مقدمه‌ای کوتاه بر فمینیسم (Feminism: A Very Short Introduction)

نویسنده: مارگارت والترز

انتشارات: آکسفورد

مترجم: معصومه عرفانی

بخش هجدهم

اوایل قرن نوزدهم میلادی: زنان اصلاح‌گر-4

او با کینه‌جویی کارولین را (احتمالا با بی‌انصافی و به دروغ) با متهم کردن به داشتن رابطه‌ی خارج از ازدواج با لرد ملبورن که بعدها نخست وزیر شد، در برابر «نورافکن»های حمله‌های عمومی شدیدی از شایعات و بدنامی‌ها قرار داد. اگرچه این اتهام برطرف شد اما قابل درک است که کارولین نورتون احساس می‌کرد که مورد تحقیر قرار گرفته، به او خیانت شده و شهرت او برای همیشه لکه‌دار شده است.

کارولین هیچ راه قانونی برای دفاع از خود یا اعتراض به این وضعیت، یا دادخواهی برای حق دسترسی به کودکانش نداشت. او دریافته بود که یک زن متاهل هیچ وجود قانونی و رسمی ندارد. او شکایت می‌کند که «درک این مساله که هیچ حمایت قانونی نداری و همیشه باید وابسته به یک مرد باشی دشوار است. من هم به اندازۀ تمام مردانی که شغلی با درآمد متوسط و موقعیت مناسب دارند، با هوش و توانایی‌ام، می‌توانم از خود حمایت کنم».

در 1838، او از تایید لایحه‌ی اصلاحی بر قانون حضانت اطفال، حمایت کرد. اگرچه این اصلاحات تنها حقوق محدودی تا سن هفت سالگی کودک به مادرش می‌داد. در 1854 و 1855 او دو رساله بر پایه‌ی وضعیت خودش منتشر کرد که هر دو خوانندگان زیادی داشت: «نگرانی‌ها از جدایی مادر و فرزند توسط قانون حضانت کودک» و «تاثیر قوانین انگلستان بر زنان در قرن 19 میلادی». او بیان می‌کند: «می‌پذیرم که می‌توان گفت قانون گاهی برای زنان متاهل احترام قایل است اما آن‌ها از تمام نقایصی که در شیوۀ حمایتی آن وجود دارد رنج می‌برند». او در «نامه‌‎ای به ملکه» که در 1855 منتشر شد، از لایحه‌ی پیشنهادی اصلاحات در قوانین ازدواج و طلاق حمایت کرد. او نوشت که «من باور دارم با توجه به وضعیت مبهم و ناخوشایند زندگی‌ام، اجازه دارم ادعا کنم که مثال روشنی برای ضرورت اصلاح یک قانون خاص هستم». قانون اصلاحات طلاق در 1857 تایید شد، با این حال موقعیت‌های که در آن یک زن امکان داشت درخواست طلاق بدهد، بسیار محدود باقی ماندند.

با وجود این‌که زندگی دراماتیک نورتون تا حدی موقعیت دشوار و ظالمانه‌ای که در زندگی زنان متاهل وجود داشت را به تصویر می‌کشید، اما مسلما مورد استثنایی یا حتی غیر معمول نبود. برای مثال، شارلوت برونته، که مدتی کوتاه پیش از مرگش ازدواج کرده بود، متوجه شد شوهرش حق انتشار تمام رمان‌ها، همه‌ی سرمایه و درآمدش را تصاحب کرده است. اما کارولین نورتون خود را از زنان دیگری که در میانه‌ی دهه‌ی 1850 جلسات منظم برای ملاقات، بحث و بررسی مسایل زنان برگزار می‌کردند و خیلی زود انگیزه‌ای شدند تا او قضیه‌اش را منتشر کند، جدا کرده بود. در آن زمان «کمیته‌ی دارایی زنان متاهل» توسط گروهی که به نام «بانوان میدان لنگهام» شناخته می‌شدند تاسیس شده بود. اما نورتون، احتمالا به این دلیل که احساس می‌کرد بیش از اندازه در انظار عمومی بوده است، در تلاش برای حفظ ذره‌هایی باقی‌مانده از اعتبارش، فاصله‌اش را با آن‌ها حفظ می‌کرد.

فلورانس نایتینگل یکی دیگر از زنان تاثیرگذاری بود که با بی‌توجهی، هر پیوند و رابطه‌ای با جنبش‌های در حال ظهور را رد کرد. گرچه در نهایت او به عنوان نمونه‌ای الهام‌بخش و بسیار تاثیرگذارتر از حرف‌های که ظاهرا می‌گفت، شناخته شد. او گفته‌ی مشهوری دارد: «من شاید به طرزی بی‌رحمانه به اشتباهات و درستی‌های جنس خود بی‌تفاوت هستم». او تاکید کرده بود که اگر زنان شغلی ندارند تنها به این دلیل است که خودشان تلاش نمی‌کنند. او اشاره کرده بود که حاضر بود به یک زن حقوق خوبی بدهد تا به عنوان منشی او کار کند اما، نتوانسته هیچ کسی را پیدا کند که بتواند یا بخواهد این کار را بپذیرد. با این وجود، او خودش با سرسختی در مقابل شیوه‌ای که جامعه، دو جنس را از هم جدا می‌کرد و باعث ایجاد محدودیت در زندگی زنان می‌شد، ایستاده بود. او دختر خانواده‌ای سرمایه‌دار با ارتباطات اجتماعی قوی بود و شکایت می‌کرد که این وضعیت باعث شده بود تا او قربانی تن‌آسایی و زنانگی نجیبانه و اشرافی شود. او با بیانی طعنه‌آمیز می‌پرسد «چرا استفاده از ابریشم و بیرون رفتن با درشکه توسط مردان احمقانه و برای زنان، طبیعی به نظر آید؟»؛ «چرا ما باید به گروهی مردان که دور میز صبحانه یا در اتاق نقاشی نشسته اند بخندیم و فکر کنیم که اگر آن‌ها زن می‌بودند همه چیز خوب بود؟».

به نظر می‌آید نایتینگل بعد از به عهده گرفتن بعضی وظایفی که طبیعتا برای زنان در نظر گرفته شده–مراقبت از مادربزرگ و پرستار پیرش-، علاقه‌اش را به پرستاری دریافت. اماعلاقه‌ی روزافزونش به این کار با مخالفت‌های کلامی مادر و خواهرش و پارتنوپ و درخواست‌های‌شان برای این‌که زمان بیشتری با آن‌ها بگذرانند روبرو شد. در 1844، با سردی و خشونت با این‌که او زمانش را در درمانگاه سالیسبوری بگذراند مخالفت کردند. نایتینگل یک‌بار با تندی اظهار داشت «هیچ چیز مانند حکومت ستم‌گرانه‌ی یک خانوادۀ انگلیسی خوب نیست». و ادعا کرد بیشتر زنان «هیچ خدایی، هیچ کشوری، هیچ وظیفه‌ای جز در برابر این خانوادۀ خوب ندارند». او در 1849، او در سفری به آلمان، از یتیم‌خانه و بیمارستانی که توسط خادمان کلیسای لوتر اداره می‌شد ملاقات کرد. گرچه او منتقد وضعیت بهداشتی و استانداردهای پرستاری آن‌ها بود اما، می‌پذیرد که «من علاقه‌ی شدید و عمیقی به آن فضا یافتم و از لحاظ روانی و جسمانی در وضعیت خیلی خوبی هستم».