دشواری و زیبایی اعتراف

اطلاعات روز
اطلاعات روز
Photo: Social Media

نیکبخت آجه

چند روز پیش در آخر ماه سنبله وقتی اریکا کرک، همسر چارلی کرک، فعال سیاسی محافظه‌کار امریکایی در حضور انبوهی از عزاداران حاضر در مراسم یادبود همسرش قاتل او را بخشید و خواستار پایان چرخه‌ی نفرت شد، موجی از ستایش و اشک را در میان حاضران مراسم پدیدار ساخت. بخشیدن یکی از زیباترین خصلت‌های انسانی است و زمانی که در این فرآیند جان انسانی در میان باشد، معمولا نازکی عواطف به اشک‌باری چشم‌ها می‌انجامد. اگرچه در فرهنگ ما گذشت خصلت مردان تلقی می‌گردد اما هم در مثال بالا و هم در مثال دیگرِ به همان اندازه شورانگیز و خبرساز این زنان بوده اند که به خود جسارت گذشت داده‌اند. اعترافی که در پنجم ماه میزان امسال، مته پریدکسن، نخست‌وزیر دانمارک با سفر به جزیره‌ی خودمختار گرینلند بر زبان آورد، از جنبه‌ی دیگر نوعی از خودگذری بود. به این معنا که مسئولیت اقدام غم‌انگیز عقیم‌سازی چهار هزار و 500 زن گرینلندی را که اسلاف او در سال‌های 1960 تا 1992 میلادی رقم زده بودند، به‌عنوان میراث‌دار آن جایگاه، به عهده گرفت و بابت آن عذرخواهی کرد.

این دو رویداد تقریبا هم‌زمان شد با محفل‌های یادبود از 25 سپتامبر، سالروز قتل‌عام هزاره‌ها در افغانستان، و از آن‌جایی که به دلایل روشن در داخل کشور امکان چنین یادبودهایی وجود ندارد، محفل‌هایی به این مناسبت در برخی از شهرهای خارج از کشور برگزار شد. اما برخی از فعالان عرصه‌ی فرهنگ و سیاست اطلاق عنوان «نسل‌کشی» و حتا «قتل‌عام» به کشتار هزاره‌ها را زیر سؤال بردند. به‌عنوان مثال، حفیظ منصور در دیوار فیس‌بوکی خود در 25 سپتامبر با ادعای این‌که عده‌ای با «جعل و دروغ و شاخ و برگ» حادثه‌ی افشار را «قتل‌عام» تعبیر کرده‌اند، و با این استدلال که «دروغ امروز راست دیروز را آسیب می‌رساند»، قضیه‌ی قتل‌عام هزاره‌ها توسط امیر عبدالرحمان‌خان را مورد تردید قرار داد. در مثال دیگر، عبدالخالق لعل‌زاد، دیگر نویسنده‌ی تاجیک‌تبار برای اثبات نسل‌کشی هزاره‌ها خواهان ارائه‌ی اسناد شده است. او این خواست را در واکنش به تردید حفیظ منصور در روایت تارخی «قتل‌عام» هزاره‌ها در زمان عبدالرحمان‌خان مطرح کرد.

موضع‌گیری‌های حفیظ منصور و عبدالخالق لعل‌زاد واکنش‌های گسترده‌ای را در میان فعالان سیاسی و مدنی، به‌ویژه در میان هزاره‌ها برانگیخت. مثلا، محمدعارف احمدی در دیوار فیس‌بوکی خود در 27 سپتامبر سخنان حفیظ منصور را دارای ماهیت تهدیدآمیز و سیاسی دانسته تا تحلیل علمی و افزوده که هدف آن ایجاد فشار روانی بر هزاره‌ها است که اگر جنایت افشار را قتل‌عام تلقی کنند، آنگاه نسل‌کشی آنان توسط عبدالرحمان در افکار عمومی زیر سؤال می‌رود. واکنش موسی ظفر، طنزپرداز شناخته‌شده‌ی کشور به آقای لعل‌زاد ارائه‌ی فهرستی از کشتار و آزار هزاره‌ها به نقل از کتاب محمدعلی گلزاری به‌نام «کشتار و آزار هزاره‌ها» بوده که به نقل از منابع ارشیوی انگلیسی تهیه شده است. سخیداد هاتف، روزنامه‌نگار و طنزپرداز دیگر هموطن با اشاره به تعبیر «وجدان علمی»، یعنی قبول یا رد نتیجه پس از بررسی اسناد و شواهد با روش اعتبارسنجی معتبر و یادآوری این نکته که در افغانستان، کم‌تر کسی حاضر است فرضیات اولیه یا باورهای پیشین خود را به‌روی داده‌ها یا شواهد خلاف باز کند، افزوده است که وقتی کسی می‌گوید برایم سند بیاور که در افغانستان فلان واقعه روی داده است، پرسشی که در برابر آن کس مطرح است این است که «تو حاضری آن سند را با وجدان علمی بررسی کنی؟»

یکی دیگر از کسانی که با زیر سؤال بردن اطلاق «قتل‌عام» به کشتار هزاره‌ها بحث برانگیخت، حبیب‌الرحمان حکمتیار، فرزند گلبدین حکمتیار بود. او با این استدلال که پشتون‌ها بیش از دیگر اقوام افغانستان قربانی جنگ‌های معاصر در افغانستان بوده‌اند، تنها راه بیرون‌رفت را پرهیز از دامن زدن به اختلاف‌های قومی و حرکت به‌سوی همگرایی دانسته است. اما آیا آنچنان که حبیب‌الرحمان حکمتیار مطرح کرده است، بازخوانی تاریخ، به‌ویژه نقاط تاریک آن سبب دامن زدن به اختلاف قومی می‌گردد، و یا این‌که موجب آموختن و مهم‌تر از آن ترمیم زخم‌هایی می‌شود که آن نقاط تاریک بر ساختار ارتباطی جامعه وارد کرده است؟ پاسخ ضمنی دکتر محمدامین احمدی، صاحب‌نظر در فلسفه‌ی سیاسی به این پرسش این است که «اگر نسل‌کشی هزاره‌ها در افغانستان به خوبی درک شود، در جهت اتحاد و همدلی مردم کشور و جنبش اجتماعی برای عدالت و برابری همگانی و برای همه بسیار مؤثر واقع می‌شود». او در مقاله‌ای با عنوان «موانع فهم نسل‌کشی هزاره‌ها» که در ماه عقرب 1403 در سایت «حزب عدالت و آزادی افغانستان» به نشر رسیده، علاوه کرده است که «مردم افغانستان با فهم مشترک خویش از نسل‌کشی هزاره‌ها به ریشه‌های خشونت، جنگ و تبعیض در عمق فرهنگ و سیاست خود شناخت پیدا می‌کنند و به اصلاح آن خواهند پرداخت».

دشواری اعتراف

این واقعیت که «گذشت» از حقی که داشته‌ایم و به‌ویژه اعتراف به نادرست بودن عملی که انجام داده‌ایم، کار دشواری است تنها به جنبه‌ی عاطفی ماجرا ارتباط نمی‌گیرد بلکه مهم‌تر از آن و به‌ویژه تا جایی که به اعتراف برمی‌گردد، به نبردی بر سر حقیقت ارتباط دارد. البته همان‌طور که کیت جنکینز در کتاب «بازاندیشی تاریخ» تصریح کرده نبرد نه بر سر خود حقیقت بلکه بر سر مقام و نقش اقتصادی و سیاسی‌ای است که حقیقت ایفا می­کند. به‌ویژه در جوامعی مثل افغانستان که نبرد بر سر حق و باطل چنان ریشه‌دار و چندبعدی است که چشم‌پوشی از آن به منزله‌ی قرارگرفتن در خطر مرگ حیثیتی تلقی می‌گردد.

به علاوه، توجه به این نکته دارای اهمیت است که جامعه‌ی افغانستان هنوز نتوانسته خود را از عادت‌واره‌ی چسپیدن به گذشته رها بسازد. در حالی که بسیار از جوامع براساس آینده‌پژوهی، چگونگی رسیدن به هدف پرکردن شکاف‌های اجتماعی را برنامه‌ریزی می‌کنند، در افغانستان این پنداره که اگر گذشته‌ی خوبی نداشته باشیم اعتبار آینده‌ی ما زیر سؤال می‌رود، به ما یاد داده که گذشته‌ی خود را پاک و مبرا از خطا نشان بدهیم. این مثل رایج در میان ما که «گذشته چراغ راه آینده است»، معمولا به این معنا تعبیر شده است که گذشته عملکرد هر فرد یا گروهی رهنمای شناخت آینده‌ی او هست. بر این اساس اصرار زیادی داریم که ثابت بسازیم در گذشته خطا یا جرمی که حیثیت ما را زیر سؤال ببرد از سوی ما اتفاق نیافته است. در صورتی که با مقداری تأمل در می‌یابیم که چنین نتیجه‌گیری‌ای لزوما با واقعیت منطبق نیست.

متأسفانه این تصور که اعتراف به عملی نادرست، و احساس گناه ناشی از آن، بخت هدایت به‌سوی رفتارهای اجتماعی مطلوب را افزایش می‌دهد، هنوز تبدیل به یک آگاهی عمیق حتا در میان بسیاری از نخبگان فکری جامعه‌ی ما نشده است. در حالی که یکی از مهم‌ترین اقدامات در بستر آینده‌محوری، پاپیش گذاشتن جهت اعتراف به خطا و تولید احساس گناه و سپس عذرخواهی بابت انجام آن و در نهایت اقدام‌های جبرانی و التبام‌بخش است. با توجه به عادت‌واره‌های ما طی کردن چنین فرآیندی دشوار به نظر می‌رسد اما دشواری آن نسبت به فایده‌های چندبعدی آن، ناچیز می‌باشد. همان‌طور که در آغاز بحث اشاره شد، یکی از مثال‌های به‌روز که این فرآیند را طی کرده و ظاهرا مصمم است ادامه‌ی آن را طی کند، اقدام نخست‌وزیر دانمارک در پنجم ماه میزان امسال است. او در حالی که تحقیقات حقوقی هنوز جریان دارد و قرار است در سال آینده مشخص شود که آیا عملیه عقیم‌سازی زنان گرینلندی می‌تواند نسل‌کشی شمرده شود یا نه، دو گام، یعنی اعتراف و عذرخواهی را برداشت و نسبت به انجام گام سوم، یعنی ایجاد صندوق آشتی و جبران خسارت نیز تعهد داد.

نخست‌وزیر دانمارک در مراسم اعتراف و عذرخواهی از زنان و مردان گرینلندی گفت: «اگر جرأت نکنیم تاریک‌ترین فصل‌ها را باز کنیم، هیچ وقت نمی‌توانیم رابطه‌ای برابر و درست با هم داشته باشیم. عذرخواهی امروز من فقط درباره‌ی گذشته نیست بلکه به امروز و آینده‌ی ما هم مربوط می‌شود.» عذرخواهی او اشک‌های بسیاری از حاضران مراسم را برآورد و یکی از قربانیان اسم آن را «روز سوگواری» خواند. همان‌طور که نخست‌وزیر دانمارک به درستی بیان کرد، ما نمی‌توانیم آنچه را که اتفاق افتاده تغییر دهیم، اما می‌توانیم مسئولیت آن را بپذیریم.

عزیز رویش، فعال فرهنگی و رسانه‌ای افغانستانی چند ماه پیش پس از دریافت حقیقت -اگرچه در مقیاس به نسبت کوچک- مشابه چنان کاری انجام داد؛ قبول مسئولیت یک اشتباه، و پس از آن عذرخواهی از صبورالله سیاسنگ و لطیف پدرام به‌خاطر تصور اشتباهی که نسبت به آن دو در مورد نقش شان در هفته‌نامه‌ی کابل داشت، اتهامی که بر آن دو بسته بود و حالا دریافته بود که ناروا و از روی سوءبرداشت بوده است. عزیز رویش با اشاره به رویارویی مسلحانه‌ی شورای نظار و حزب وحدت در نیمه‌ی اول دهه‌ی هفتاد خورشیدی در کابل و تصور این‌که صبورالله سیاه‌سنگ یکی از کارگزاران هفته‌نامه‌ی کابل بوده است -هفته‌نامه‌ای که به‌باور رویش در ترویج جنگ روانی و نفرت‌پراکنی علیه هزاره‌ها و حزب وحدت نقش کلیدی در آن برهه‌ی زمانی در کابل داشت- بعد از سی‌وسه سال در هجدهم جولای 2025 نوشت: «من از آقای سیاه‌سنگ، صمیمانه عذر می‌خواهم که نام شان، بی‌هیچ دلیل درست، در حافظه‌ی من به هفته‌نامه‌ای گره خورده بود که جز تلخی برای ما خاطره‌ای نداشت.» او در دیوار فیس‌بوکی‌اش افزود: «آقای سیاه‌سنگ عزیز! …امیدوارم هر روز، به‌جای افزودن بر فاصله‌ها، بتوانیم دستی را به گرمی بفشاریم و گرهی را بگشاییم. برای ساختن فردایی بهتر، ما بیش از دشمنی، به دوستی هم محتاجیم؛ و این، شاید بزرگ‌ترین درسی باشد که تاریخ به ما آموخته است.»

 این اعتراف و عذرخواهی، فضای همدلانه‌ای خلق کرد و صبورالله سیاه‌سنگ، نویسنده و فعال فرهنگی هم بی‌درنگ -یک روز بعد در نزدهم جولای- به عذرخواهی رویش چنین واکنش نشان داد: «سپاس فراوان از استاد عزیزالله رویش عزیز که با نوشته‌ی زیرین [فوقانی] پایانی برای آغاز سلسله‌ی تلخ سی‌وسه‌ساله و آغازی برای فصل تفاهم و گفت‌وشنود رقم زد. فراموش کرده‌ام، چه‌کسی گفته بود: “جنگ از ذهن آغاز می‌شود و صلح نیز از آن‌جا”».

همان‌طور که یادآور شدم اهمیت عذرخواهی بیشتر مرتبط به آینده است؛ نگرانی نسبت به آینده و مدیریت آن. و لذا در این رابطه هم مسأله‌ی انسانی مطرح است و هم مسأله‌ی سیاسی و مدیریت روابط. معنای این سخن این است که تغییر رویه آدم‌ها فقط به عواطف بستگی ندارد بلکه ناشی از فشار اجتماعی و چگونگی رابطه‌ی قدرت هم می‌گردد. عذرخواهی نخست‌وزیر دانمارک هردو جنبه را دارد. در سال‌های گذشته دولت‌های دیگری، از جمله کانادا و استرالیا نیز چنین اقدام‌های التیام‌بخش و آشتی‌جویانه را برداشتند. و امروز جوامع هردو کشور مذکور در جمله‌ی مطلوب‌ترین کشورها در زمینه‌ی فرصت دادن به پرورش تنوع فرهنگی است که اقدامی عمیقا رهایی‌بخش تلقی می‌گردد.

میراث‌داران امیر عبدالرحمان و شورای نظار می‌توانند بابت قتل‌عام و جنایات بشری در ارزگان و افشار، با اعتراف و عذرخواهی، قدم مهمی برای آشتی و مدیریت انسانی‌تر آینده بردارند. میراث‌داران قربانیان نیز می‌توانند با عملیه گذشت و بخشش در ترسیم یک آینده‌ی روشن پا پیش بگذارند. عذرخواهی میراث‌داران قتل‌عام از قربانیان، فرصدت عزاداری و عبور از آن را فراهم می‌کند و پس از آن انرژی همدلی شکل می‌گیرد که برای بازسازی ساختارهای آسیب‌دیده‌ی اجتماعی ما امری حیاتی است. ما آموخته‌ایم که بخشیدن زیبا است؛ مثلی در فرهنگ ما رایج است که می گوید: «لذتی که در بخشش است در انتقام نیست.» حالا وقت آن است که بیاموزیم اعتراف و عذرخواهی اگرچه دشوار ولی زیبا است. و هردو البته شجاعت می‌خواهند.

با دیگران به‌‌ اشتراک بگذارید
بدون دیدگاه