، به جنگ‌های خونین داخلی در دهه‌ی ۱۳۷۰ (دهه‌ی نود میلادی) انجامید. در عمل، هر تنظیم با توجیه مذهبی، سهم بیشتری از قدرت را می‌خواست و رقیب خود را نه «برادر مسلمان»، بلکه «مانع راه خدا» می‌دید.

تجربه نشان داده است که وحدت واقعی با شعارهای پوچ و استفاده‌ی ابزاری از دین به‌دست نمی‌آید، بلکه نیازمند احترام متقابل، همگرایی سیاسی و اجتماعی، و پابندی به عدالت و حقوق انسانی است. تنها در چنین فضایی است که می‌توان از شعارهای وحدت به همبستگی و صلح پایدار رسید.

«تا آخرین قطره‌ی خون می‌جنگیم»؛ دو قطبی‌سازی جامعه و حذف صلح

شعارهایی مانند «تا آخرین قطره‌ی خون می‌جنگیم» و «راه شهدا را ادامه می‌دهیم»، ذهنیت جامعه را به‌شدت قطبی کردند. در چنین فضایی، صلح، نشانه‌ی ضعف و خیانت تلقی شد. با حذف فرهنگ گفت‌وگو، امکان شکل‌گیری اجماع ملی از بین رفت. محمد محق در تحلیل‌های خود بر ریشه‌های احساسی و خشم‌آلود تفسیرهای افراطی دینی تأکید دارد و می‌نویسد که این تفسیرها دین را از مدار رحمت بیرون کرده و به خشونت بدل می‌سازند.(۱۴)

«شهادت افتخار ماست»؛ یا فرار از زندگی و تقدیس مرگ

شعار «شهادت افتخار ماست» از قرن نوزدهم و مقاومت در برابر استعمار، تا جهاد علیه شوروی و پس از آن، همواره حضوری پررنگ داشته است. اما با گذشت زمان، این شعار از زمینه‌ی تاریخی و دفاعی خود خارج و به ارزشی ابدی بدل شد. روان‌شناسان اجتماعی معتقد اند که تقدیس مرگ در جوامع گرفتار بحران، می‌تواند به نوعی «فرار از زندگی» تعبیر شود. در جامعه‌ای که امید، عدالت و رفاه وجود ندارد، مرگ مقدس می‌شود؛ زیرا زندگی، تحمل‌ناپذیر می‌شود.

«خواهر مسلمان! عفت خود را با رعایت حجاب محافظت کن»؛ حذف زن از فضای عمومی

شعاری که در دور اول حاکمیت طالبان، بر سر دروازه‌‌های هریک از دانشکده‌های دانشگاه کابل، خودنمایی می‌کرد. این شعار و شعارهایی چون «زنان با حجاب از شر و فساد مفسدین در امن هستند» «خواهرم حجاب تو، عفت توست»، «خواهرم! رنگ خونم را به حجاب تو به امانت گذاشته‌ام»  نه‌تنها حامل یک پیام مذهبی است، بلکه بازتاب‌دهنده‌ی‌ یک گفتمان سیاسی-اجتماعی پیچیده است که از دوران حکومت مجاهدان در دهه‌ی ۱۳۷۰ تا دوران اول و دوم طالبان امتداد یافته است. این شعار تنها به طالبان اختصاص ندارد؛ بلکه ریشه در فضای فرهنگی و ایدئولوژیکی دارد که از گروه‌های اسلام‌گرای دهه‌ی ۱۹۸۰، از جمله جریان‌های تحت تأثیر اخوان‌المسلمین و انقلاب ایران، در میان مجاهدان افغانستان شکل گرفته بود.

این شعار و شعارهای هم‌خانواده‌ی آن‌ها مانند «زن مسلمان بی‌حجاب نیست»؛ «حجاب زینت زن است» «زنی که حجاب ندارد، غیرت ندارد»، «حجاب قلعه‌ی عزت زن است»، معمولا بر در و دیوار شهرها، مدارس و نهادهای دولتی در دوران مجاهدان و طالبان دیده می‌شدند، و با ابزارهای فرهنگی چون سخنرانی‌های دینی، نشریات، و ادبیات رسمی مذهبی تقویت می‌شدند. (۱۵)

گفتمان حجاب در افغانستان، به‌ویژه در دهه‌های پایانی قرن بیستم، بخشی از پروژه‌ی نظم دینی جدیدی بود که اسلام‌گرایان با رویکردی ایدئولوژیک دنبال کردند. در این پروژه، نه‌تنها «زن» که خود «فضای عمومی» باید دگرگون می‌شد؛ جایی که زنان یا نباشند، یا در قالبی تعریف‌شده، کنترل‌شده و مرعوب‌ساز حضور یابند.

شعارهایی نظیر «زنان با حجاب در امان هستند» در ظاهر از زنان حمایت می‌کنند، اما در واقع، مشارکت آنان را در جامعه مشروط می‌سازند، و آنان را مقصر پی‌آمدهای اجتماعی معرفی می‌کنند. این شعارها نه از امنیت زن، بلکه از «امنیت نظم مردانه» سخن می‌گویند.

این شعارها را می‌توان در چارچوب گفتمان کنترل بدن زن، حذف زن از فضاهای عمومی، و تثبیت یک نظم دینی-مردسالار تحلیل کرد. استمرار آن از دوران مجاهدان تا طالبان، نشان می‌دهد که این گفتمان نه یک پدیده‌ی گذرا، بلکه ریشه‌دار و متصل به ساختارهای عمیق قدرت، دین و سنت در افغانستان بوده است.

در پاسخ به این فشارها، برخی از زنان در دوران جمهوریت، با برگزاری اعتراضات مسالمت‌آمیز و نوشتن شعارهایی مانند «حجاب من نیست» یا «حق انتخاب با من است»، مخالفت خود را با این فشارها اعلام کردند. این اعتراضات، هرچند محدود، نشان‌دهنده‌ی تلاش زنان برای حفظ آزادی‌های فردی و مقابله با فشارهای اجتماعی بود.

در نهایت، با روی‌کارآمدن طالبان در سال ۱۴۰۰، بسیاری از این شعارها از دیوارهای شهر کابل پاک شدند و فضای شهری به‌طور کامل تغییر کرد. بااین‌حال، یادگارهای این دوران همچنان در خاطرات جمعی مردم باقی مانده است.

«نه شرقی، نه غربی»، ایدئولوژی بدون مرز

در چهاردهه‌ی گذشته، افغانستان صحنه‌ی ظهور و گسترش جنبش‌های جهادی با شعارهای فراملی بوده است؛ شعارهایی که هویت دینی را بر مرزهای ملی ترجیح داده و با تأکید بر امت‌گرایی اسلامی، نه‌تنها نیروهای داخلی را بسیج کرده‌اند، بلکه زمینه‌ساز جذب جنگ‌جویان خارجی و گسترش افراط‌گرایی در سطح منطقه و جهان نیز شده‌اند. از جمله این شعارها می‌توان به «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، «مرگ بر شوروی، مرگ بر امریکا»، «اسلام زنده باد، کفر نابود باد»، «ما قدس را آزاد می‌کنیم» و «راه قدس از کربلا می‌گذرد» اشاره کرد. شعار «نه شرقی، نه غربی» که پس از انقلاب ایران رایج شد، در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به یک اصل تبدیل شد، اما در عمل، ایران را به انزوا کشاند و موجی از تحریم‌ها و بحران‌های سیاسی داخلی را در پی داشت. تأثیر این شعارها در افغانستان نیز مخرب بود؛ چرا که با تضعیف حس ملی‌گرایی و مشروعیت‌زدایی از دولت مدرن، روند دولت‌سازی را مختل کردند. در همین راستا، شعارهای دیگر مانند «اسلام مرز ندارد»، «شریعت‌الله در سراسر جهان حاکم خواهد شد»، و «افغانستان سنگر مقاومت امت اسلامی است»، مفاهیم ناسیونالیستی را انکار کرده، تابعیت ملی را بی‌اعتبار ساخته و نسلی از جنگ‌جویان بی‌مرز و رادیکال را پرورش داده‌اند.

این شعارها با ریشه داشتن در ایدئولوژی پان‌اسلامیسم، پروژه‌ای فراملی را ترویج کردند که در خدمت نفوذ ایدئولوژی‌های افراطی و گروه‌های تروریستی چون القاعده و داعش قرار گرفت. پی‌آمدهای آن‌ها نه‌تنها افغانستان، بلکه کل منطقه و حتا جهان را با بحران‌های امنیتی، بی‌ثباتی سیاسی، و گسترش جنگ‌های نیابتی مواجه ساخت. بهره‌برداری ابزاری طالبان از شعار «افغانستان سنگر مقاومت امت اسلامی است»، این کشور را به میدان بازی‌های ژئوپولیتیکی تبدیل کرده و مانع از عادی‌سازی جامعه و بازسازی کشور شده است. بنابراین، بازنگری در این شعارها و عبور از امت‌گرایی افراطی به‌سوی ترویج گفتمان‌های ملی و مدنی، ضرورتی حیاتی برای بازسازی افغانستان، تقویت هویت ملی، و تأمین ثبات در سطح منطقه‌ای به‌شمار می‌رود.

 زمان بازنگری فرا رسیده است

شعارهای جهادی و شهادت‌طلبانه در تاریخ معاصر افغانستان، در مقاطعی نقش بسیج عمومی داشته‌اند، اما در بستر زمان، به ابزار خشونت، تفرقه، و بحران بدل شده‌اند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که این شعارها را از منظر عقلانی و انسانی نقد کنیم و مفاهیمی چون جهاد و شهادت را بازتعریف نماییم؛ نه به‌عنوان دعوتی به مرگ، بلکه تلاشی برای زندگی بهتر، کرامت انسانی، و صلح پایدار.

ادامه دارد…