منبع: lowyinterpreter
نویسنده: Emilia Christoforou
برگردان: حمید مهدوی
به عنوان نشان مثبتی برای آشتی سیاسی در افغانستان، یک هیأت حکومت افغانستان اخیراً با نمایندههای طالبان در قطر دیدار کرد. ظاهراً هدف آنها یک نشست تحقیقاتی بود؛ اما به احتمال زیاد، هدف آن گفتوگو در مورد شروع مذاکرات رسمی صلح بود. نمایندههایی از پاکستان نیز در این نشست شرکت کرده بودند.
اساس این «گفتوگوهای باز» را مذاکرات با روشهای مختلف میان طالبان و جامعهی جهانی و تلاشهایی که از حمایت امریکا برخوردار بودند تا گفتوگوهای رسمی صلح را آغاز کنند، تشکیل میدهد. مانند هر مذاکرهی حساس سیاسی دیگر، این دیدارها اغلب سری نگهداشته شده اند و هر دو طرف این کنفرانس را کم اهمیت جلوه داده اند.
صرف نظر از این که این ملاقات را چگونه توضیح میدهیم، این اولین گفتوگوی مستقیم میان حکومت افغانستان و طالبان بود که علنا به آن اذعان شده است و گام کلیدیای در راستای دستیابی به یک آشتی سیاسی است. در ماه فبروری، عبدالله عبدالله، رییس اجراییه افغانستان از نشست قریب الوقوع حکومتش و طالبان سخن گفت؛ هرچند این گفته از سوی نمایندههای ایالات متحده و طالبان رد شد. اما هرچند این یک نشانهی امیدبخشی است؛ ناظران در افغانستان تشخیص میدهند که ما قبلا اینجا بودهایم.
در سال 2013، گشایش دفتر سیاسی طالبان در دوحه، خوشبینیها در مورد روند صلح به رهبری امریکا را تازه کرد؛ روندی که نخست رییس جمهور اوباما در سال 2009 در بارهی آن صحبت کرد. صرف چند روز بعد، کشمکش در مورد دفتر سفارت گونهی طالبان که پرچم رژیم طالبان برفراز آن برافراشته شده بود و از از نام «امارت اسلامی افغانستان» استفاده شده بود؛ این گفتوگوها را در هم شکست و امیدواریها پیشرفت را عقیم گذاشت. اندکی بعد، حامد کرزی، رییس جمهور آنوقت، گفتوگوهای امنیتی با ایالات متحده را به حالت تعلیق درآورد و واشنگتن را به خاطر شاملنکردن او و حکومتش در روندی که به گفتهی وی باید رهبری آن به دست افغانها باشد، توبیخ کرد.
اما احتمالاً در مقایسه با هر زمان دیگر، از زمان تهاجم به رهبری امریکا، شرایط برای آشتی سیاسی اکنون مساعدتر است: کرزی قدرت را ترک کرده است، پاکستان یک نقش مفید بازی میکند، ما میدانیم که نمایندههای طالبان میتوانند نتایجی را ارائه بدهند و هرکدام از طرفها در زمینهی «خطوط قرمزی» که در آغاز تعیین شده بودند، انعطاف پذیر شده اند. بیایید هرکدام این عوامل را به نوبت بررسی کنیم.
نخست، حامد کرزی: این کرزی بود نه کابل، که طالبان از گفتوگو با او خودداری کرد و باور داشتند که او فاسد و ضعیف است. کرزی هم با اسلامآباد و هم با واشنگتن روابط خصمانه داشت. برعکس، رییس جمهور اشرف غنی و عبدالله عبدالله، هردو از ایالات متحده استقبال کرده اند و مشارکت این کشور را در روند صلح تقویت کرده اند.
دوم این که پاکستان به یک بازیگر سازندهتر در این روند تبدیل شده است و از نفوذش بر رهبران طالبان برای تشویق گفتوگوهای مسقتیم استفاده میکند و شاید این تشویق را با تهدید پناهگاههای امن آنها، در صورتی که شرکت در گفتوگوها را رد کند، تقویت میکند.
اغلب گفته شده است که اسلامآباد در افغانستان نیات سوء دارد که این کشور آشتی سیاسی را نمیخواهد و ترجیح خواهد داد جنگ در افغانستان ادامه یابد. در حقیقت، پاکستان یک افغانستان آرام، با ثبات و شگوفا میخواهد و باور دارد که این هدف تنها از طریق آشتی سیاسی برآورده شده میتواند. اما اسلامآباد همچنان باور دارد که این کشور حق دارد در میز گفتوگوها بنشیند و در گذشته از گفتوگوهای که در آن شامل نبوده است، عقب نشینی کرده است. علاوه برآن، پاکستان پیش از این از تهدید پناهگاههای امن طالبان در کویته خودداری کرده است؛ چون این کشور با چالشهای امنیتی داخلی میجنگد و از عاقبت این کار، در صورتی که با طالبان خصومت کند، هراس دارد.
اما غنی برای بهبود روابط میان کابل و اسلامآباد کار کرده است و در بدل تلاشهای پاداش به دست آورده است. غنی با برداشتن گامهای مستحکم و رسیدگی به نگرانیهای پاکستان، از قبیل هدف قراردادن پناهگاههای امن شورشیان پاکستان در شرق افغانستان، نشان داده است که او یک شریک قابل اعتماد است. همچنان او با جنرال راحیل شریف، رییس قدرتمند ستاد ارتش پاکستان، از طریق دیدارهای پیاپی ارتباط مهمی برقرار کرده است. این تحولات احتمالا محاسبات در راولپندی را تغییر داده است. اسلامآباد که مطمئین شده است پاکستان در گفتوگوهای صلح شامل خواهد بود و معتقد است که اکنون به احتمال زیاد روند صلح موفق خواهد بود، متعقد است که از خطر اعمال فشار بر طالبان کاسته شده است.
سوم این که هرچند موقف ملا محمد عمر، رهبر طالبان، در گفتوگوهای صلح علناً مشخص نشده است، نشانههایی وجود دارند که نمایندهها در قطر تحت رهبری طیب آغا با صلاحیت عمل میکنند. به طور نمونه، در ماه می2014، طالبان و ایالات متحده زندانیان شان را تبادله کردند؛ چیزی که بدون موافقت شورای کویته دست یافتنی نبود.
سرانجام این که تمام طرفها نسبت به دادن امتیازات ابراز رضایت کرده اند و اقدامات قبلی اعتماد سازی نشان میدهد که میان آنها تا حدودی اعتماد وجود دارد.
در سال 2011، هیلاری کلینتون، وزیر خارجهی ایالات متحده در آن زمان، پیششرطهای ورود به گفتوگوهای صلح را مشخص کرد: که طالبان خشونت را بس کنند، اتحاد و وابستگی با القاعده را ترک کنند و به قانون اساسی افغانستان پابند باشند. رهبران طالبان، به نوبت شان اغلب میگویند که تا زمانی که تمام نیروهای نظامی خارجی افغانستان را ترک نکرده اند، توافق صلح وجود نخواهد داشت. اما ما شاهدیم که دو طرف در زمینهی «خطوط قرمز» شان انعطاف پذیری نشان داده اند و در حالی که هیچ یکی از این پیش شرطها برآورده نشده اند، در گفتوگوها سهم میگیرند. ایالات متحده با افتتاح دفتر دوحه موافقت کرد بدون اینکه القاعده را به شکل رسمی محکوم کند؛ در عوض، بیانیهی رسمی طالبان را پذیرفت که با استفاده از خاک افغانستان برای تهدیدکردن دیگر کشورها مخالف است. رییس جمهور اوباما گفته است که روند صلح افغانستان با «موانع زیادی» مواجه خواهد بود. با وجودی که گفتوگوها آغاز میشود، فصل جنگ سال جاری در شمال افغانستان آغاز شده است و جنگ شدید میان نیروهای ملی امنیتی افغانستان و طالبان در ولایت قندوز جریان دارد و دلایل کافی برای بدبینی وجود دارند؛ به شمول این که آیا تمام گروههای طالبان توافق صلح را خواهند پذیرفت یا خیر. اما نشست مستقیم حکومت افغانستان و طالبان گام مهمی در راستای یافتن راهحل سیاسی نهایی است. هرچند استرالیا مستقیما درگیر نیست؛ اما ما باید از روابطمان با اسلامآباد و کابل استفاده کنیم و آنها را تشویق کنیم تا برای جنگ در افغانستان راهحل سیاسی بیابند.